جمع واژۀ اکاد، به معنی دوالهایی که بدان قربوس زین را بر دو پهلوی آن بندند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ شاذ اکاد. (از اقرب الموارد). و رجوع به اکاد شود، برداشتن شتر را و بر زمین افکندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بر زمین افکندن. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ اکاد، به معنی دوالهایی که بدان قربوس زین را بر دو پهلوی آن بندند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ شاذ اکاد. (از اقرب الموارد). و رجوع به اکاد شود، برداشتن شتر را و بر زمین افکندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بر زمین افکندن. (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ مکیده به معنی بدسگالی و بداندیشی. (غیاث). جمع واژۀ مکیده. (ناظم الاطباء) : به انواع مکائد تمسک می ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 432). و رجوع به مکاید شود جمع واژۀ مکود. رجوع به مکود شود
جَمعِ واژۀ مکیده به معنی بدسگالی و بداندیشی. (غیاث). جَمعِ واژۀ مکیده. (ناظم الاطباء) : به انواع مکائد تمسک می ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 432). و رجوع به مکاید شود جَمعِ واژۀ مکود. رجوع به مکود شود
بی رواگ بی خریدار ناروا نارایج بی رونق مقابل روا رواج: (بازار حکمت کاسد و مزاج اهل شریعت فاسد) (جامع الحکمتین) یا کالای (متاع) کاسد. متاعی که از آن استقبال نکنند کالای ناروان
بی رواگ بی خریدار ناروا نارایج بی رونق مقابل روا رواج: (بازار حکمت کاسد و مزاج اهل شریعت فاسد) (جامع الحکمتین) یا کالای (متاع) کاسد. متاعی که از آن استقبال نکنند کالای ناروان
ابزاری مرکب از یک لبه تیز و یک دسته که برای بریدن به کار رود، چاقو کارد به استخوان کسی رسیدن: کنایه از وضع بسیار سختی داشتن مثل کارد پنیر بودن: کنایه از سخت مخالف و دشمن یکدیگر بودن
ابزاری مرکب از یک لبه تیز و یک دسته که برای بریدن به کار رود، چاقو کارد به استخوان کسی رسیدن: کنایه از وضع بسیار سختی داشتن مثل کاردُ پنیر بودن: کنایه از سخت مخالف و دشمن یکدیگر بودن