فال بد که به عطسه دادن گیرند از عطاس و جز آن. (منتهی الارب). آنچه بدان تطیر کنند و به فال بد گیرند از فال و عطسه و جز آن. (ناظم الاطباء) ، آهو که از پس پشت درآید و آن را شوم دارند. ج، کوادس. (منتهی الارب). آن صید که از بالا درآید. (مهذب الاسماء)
فال بد که به عطسه دادن گیرند از عطاس و جز آن. (منتهی الارب). آنچه بدان تطیر کنند و به فال بد گیرند از فال و عطسه و جز آن. (ناظم الاطباء) ، آهو که از پس پشت درآید و آن را شوم دارند. ج، کوادس. (منتهی الارب). آن صید که از بالا درآید. (مهذب الاسماء)
خط یا خطوطی که نوشته یا تصویر را برای مشخص و متمایز شدن در درون آن قرار می دهند، چهارچوبی از جنس چوب، فلز یا پلاستیک که عکس، تابلو یا آینه را در آن قرار می دهند، قاب، گروهی از افراد که با تخصص ها و وظایف یکسان در خدمت سازمان معینی هستند مثلاً کادر مهندسی، کادر آموزشی، کنایه از چهارچوب، محدوده
خط یا خطوطی که نوشته یا تصویر را برای مشخص و متمایز شدن در درون آن قرار می دهند، چهارچوبی از جنس چوب، فلز یا پلاستیک که عکس، تابلو یا آینه را در آن قرار می دهند، قاب، گروهی از افراد که با تخصص ها و وظایف یکسان در خدمت سازمان معینی هستند مثلاً کادر مهندسی، کادر آموزشی، کنایه از چهارچوب، محدوده
نام دو موضع است در مغرب یکی بادس زاب و دیگری بادس فاس بکنار دریا نزدیک فاس است. (از معجم البلدان). رجوع به الحلل السندسیه جزء 1 ص 63 و 68 و قاموس الاعلام ترکی و مراصد الاطلاع شود، خانه تابستانی. (برهان) (شعوری ج 1 ورق 155 ص ب) (ناظم الاطباء) ، خانه ای که در اطراف آن بادگیر ساخته باشند. (برهان). خانه بادگیردار. (ناظم الاطباء)
نام دو موضع است در مغرب یکی بادس زاب و دیگری بادس فاس بکنار دریا نزدیک فاس است. (از معجم البلدان). رجوع به الحلل السندسیه جزء 1 ص 63 و 68 و قاموس الاعلام ترکی و مراصد الاطلاع شود، خانه تابستانی. (برهان) (شعوری ج 1 ورق 155 ص ب) (ناظم الاطباء) ، خانه ای که در اطراف آن بادگیر ساخته باشند. (برهان). خانه بادگیردار. (ناظم الاطباء)
ابن حیوس. فرزند حیوس صنهاجی، از امرای اندلس بود که بناهای شهر اغرناطه در زمان او آباد و تکمیل شد و این شهر در روزگار انقلاب اندلس ضد اعراب احداث شد. (از الحلل السندسیه ج 1 ص 129)
ابن حیوس. فرزند حیوس صنهاجی، از امرای اندلس بود که بناهای شهر اغرناطه در زمان او آباد و تکمیل شد و این شهر در روزگار انقلاب اندلس ضد اعراب احداث شد. (از الحلل السندسیه ج 1 ص 129)
ششم. (مهذب الاسماء) (ترجمان علامۀ جرجانی) (غیاث) (دهار) (آنندراج). عدد واقع بین خامس و سابع. (اقرب الموارد). و آن را به سات و سادی نیز بدل نمایند. رجوع به تاج العروس و منتهی الارب در مادۀ (س ت ت) و سات و سادی در این لغت نامه شود. - امثال: کل سادس مخلوع
ششم. (مهذب الاسماء) (ترجمان علامۀ جرجانی) (غیاث) (دهار) (آنندراج). عدد واقع بین خامس و سابع. (اقرب الموارد). و آن را به سات و سادی نیز بدل نمایند. رجوع به تاج العروس و منتهی الارب در مادۀ (س ت ت) و سات و سادی در این لغت نامه شود. - امثال: کل سادس مخلوع
نعت فاعلی از کبس. رجوع به کبس شود، دونده. یقال جاء فلان کابساً، ای شاداً، یعنی دوان آمد. (منتهی الارب) ، عابس ٌ کابس، از اتباع است. (منتهی الارب) (قطر المحیط)
نعت فاعلی از کبس. رجوع به کبس شود، دونده. یقال جاء فلان کابساً، ای شاداً، یعنی دوان آمد. (منتهی الارب) ، عابس ٌ کابس، از اتباع است. (منتهی الارب) (قطر المحیط)
ابن ربیعه تابعی است. و کان یشبه برسول الله صلی الله علیه و آله و سلم. (منتهی الارب). اصطلاح تابعی در تاریخ اسلام به فردی گفته می شود که حلقه ارتباطی میان صحابه و مسلمانان قرون بعدی است. آنان با اخلاق، علم و زهد خود، جایگاه خاصی در جامعه اسلامی پیدا کردند و آموزه های پیامبر را با دقت از صحابه اخذ و به نسل های بعد منتقل نمودند. این مفهوم در علم رجال و حدیث نقش تعیین کننده ای دارد.
ابن ربیعه تابعی است. و کان یشبه برسول الله صلی الله علیه و آله و سلم. (منتهی الارب). اصطلاح تابعی در تاریخ اسلام به فردی گفته می شود که حلقه ارتباطی میان صحابه و مسلمانان قرون بعدی است. آنان با اخلاق، علم و زهد خود، جایگاه خاصی در جامعه اسلامی پیدا کردند و آموزه های پیامبر را با دقت از صحابه اخذ و به نسل های بعد منتقل نمودند. این مفهوم در علم رجال و حدیث نقش تعیین کننده ای دارد.
مصحف یا یونانی شدۀ تالوش که در قرون بعد طالش یا (تالش) شده است، (ایران باستان ص 1129، 1130، 1389)، قومی که در زمان باستان بس انبوه بودند ودر کوهستان شمالی ایران نشیمن داشتند و چون بارها به گردنکشی برخاستند و با پادشاهان هخامنشی از در نافرمانی درآمدند از اینجا نام ایشان در تاریخها آمده وامروز مترجمان کادوش را که تلفظ صحیح آنست ’کادوسی’نویسند، جایگاهی که برای کادوشان در تاریخها یاد کرده اند امروز منطبق با جایگاه تالشان میباشد، (برهان قاطع چ معین حاشیۀ لغت ’تالش’ از مقالات کسروی ج 1 ص 180 و نامهای شهرها و دیهها تألیف وی دفتر یکم)
مصحف یا یونانی شدۀ تالوش که در قرون بعد طالش یا (تالش) شده است، (ایران باستان ص 1129، 1130، 1389)، قومی که در زمان باستان بس انبوه بودند ودر کوهستان شمالی ایران نشیمن داشتند و چون بارها به گردنکشی برخاستند و با پادشاهان هخامنشی از در نافرمانی درآمدند از اینجا نام ایشان در تاریخها آمده وامروز مترجمان کادوش را که تلفظ صحیح آنست ’کادوسی’نویسند، جایگاهی که برای کادوشان در تاریخها یاد کرده اند امروز منطبق با جایگاه تالشان میباشد، (برهان قاطع چ معین حاشیۀ لغت ’تالش’ از مقالات کسروی ج 1 ص 180 و نامهای شهرها و دیهها تألیف وی دفتر یکم)
نباتی است بسیار خوشبو و آن از درختی حاصل میشود مانند درخت خرما و آن را به شیرازی گل گیری گویند و در ملک دکن کوره بکسر کاف و سکون واو و فتح رای بی نقطه خوانند شراب آن دفع آبله و جدری کند و جذام را نافع باشد، (برهان)، گل کیوره، روغن گل، روغن یاس، (الفاظ الادویه)، نباتی است که گلش بکمال خوشبو باشد و به هندی آن را کیوره گویند، (غیاث)، روغنی است و گیاهی خوشبوی و سرخ و هر چه باشد نیز نباتی است کثیرالوجود در بلاد عمان و یمن و هند و دکهن و بنگاله، به هندی کیوره است، گل آن سپید شبیه بذرت کلان خوشبوی خصوص برگهای درونی در آخر دوم گرم و خشک و نزد بعض معتدل مائل به حرارت و یبوست عرق الکاذی جهت خفقان و اعیاء و ماش و جدری و مانند آن بهترین دوایی است، (منتهی الارب)، درختی است شبیه به خرما در هند و چین و عربستان روید، پوست آن شبیه به برگ کاغذ است، آن روغنی میدهد که بنام دهن الکادی خوانده شده است، (دزی ص 434)، کدر خوانند که آن نباتی است که در بلاد عرب و نواحی عمان و یمن میباشد و گویند طلع آنجاست، ابن میمون گوید بیشتر در زمین هند بود و درخت وی بلند نبود مانند نخل و طلع وی مانند طلع خرما بود پیش از آنکه از پوست بشکافند و بیرون میگیرند و از پوست بیرون می آورند و در روغن می اندازند و قباب می پرورند تا روغن قوت وی اخذ کند مؤلف گوید در گرمسیر شیراز بسیار بود و به پارسی گل کیدی میخوانند و بوی عظیم ناخوش دارد تا بحدی که جامه ای که بوی آن گیرد تا ریزه گردد بوی از وی زایل نشود و روغن وی بهترین آن بود که بطریق روغن بنفشه گیرند همچنان بادام در گل کیدی پرورند مانند بادام بنفشه، رازی گوید جذام را قطع کند و وی معتدل بود و شراب آن حصبه و جدی رانافع بود تا بحدی که کسی را که آبله بیرون آمده بودنه عدد، چون با شراب کادی بیاشامند به ده عدد نرسد و بدل آن بوزن آن صندل سرخ بود و بوزن آن بقم بود، (اختیارات بدیعی)، ابن الاعرابی گوید کادی و حربانی به لغت عرب بقم را گویند یعنی چون دارزینان را و غیر از او از ائمۀ لغت گویند کادی نوعی است از روغنهای معروف، ابوحنیفه گوید آن نوعی است از نبات بلاد عمان وبه او بعضی از روغنها را خوشبوی کند و بدهن الکادی تعریف کند و گوید طایفه ای که درخت کادی را دیده اند مرا چنان خبر کردند که آن درختی است بشکل درخت خرما واو را کاردو باشد چنانچه درخت خرما را و کاردوی او را پیش از آنکه شکافته شوند و در روغن اندازند و بگذارند تا روغن بوی او به خود گیرد و خوشبوی شود و برگ او را خوص الکادی گویند و کیهانی گوید از پس کوهها زمین ’قفص’ زمینهای نزه باشد و در آن زمینها نعمتها بسیارست و غالب درخت آن زمین از طرفی که به ساحل نزدیک است درخت کادی است و گفته است که درخت او را از پس یکدیگر برگها باشد بشکل درخت خرما و صبر بر اطراف برگ او خارها باشد الا آنکه برگ درخت کادی سفیدتر باشد و خوبتر و در طراوت و هیأت برگ رساس که در میان ساقهای او باشد مشابه بود و برگ او را در روغن شیره بیندازند و بگذارند تا به مجاورت او معطر شود و این را دهن الکادی گویند و بعضی از صیادنه گویند برگ درخت کادی به برگ صبر ماند چنانکه گفتیم و بوی او خوش بود واز غایه حدت و تیزی ممکن نبود که کسی او را ببوید وچون ببویند در حال زفاف شود و اگر در خانه بگذارند بوی آن خانه خوش شود، و حمزه گوید کادی نوعی است از ریاحین که منبت او در زمین شرارست و بیاسمین ماند الا آنکه شکوفۀ او سرخ بود و در نواحی فارس و ری روغن کادی ازو کشند، و حمزه گوید در اصفهان نوعی است از ریاحین که بطبع گرم است و او را اهل اصفهان کیده گویند و گوید ندانم که آن نبات کادی است یا ریحان دیگر و هندیان او را کل کیوره گویند، ص اونی گوید: روغن بلسان گرم است و بدل او مرسیاست یا بوزن او روغن کادی و نیم وزن او روغن نارجیل و چهار یک او روغن زیت کهنه، (ترجمه صیدنه)، اسم هندی است و به عربی کدر نامند در حوالی عمان و یمن کثیرالوجود است و شبیه به درخت خرما و برگش شبیه بدانۀ خرنوب و شکوفۀ او مانند شکوفۀ خرما و بغایت خوشبو و او را کبوره نامند و بعد از شکفتن در روغنها پرورش میدهند و مسمی بدهن الکادی و جهت درد کمر و مفاصل و ریاح و جذام نافع است و کادی در آخر دوم گرم و خشک و نزد بعضی معتدل و مقوی بدن و حواس و با تفریح و رافع خفقان و اعیا و ماثری و ثبور و جگر و مسکن دردهای صعب و شرب او که چوب او را کوبیده بجوشانند و آب او را با شکر بقوام آورند جهت آبله و حصبه بهترین ادویه است و اهل هند را اعتقاد آن است که چون شربت کدررا بنوشند زیاده بر نه عدد آبله برنمی آید و خاکستر او را جهت التیام زخمها مجرب دانسته اند و دانۀ او مقوی دل و معده و جگر است و رب کدر قوی تر از دانۀ اوو بدلش بوزن او صندل سرخ و مثل آن بقم است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، نیز رجوع به ابن البیطار ذیل لغت ’کادی’و ضریر انطاکی ص 272 و کاذی در همین لغت نامه شود
نباتی است بسیار خوشبو و آن از درختی حاصل میشود مانند درخت خرما و آن را به شیرازی گل گیری گویند و در ملک دکن کوره بکسر کاف و سکون واو و فتح رای بی نقطه خوانند شراب آن دفع آبله و جدری کند و جذام را نافع باشد، (برهان)، گل کیوره، روغن گل، روغن یاس، (الفاظ الادویه)، نباتی است که گلش بکمال خوشبو باشد و به هندی آن را کیوره گویند، (غیاث)، روغنی است و گیاهی خوشبوی و سرخ و هر چه باشد نیز نباتی است کثیرالوجود در بلاد عمان و یمن و هند و دکهن و بنگاله، به هندی کیوره است، گل آن سپید شبیه بذرت کلان خوشبوی خصوص برگهای درونی در آخر دوم گرم و خشک و نزد بعض معتدل مائل به حرارت و یبوست عرق الکاذی جهت خفقان و اعیاء و ماش و جدری و مانند آن بهترین دوایی است، (منتهی الارب)، درختی است شبیه به خرما در هند و چین و عربستان روید، پوست آن شبیه به برگ کاغذ است، آن روغنی میدهد که بنام دهن الکادی خوانده شده است، (دزی ص 434)، کدر خوانند که آن نباتی است که در بلاد عرب و نواحی عمان و یمن میباشد و گویند طلع آنجاست، ابن میمون گوید بیشتر در زمین هند بود و درخت وی بلند نبود مانند نخل و طلع وی مانند طلع خرما بود پیش از آنکه از پوست بشکافند و بیرون میگیرند و از پوست بیرون می آورند و در روغن می اندازند و قباب می پرورند تا روغن قوت وی اخذ کند مؤلف گوید در گرمسیر شیراز بسیار بود و به پارسی گل کیدی میخوانند و بوی عظیم ناخوش دارد تا بحدی که جامه ای که بوی آن گیرد تا ریزه گردد بوی از وی زایل نشود و روغن وی بهترین آن بود که بطریق روغن بنفشه گیرند همچنان بادام در گل کیدی پرورند مانند بادام بنفشه، رازی گوید جذام را قطع کند و وی معتدل بود و شراب آن حصبه و جدی رانافع بود تا بحدی که کسی را که آبله بیرون آمده بودنه عدد، چون با شراب کادی بیاشامند به ده عدد نرسد و بدل آن بوزن آن صندل سرخ بود و بوزن آن بقم بود، (اختیارات بدیعی)، ابن الاعرابی گوید کادی و حربانی به لغت عرب بقم را گویند یعنی چون دارزینان را و غیر از او از ائمۀ لغت گویند کادی نوعی است از روغنهای معروف، ابوحنیفه گوید آن نوعی است از نبات بلاد عمان وبه او بعضی از روغنها را خوشبوی کند و بدهن الکادی تعریف کند و گوید طایفه ای که درخت کادی را دیده اند مرا چنان خبر کردند که آن درختی است بشکل درخت خرما واو را کاردو باشد چنانچه درخت خرما را و کاردوی او را پیش از آنکه شکافته شوند و در روغن اندازند و بگذارند تا روغن بوی او به خود گیرد و خوشبوی شود و برگ او را خوص الکادی گویند و کیهانی گوید از پس کوهها زمین ’قفص’ زمینهای نزه باشد و در آن زمینها نعمتها بسیارست و غالب درخت آن زمین از طرفی که به ساحل نزدیک است درخت کادی است و گفته است که درخت او را از پس یکدیگر برگها باشد بشکل درخت خرما و صبر بر اطراف برگ او خارها باشد الا آنکه برگ درخت کادی سفیدتر باشد و خوبتر و در طراوت و هیأت برگ رساس که در میان ساقهای او باشد مشابه بود و برگ او را در روغن شیره بیندازند و بگذارند تا به مجاورت او معطر شود و این را دهن الکادی گویند و بعضی از صیادنه گویند برگ درخت کادی به برگ صبر ماند چنانکه گفتیم و بوی او خوش بود واز غایه حدت و تیزی ممکن نبود که کسی او را ببوید وچون ببویند در حال زفاف شود و اگر در خانه بگذارند بوی آن خانه خوش شود، و حمزه گوید کادی نوعی است از ریاحین که منبت او در زمین شرارست و بیاسمین ماند الا آنکه شکوفۀ او سرخ بود و در نواحی فارس و ری روغن کادی ازو کشند، و حمزه گوید در اصفهان نوعی است از ریاحین که بطبع گرم است و او را اهل اصفهان کیده گویند و گوید ندانم که آن نبات کادی است یا ریحان دیگر و هندیان او را کل کیوره گویند، ص اونی گوید: روغن بلسان گرم است و بدل او مرسیاست یا بوزن او روغن کادی و نیم وزن او روغن نارجیل و چهار یک او روغن زیت کهنه، (ترجمه صیدنه)، اسم هندی است و به عربی کدر نامند در حوالی عمان و یمن کثیرالوجود است و شبیه به درخت خرما و برگش شبیه بدانۀ خرنوب و شکوفۀ او مانند شکوفۀ خرما و بغایت خوشبو و او را کبوره نامند و بعد از شکفتن در روغنها پرورش میدهند و مسمی بدهن الکادی و جهت درد کمر و مفاصل و ریاح و جذام نافع است و کادی در آخر دوم گرم و خشک و نزد بعضی معتدل و مقوی بدن و حواس و با تفریح و رافع خفقان و اعیا و ماثری و ثبور و جگر و مسکن دردهای صعب و شرب او که چوب او را کوبیده بجوشانند و آب او را با شکر بقوام آورند جهت آبله و حصبه بهترین ادویه است و اهل هند را اعتقاد آن است که چون شربت کدررا بنوشند زیاده بر نه عدد آبله برنمی آید و خاکستر او را جهت التیام زخمها مجرب دانسته اند و دانۀ او مقوی دل و معده و جگر است و رب کدر قوی تر از دانۀ اوو بدلش بوزن او صندل سرخ و مثل آن بقم است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، نیز رجوع به ابن البیطار ذیل لغت ’کادی’و ضریر انطاکی ص 272 و کاذی در همین لغت نامه شود
بی رواگ بی خریدار ناروا نارایج بی رونق مقابل روا رواج: (بازار حکمت کاسد و مزاج اهل شریعت فاسد) (جامع الحکمتین) یا کالای (متاع) کاسد. متاعی که از آن استقبال نکنند کالای ناروان
بی رواگ بی خریدار ناروا نارایج بی رونق مقابل روا رواج: (بازار حکمت کاسد و مزاج اهل شریعت فاسد) (جامع الحکمتین) یا کالای (متاع) کاسد. متاعی که از آن استقبال نکنند کالای ناروان
در تازی: کاذی: کندی از گیاهان درختچه ایست از رده تک لپه ییها که سردسته تیره ای بنام کادی ها میباشد. این گیاه خاص مناطق گرم آسیا وافریقا واسترالیاست. ساقه اش از پوست صافی پوشیده شده است. ساقه مزبور در ارتفاع تقریبا دو متری از سطح زمین به سه شاخه منشعب میشود و هر یک از شاخه ها نیز همین انشعاب سه قسمتی را دارند. برگهایش دراز و در لبه ها و بمحاذات رگبرگ میانی دارای خارهای ریزی میباشد. بمناسبت شاخ و برگهای نسبه زیبایی که دارد یکی از گیاهان زینتی محسوب میشود و آنرا در گلخانه ها در گلدانهای بزرگ میکارند و جهت تزیین سالنها بکار میبرند کاذی کوره
در تازی: کاذی: کندی از گیاهان درختچه ایست از رده تک لپه ییها که سردسته تیره ای بنام کادی ها میباشد. این گیاه خاص مناطق گرم آسیا وافریقا واسترالیاست. ساقه اش از پوست صافی پوشیده شده است. ساقه مزبور در ارتفاع تقریبا دو متری از سطح زمین به سه شاخه منشعب میشود و هر یک از شاخه ها نیز همین انشعاب سه قسمتی را دارند. برگهایش دراز و در لبه ها و بمحاذات رگبرگ میانی دارای خارهای ریزی میباشد. بمناسبت شاخ و برگهای نسبه زیبایی که دارد یکی از گیاهان زینتی محسوب میشود و آنرا در گلخانه ها در گلدانهای بزرگ میکارند و جهت تزیین سالنها بکار میبرند کاذی کوره
شکلی هندسی یا زینتی که نوشته یا تصویری را برای مشخص یا متمایز شدن در داخل آن قرار می دهند، اشخاص آموزش دیده یا دارای تخصص لازم برای کار در یک سازمان معین، پایوران (واژه فرهنگستان)، چهارچوب، قالب، محدوده
شکلی هندسی یا زینتی که نوشته یا تصویری را برای مشخص یا متمایز شدن در داخل آن قرار می دهند، اشخاص آموزش دیده یا دارای تخصص لازم برای کار در یک سازمان معین، پایوران (واژه فرهنگستان)، چهارچوب، قالب، محدوده