پشم یا پر بسیار نرم با پرز های نرم و لطیفی که از بن مو های بز می روید و آن ها را با شانه می گیرند و پس از ریسیدن در بافتن پارچه های کرکی به کار می برند و از آن شال و پارچه های لطیف می بافند، گلغر، پت، تبت، تبد، بزشم، بزوشم، بزوش، تفتیک در علم زیست شناسی از اجزای رو پوست گیاهان که عمل آن جذب مواد یا تخفیف عمل تعرق است ویژگی مرغ خانگی ای که بر روی تخم خوابیده است، کرچ
پشم یا پر بسیار نرم با پرز های نرم و لطیفی که از بن مو های بز می روید و آن ها را با شانه می گیرند و پس از ریسیدن در بافتن پارچه های کرکی به کار می برند و از آن شال و پارچه های لطیف می بافند، گُلغَر، پَت، تِبِت، تِبِد، بُزَشم، بُزوَشم، بُزوَش، تَفتیک در علم زیست شناسی از اجزای رو پوست گیاهان که عمل آن جذب مواد یا تخفیف عمل تعرق است ویژگی مرغ خانگی ای که بر روی تخم خوابیده است، کُرچ
بنابه نقل تاریخ بیهقی قلعه ای بوده است در جبال هرات: و نامه ها که از کوتوال کرک آمدی همه عبدوس عرضه کردی. (تاریخ بیهقی). و حاجب بزرگ علی را مؤذن معتمد عبدوس به قلعۀ کرک برد که در جبال هرات است و به کوتوال آنجا سپرد. (تاریخ بیهقی)
بنابه نقل تاریخ بیهقی قلعه ای بوده است در جبال هرات: و نامه ها که از کوتوال کرک آمدی همه عبدوس عرضه کردی. (تاریخ بیهقی). و حاجب بزرگ علی را مؤذن معتمد عبدوس به قلعۀ کرک برد که در جبال هرات است و به کوتوال آنجا سپرد. (تاریخ بیهقی)
مرغ باشد بر سر خایه نشسته تا چوزه برآرد. (فرهنگ اسدی). ماکیانی را گویند که از بیضه کردن بازآمده و مست شده باشد. (برهان). کرج. کرچ. کپ. (حاشیۀ برهان چ معین). مقفّه. (آنندراج). ماکیان را گویند که از تخم کردن و بیضه دادن بازمانده باشد. (فرهنگ جهانگیری). مرغ مست بچه برآوردن. مرغ که به جوجه برآوردن آمده است. (یادداشت مؤلف) : من به خانه اندر و آن عیسی عطار شما هر دو یک جای نشینیم چو دو مرغ کرک. ابوالعباس. یکی آتش آید هم از سوی ترک بر آتش نشینیم چون مرغ کرک. ؟ (از فرهنگ اسدی). دگر فاضلان ماکیانان کرک نیارند در پیش او خایه داد. سوزنی سمرقندی (از فرهنگ جهانگیری). طفل را نیست بهتر از دایه کرک داند نهفتن خایه. اوحدی
مرغ باشد بر سر خایه نشسته تا چوزه برآرد. (فرهنگ اسدی). ماکیانی را گویند که از بیضه کردن بازآمده و مست شده باشد. (برهان). کُرج. کرچ. کپ. (حاشیۀ برهان چ معین). مُقِفّه. (آنندراج). ماکیان را گویند که از تخم کردن و بیضه دادن بازمانده باشد. (فرهنگ جهانگیری). مرغ مست بچه برآوردن. مرغ که به جوجه برآوردن آمده است. (یادداشت مؤلف) : من به خانه اندر و آن عیسی عطار شما هر دو یک جای نشینیم چو دو مرغ کرک. ابوالعباس. یکی آتش آید هم از سوی ترک بر آتش نشینیم چون مرغ کرک. ؟ (از فرهنگ اسدی). دگر فاضلان ماکیانان کرک نیارند در پیش او خایه داد. سوزنی سمرقندی (از فرهنگ جهانگیری). طفل را نیست بهتر از دایه کرک داند نهفتن خایه. اوحدی
در تداول عامه، جوشهای چرکی کم و بیش برجستۀ روی پوست که در نقاط مختلف پوست بدن پدید آیند. کورک معمولاً دارای مرکزی سفیدرنگ و پر از چرک و اطراف آن ملتهب و قرمزرنگ است. دمل کوچک. دانۀ چرکی. (فرهنگ فارسی معین). دمل کوچک. دمل خرد. دمل خرد که سخت تر ازدمل، درد و سوزش دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، دمل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
در تداول عامه، جوشهای چرکی کم و بیش برجستۀ روی پوست که در نقاط مختلف پوست بدن پدید آیند. کورک معمولاً دارای مرکزی سفیدرنگ و پر از چرک و اطراف آن ملتهب و قرمزرنگ است. دمل کوچک. دانۀ چرکی. (فرهنگ فارسی معین). دمل کوچک. دمل خرد. دمل خرد که سخت تر ازدمل، درد و سوزش دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، دمل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
پشم نرمی را گویند که از بن موی بز بروید و آن را به شانه برآورند و ریسند و شال و امثال آن بافند و از آن تکیه و نمد و کلاه و کپنک و مانند آن هم بمالند. (برهان) (آنندراج). کلک. (فرهنگ جهانگیری). تفتیک. پشم بسیار باریک و نرم. (یادداشت مؤلف) : تأثیردر لباس مرا غفلتی نبود خوابی نداشت مخمل کرک لباده ام. محسن تأثیر (از آنندراج). ، هر پارچه و جامه که از پشم نرم کرده باشند. (یادداشت مؤلف) ، پوستین. پوستین نرم. پوستین از پوست گوسفند که پشم آن بر جای باشد. (یادداشت مؤلف) ، پرز و گره هایی که بر روی مخمل و شال و کرباس بدباف نمایان باشد و آن را لاس و پرزه نیز گویند. (آنندراج). خمل. زغب. پرز. بسیار گره پیدا کرده ابریشم و غیره. (یادداشت مؤلف) ، ریزه های پشم که از قالی و گلیم و جاجیم و جز آن ریزد، پرز که از خاکستر خود آتش بر آتش نشیند. پرز آتش. (یادداشت مؤلف). - کرک انداختن آتش، پرز برآوردن آن. (یادداشت مؤلف). - کرک انداختن حرف، بسیار طویل شدن آن. (یادداشت مؤلف)
پشم نرمی را گویند که از بن موی بز بروید و آن را به شانه برآورند و ریسند و شال و امثال آن بافند و از آن تکیه و نمد و کلاه و کپنک و مانند آن هم بمالند. (برهان) (آنندراج). کُلک. (فرهنگ جهانگیری). تفتیک. پشم بسیار باریک و نرم. (یادداشت مؤلف) : تأثیردر لباس مرا غفلتی نبود خوابی نداشت مخمل کرک لباده ام. محسن تأثیر (از آنندراج). ، هر پارچه و جامه که از پشم نرم کرده باشند. (یادداشت مؤلف) ، پوستین. پوستین نرم. پوستین از پوست گوسفند که پشم آن بر جای باشد. (یادداشت مؤلف) ، پرز و گره هایی که بر روی مخمل و شال و کرباس بدباف نمایان باشد و آن را لاس و پرزه نیز گویند. (آنندراج). خَمَل. زغب. پرز. بسیار گره پیدا کرده ابریشم و غیره. (یادداشت مؤلف) ، ریزه های پشم که از قالی و گلیم و جاجیم و جز آن ریزد، پرز که از خاکستر خود آتش بر آتش نشیند. پرز آتش. (یادداشت مؤلف). - کرک انداختن آتش، پرز برآوردن آن. (یادداشت مؤلف). - کرک انداختن حرف، بسیار طویل شدن آن. (یادداشت مؤلف)
نام جمعی از کفار باشد. (برهان). نام گروهی از کفار کتور که در هندوستان باشند. (آنندراج) (انجمن آرا). ظاهراً مصحف گورک، گبرک. (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به گبر شود
نام جمعی از کفار باشد. (برهان). نام گروهی از کفار کتور که در هندوستان باشند. (آنندراج) (انجمن آرا). ظاهراً مصحف گورک، گبرک. (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به گبر شود
به معنی کورز است که میوه و بار کبر باشد. (برهان). به معنی کورزه است. (از آنندراج) (از انجمن آرا). (از: کور، کبر + ک، پسوند تصغیر، با کورزه و کورز مقایسه شود، به شیرازی ’کورک کازرونی’. (از حاشیۀبرهان چ معین). رجوع به کبر، کور، کورز و کورزه شود
به معنی کورز است که میوه و بار کبر باشد. (برهان). به معنی کورزه است. (از آنندراج) (از انجمن آرا). (از: کور، کبر + ک، پَسوَندِ تَصغیر، با کورزه و کورز مقایسه شود، به شیرازی ’کورک کازرونی’. (از حاشیۀبرهان چ معین). رجوع به کَبَر، کَوَر، کورز و کورزه شود
جوشهای چرکی کم و بیش برجسته روی پوست که در نقاط مختلف پوست بدن پدید آیند میوه و بار کور (کبر)، جوشهای چرکی کم و بیش بر جسته روی پوست که در نقاط مختلف پوست بدن پدید آیند. کورک معمولا دارای مرکزی سفید رنگ و پر از چرک و اطراف آن ملتهب و قرمز رنگ است دمل کوچک دانه چرکی
جوشهای چرکی کم و بیش برجسته روی پوست که در نقاط مختلف پوست بدن پدید آیند میوه و بار کور (کبر)، جوشهای چرکی کم و بیش بر جسته روی پوست که در نقاط مختلف پوست بدن پدید آیند. کورک معمولا دارای مرکزی سفید رنگ و پر از چرک و اطراف آن ملتهب و قرمز رنگ است دمل کوچک دانه چرکی
گیاهی است از تیره گواچ ها که دارای برگها متقابل و گلها منفرد است و در مناطق گرم یا معتدل میروید. برای این گیاه اثر قابض و مدر در کتب دارو یی ذکر شده است. گیاه مذکور در اکثر نقاط ایران میروید بستیباج بستیاج حمض امیر خار خسک حسک خسک
گیاهی است از تیره گواچ ها که دارای برگها متقابل و گلها منفرد است و در مناطق گرم یا معتدل میروید. برای این گیاه اثر قابض و مدر در کتب دارو یی ذکر شده است. گیاه مذکور در اکثر نقاط ایران میروید بستیباج بستیاج حمض امیر خار خسک حسک خسک