جدول جو
جدول جو

معنی کاتالانی - جستجوی لغت در جدول جو

کاتالانی
انژلیکا، مغنیۀ ایطالیائی متولد در ’سینیگاگلیا’ (1779 - 1819)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاتالپسی
تصویر کاتالپسی
بی حرکتی و ثابت ماندن دست، پا یا سایر اندام ها، به دلیل سفت شدن ماهیچه ها، در بعضی از بیماری ها یا در افراد هیپنوتیزم شده
فرهنگ فارسی عمید
(لُنْیْ)
نقطه ای از اسپانیا که در کتب مسلمین به نام ’کتلونیه’ یاد شده و کرسی آن برشلونه است. رجوع به اسپانیا در همین لغت نامه و رجوع به کتلونیه شود
لغت نامه دهخدا
(لُ)
نام لاتین ’شالون - سور -مارن’. مردم آن از اقوام گل (غالیا) بلژیک هستند
لغت نامه دهخدا
(رُ)
نام ولایتی در کیلیکیه: اردشیر امر کرد ’داتام’ قوه خود را علیه آس پیس والی کاتاانی به کار برد والی مزبور نظر به اینکه ایالت او دارای معابر تنگ و جنگلهای زیاد بود و با قوّۀ کم میتوانست در مقابل لشکر زیاد پافشارد یاغی شده مالیاتی را که برای دربار حمل میکردند ضبط کرده بود. (ایران باستان ج 2 ص 1143)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
منسوب به کاتاانی از پس آنها سپاهیان فریگیه و کاتاانییان حرکت میکردند و در صفوف آخری پارتیها، که اکنون در پارت مسکن دارند. (ایران باستان ج 2 ص 1381)
لغت نامه دهخدا
ده قشلاقی جزء دهستان سیاه رود بخش افجۀ شهرستان تهران، فعلاً بدون سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دوک، (ازاشتینگاس)، دوک و مغزل، (ناظم الاطباء)، کشتارگاه، (از اشتینگاس)، قصابخانه، (ناظم الاطباء)،
فرمانروای قلعه، (از اشتینگاس)، کوتوال و حاکم قلعه، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
دهی از دهستان روضه چای است که در بخش حومه شهرستان ارومیه واقع است و 105 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان رودبار، بخش فیروزکوه شهرستان دماوند. سکنه 700 تن. چشمه سار. محصول آن غلات، بنشن، سیب زمینی، زردآلو، لبنیات. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
کاتالپس فرانسوی مرگدیس کرختی فقدان ناگهانی حرکات ارادی بدون وجود یک ضایعه عضلانی. دراین حالت اندامها وتنه وضع خود را بیک حالت حفظ میکنند و حواس و اعضای حس نیز وظایف خود را انجام میدهند ولی پاسخ به تحریکات و حرکات ارادی سلب میشود. علت این عارضه ناخوشیهای مراکز عصبی و هیستری و برخی مسمومیتها خصوصا الکلیسم و ازدیاد اوره خون میتواند باشد
فرهنگ لغت هوشیار
((لِ))
فقدان ناگهانی حرکات ارادی بدون وجود یک ضایعه عضلانی. در این حالت اندام ها و تنه وضع خود را به یک حالت حفظ می کنند و حواس و اعضای حس نیز وظایف خود را انجام می دهند ولی پاسخ به تحریکات حرکات ارادی سلب می شود
فرهنگ فارسی معین