جدول جو
جدول جو

معنی کابال - جستجوی لغت در جدول جو

کابال
قباله، قبالا، قبله، در عبری بمعنی سنت و روایت، شرح و تفسیررمزی تورات در نزد یهودیان که از عهد آدم یا ابراهیم ببعد توسط گروهی از مطلعان جمع و تدوین شده است
لغت نامه دهخدا
کابال
فرانسوی راز تو را (تورات) دانشی پنهانی در شناخت درون و چم راستین واژگان تو را
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تابال
تصویر تابال
(پسرانه)
نام فرمانداری ایرانی در زمان کوروش پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کابل
تصویر کابل
مجموعۀ چند سیم هادی روکش دار که جریان برق را انتقال می دهند، مفتول ضخیم که از رشته های فلزی تابیده شده باشد و در صنعت برای بستن، کشیدن و بالا بردن قطعات سنگین کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبال
تصویر کبال
ریسمان تابیده شده از لیف خرما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوبال
تصویر کوبال
کوپال، گرز، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، گرزه، دبوس، لخت، چماق، سرپاش، سرکوبه، عمود، مقمعه، گردن ستبر و بر و بازوی قوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کانال
تصویر کانال
مجرای مصنوعی عبور آب برای حمل و نقل، ترعه مثلاً کانال پاناما، مجرای عبور آب برای آبیاری، انتقال فاضلاب و مانند آن ها، مجرایی از جنس ورق آهن گالوانیزه برای هدایت هوا مثلاً کانال کولر،
مسیری که برای عبور دادن کابل های برق یا مخابرات، لوله های گاز یا آب در زمین یا در دیوار ایجاد می کنند، شبکۀ تلویزیونی، کنایه از مسیر فکر یا عمل، وسیله
فرهنگ فارسی عمید
رسن دام، (منتهی الارب)، دام، رسن شکارگیر، رسن شکارکن
لغت نامه دهخدا
اثاث البیت، فرش و اوانی، آلات خانه، مبل، در فرهنگها همه جا این کلمه را ’کاجال’ یا ’کاچال’ ضبط کرده اند، تنها در لغت فرس چ پاول هورن برای ’کاچال’ نسخه بدل ’کاخال’ با خاء معجمه نیز هست و برای ’کاچالها’ در شعر عنصری:
زود بردند و آزمودندش
همه کاچالها نمودندش
نسخه بدل ’کاحالها’ با حاءحطی است و من گمان میکنم این کلمه کاخال باشد با خاء معجمه نه ’کاجال’ و نه ’کاچال’ و نه ’کاحال’ و مرکب است از کاخ بمعنی کوشک و قصر و غیره و ’ال’ حرف نسبت و این معنی را گذشته از اینکه نسخه بدل اسدی پاول هورن تأیید میکند، بودن لفظ کاخ در بیت بهرامی بقصد جناس، مؤید دیگری است و مصراع بهرامی هم که در فرهنگها شاهد ’کاچال’ آورده اند، شاید در اصل اینطور بوده:
بخواست آتش وآن کند را بکند و بسوخت
نه تاج ماند و نه تخت و نه کاخ و نه کاخال
و کاتب تحریف کرده باشد، رجوع به کاچال و کاچار و آل شود
لغت نامه دهخدا
پدرو الوارز، بحرپیمای پرتقالی که برزیل را به سال 1500 میلادی کشف کرد
لغت نامه دهخدا
دهی است میان طبریه و عکا، (منتهی الارب)، موضعی است در اشیر، (صحیفۀ یوشع 19:27) و همان کابول حالیه است که بمسافت ده میل به طرف جنوب شرقی عکا واقع است، (قاموس کتاب مقدس)، اسم مقاطعه ای است که سلیمان بحیرام داد، (سفر اول پادشاهان 9:10- 13) که دارای بیست شهر بود و آن در جلیل در شرق عکا واقع است و این لفظ در اصل عبرانی دارای معنی مخصوصی نمیباشد، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
لقب عام ملوک نوبه، (آثارالباقیه)
لغت نامه دهخدا
حاکم ایرانی سارد: پاک تیاس همینکه کورش را دور دید دعوی استقلال کرد و چون خزانۀ کرزوس راکورش باو سپرده بود مردم سواحل را با خود همراه کرده سپاهی ترتیب داد بعد به سارد رفته تابال حاکم ایرانی را در ارگ محاصره کرد ... (ایران باستان ص 291)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
کمان نداف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کمان پنبه زن. ج، کرابیل. (مهذب الاسماء) ، آنچه با آن گندم پاک کنند. ج، کرابیل. (از اقرب الموارد). رجوع به غربال شود
لغت نامه دهخدا
آلات خانه باشد چون فرش و اوانی، و سیار (سپار) همین باشد، (فرهنگ اسدی چ هرن ص 80)، آلات خانه باشد از هر نوعی، (لغت فرس اسدی چ عباس اقبال)، آلات خانه بود از هرلونی که باشد از قماش و آنچه بدان ماند، (اوبهی)،
بمعنی کاچار است که آلات و ضروریات خانه باشد از هر گونه و بمعنی متاع و اسباب هم آمده است، (برهان) :
زود بردند و آزمودندش
همه کاچالها نمودندش،
عنصری،
بخواست آتش و آن کنده را بکند و بسوخت
نه کاخ ماند و نه تخت و نه تاج و نه کاچال،
بهرامی،
زترکتاز حوادث در این فتن ما را
نه خانه ماند و نه مانه، نه رخت و نی کاچال،
شمس فخری،
مؤلف گوید: بگمانم مصحف کاخال باشد منسوب به کاخ مثل چنگال منسوب به چنگ و نظایر آن و نسخه بدل هم در شعر عنصری در فرهنگ اسدی چ هرن کاخال هست، تحقیقاتی من در کاچال و کاخال کرده ام، رجوع به کاخال شود، بعد از آن کلمه کاچار را در نسخۀ حاشیۀفرهنگ اسدی نخجوانی یافتم، ازینرو گمان میکنم کاچارو کاچال و کاخال هر سه صحیح باشد
لغت نامه دهخدا
کازال مون فراتو، شهر نظامی ایتالیا از ایالت ’الکساندری’ در ساحل رود ’پو’ عده سکنۀ آن 25000 تن است کار خانه ریسندگی ابریشم و سیمان سازی دارد
لغت نامه دهخدا
آبراهه ای است که میان دو دریا یا دو آبگیر ایجاد کنند
لغت نامه دهخدا
له کابان کرسی کانتن اریژ، از ناحیت فوا، واقع در ساحل اریژ، سکنه 362 تن، دارای کارخانه های ذوب آهن است
لغت نامه دهخدا
(کُ)
نام ولایتی است از فارس و برنج آنجا مشهور است. (برهان). شهرستانی است به فارس و برنج آنجا از دیگر جایها امتیازش بیشتر است و از دو قسمت تشکیل شده کربال بالائین و کربال زیرین و معنی حقیقی این نام این است که کرنام رودخانه ای است که امیر عضدالدولۀ دیلمی بندی بر آن بسته است به ملاحظۀ بالاو زیر رود کر این نام بر آن نهاده اند و معروف شده است. (از آنندراج). ولایتی به فارس که برنج خیز است. (ناظم الاطباء). نام یکی از دهستانهای هشت گانه بخش زرقان شهرستان شیراز است و محدود است از شمال به توابع ارسنجان و ارتفاعات کتک و تخت جمشید، از خاور به دریاچۀ بختگان و از باختر به دهستان مرودشت و از جنوب به ارتفاعات کورکی و زرقان و کوه تیر. هوای آنجا معتدل است. این دهستان از 70 ده تشکیل شده و جمعیتش نزدیک به 20000 تن است. ده های مهم آن عبارتند از: بندامیر، خرامه، سلطان آباد، کم جان، کورکی، زرین آباد و کوشک. رود کر از میان این دهستان می گذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7) : (در) کربال بالایین و زیرین سه بند بر رود کر کرده اند و بر آن نواحی ساخته بعضی سردسیر و بعضی گرمسیر. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 128). رجوع به نزهه القلوب ج 3 ص 219 و 124 شود
لغت نامه دهخدا
مباشر انبار گندم که والار شاک به او مزارعی بخشید که بنام او موسوم گردید و بعدها حکومت گابلیئان به اسم او منسوب شده است، (ایران در زمان ساسانیان ص 6)
لغت نامه دهخدا
مردی بوده است در عهد داود پیغمبر، درقاموس کتاب مقدس آمده است: نابال (به معنی احمق) مردی توانگر بوده که مواشی وی سه هزار گوسفند و هزار بزدر کرمل بود و هنگامی که وی مشغول چراندن گوسفندان خود بود داود بنزد وی فرستاده از احوالات سلامتی وی باز پرسید در ضمن با نهایت لطف و نرمی درخواستی نمود لکن چون نابال مردی حسدپیشه و بخالت اندیشه بود فرستادگان داود را بدرشتی جواب داد و دست تهی گسیل داشت، بنابراین داود چهارصد نفر از بندگان خود را امر فرمودکه سلاح بر خود استوار کرده از برای هلاک نابال بروندو اموال وی را بغارت برند اما چون ابی جایل زوجه جمیله و عفیفه و عاقلۀ نابال بود هدیه ای بسزا تدارک نموده باستقبال داود شتافت و وی را ملاقات نمود و عطایا را گذارنیده معذرت طلبید، داود از سر خطایای او درگذشت و چون از ملاقات داود مراجعت نمود زوج خود را مست یافت علیهذا او را بحال خود گذاشت، سحرگاهان چون باز بهوش آمده بود وی را از ماجرا مطلع ساخته آن مردخسیس حسدپیشه نبضش ساقط شده پس از ده روز دیگر زندگانی را وداع گفت و داود از استماع این خبر خداوند رامتبارک خوانده شکر نمود که وی را از انتقام بازداشته خود از دشمن وی انتقام کشید، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
الکساندر. نقاش و شبیه ساز فرانسوی متولد در مون پلیه (1832- 1889 میلادی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کربال
تصویر کربال
کمان پنبه زنی، الک موبیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کانال
تصویر کانال
بمعنای آبراهه ایست که میان دو دریا یا دو آبگیر ایجاد کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاباء
تصویر کاباء
اندوه، افسرده دل زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کابول
تصویر کابول
رسن دام دام شکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاچال
تصویر کاچال
کاچار: (بخواست آتش و آن کنده را بکند و بسوخت نه کاخ ماند و نه تخت و نه تاج و نه کاچال) (بهرامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابال
تصویر تابال
تنه درخت
فرهنگ لغت هوشیار
مفتولهای فلزی لفاف دار و سیمهای زیرزمینی و زیر دریائی که برای برق و تلگراف و تلفن بکار دارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کانال
تصویر کانال
((اِ))
ترعه، مجرای وسیع بین دو دریا که برای عبور کشتی ساخته می شود، راه آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاچال
تصویر کاچال
ضروریات، وسایل خانه از هر چیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابال
تصویر ابال
شبان، شترچران، شتردار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاچال
تصویر کاچال
اثاث
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کانال
تصویر کانال
آبراه
فرهنگ واژه فارسی سره
آبراه، آبراهه، آب گذر، ترعه، شبکه، راه، طریق، مجرا
فرهنگ واژه مترادف متضاد