جدول جو
جدول جو

معنی کاجنکان - جستجوی لغت در جدول جو

کاجنکان
(خِ)
موضعی است از نواحی شاه جهان. متوجه دفع مخالفان گشته (خاقان منصور) باشصت نفر از بهادران به برجی که به طرف کاجنکان است برآمد و مردمی را که در آن طرف فصیل بودند بزخم پیکان دیده منهزم ساخت. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 117)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاجستان
تصویر کاجستان
جایی که در آن درختان کاج بسیار باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاهنگان
تصویر کاهنگان
کهکشان، مجموعه ای شامل میلیون ها ستاره که به دور یک محور می چرخند، راه حاجیان، تنین فلک، مجرّه، کاهکشان، آسمان درّه
فرهنگ فارسی عمید
شهری است به مکران، (نخبهالدهر دمشقی ص 175)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان سرویزن بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت که در 15هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه سر راه مالرو و ساردوئیه به جیرفت واقع است، کوهستانی و سردسیر است تعداد سکنۀ آن 45 نفر است آبش از چشمه تأمین میشود، محصولاتش عبارت از غلات، حبوبات، تریاک و شغل اهالی آن زراعت و راههایش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان تاررود بخش حومه شهرستان دماوند، واقع در پانزده هزارگزی جنوب باختر دماوند و شش هزارگزی جنوب راه شوسۀ تهران به دماوند، در جلگۀ معتدل و سکنۀآن 248 تن و زبان آنان فارسی است، آب آن از رودخانه تاررود و محصول آن غلات، بنشن، گردو، انگور، قیسی و شغل اهالی زراعت و باغبانی و جاجیم بافی، مزرعه ورجه و کوه باستول جزء این ده است، راه آن مالرو و راه فرعی به شوسه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ جنان.
لغت نامه دهخدا
(شی شَ / شِ گَ)
جنون.
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حومه بخش سلماس شهرستان خوی واقع در 16 هزارگزی شمال خاوری راه ارابه رو شگریازی، ناحیه ای است واقع در دامنۀ معتدل و دارای 317 تن سکنه، از چاه و چشمه مشروب میشود محصولاتش غلات و حبوب است و اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند، صنایع دستی آن جاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
حاکم نشین کانتون در شهرستان سن مالو در دریای مانش و 6029 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کازرون، واقع در 5هزارگزی باخترکازرون، دامنۀ خاوری کوه قبله، گرمسیر و مالاریائی و دارای 206 تن سکنه است، آب از قنات و چاه دارد، محصول آن غلات و تریاک و صیفی جات و شغل اهالی زراعت است، راه فرعی دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی از دهستان عربخانه بخش شوسف شهرستان بیرجند، واقع در 54هزارگزی شمال باختری شوسف و ده هزارگزی جنوب خاوری هشتوگان، دامنه و معتدل و دارای 31 تن سکنه است، قنات دارد، محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
قریه ای از قرای کازرون در فارس، (انساب سمعانی ورق 471 ب)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ خوا / خا)
مرکب از ’ا’، علامت نفی + جنبان بمعنی متحرک، و کلمه را بمعنی ساکن و بیحرکت گرفته اند و آن برساختۀ مؤلف دساتیر است. رجوع به برهان قاطع و آنندراج شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نِ)
آجنقان. قریه ای است از قرای سرخس که به زبان محلی اجنگان و آجنگان گویند. (مراصد الأطلاع)
لغت نامه دهخدا
(دِ/ دَ)
ساکن. غیر متحرک. بی حرکت. (ناظم الاطباء). که جنبان و متحرک نیست. اجنبان
لغت نامه دهخدا
(هََ)
کاهکشان که عربان مجره گویند و آن ستاره های بسیار کوچک نزدیک بهم باشند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
کرسی نشین کانتن مانش بخش ’سن لو’. سکنه 3641 تن. بندری در ساحل ’اوو’، ’توت’ و کانال ’ا- توت’. راه آهن دارد
لغت نامه دهخدا
(جِ)
باغ کاج. زمینی که از او درختان کاج فراوان روییده باشد
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان شیب کوه است که در بخش مرکزی شهرستان فسا واقع شده است و دارای 550 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اجنقان
تصویر اجنقان
اجنگان تازی شده روستائی است در سرخس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجنان
تصویر اجنان
آبچین پیچی، پنهان شدن، بچه انداختن، دیوانه کردن (آبچین کفن حوله)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناجنبان
تصویر ناجنبان
آنکه جنبان نیست غیر متحرک ساکن مقابل جنبان
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی کامیون سبک وزن که در ارتش و نیز برای حمل و نقل در جاده های خارج شهر از آن استفاده کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاجستان
تصویر کاجستان
زمینی که از او درختان کاج فراوان روئیده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
در هوای خنک، به هنگام خنکی
فرهنگ گویش مازندرانی
مسهل
فرهنگ گویش مازندرانی