مردار، (جهانگیری)، پلشت، نجس، (برهان)، لاش، چرکین، در صحاح الفرس ژیژ و ریژ آمده و ناچار یکی تصحیف دیگری است، صاحب فرهنگ رشیدی آرد: ژیژ، ژیژا، ژاوژا، ژأوژا (هر چهار لغت) مرادف جیز و جیژ است یعنی خارپشت
مردار، (جهانگیری)، پلشت، نجس، (برهان)، لاش، چرکین، در صحاح الفرس ژیژ و ریژ آمده و ناچار یکی تصحیف دیگری است، صاحب فرهنگ رشیدی آرد: ژیژ، ژیژا، ژاوژا، ژأوژا (هر چهار لغت) مرادف جیز و جیژ است یعنی خارپشت
گیاهی بی مزه، خاردار و خودرو شبیه درمنه که در صحراها می روید، شتر آن را از زمین می کند و می جود اما نمی تواند نرم کند و فرو ببرد، جز سوختن مصرفی ندارد، حرف بی ربط و بی معنی، سخن بیهوده و بی سر و ته، چرند، یاوه، ژاژه، چرند و پرند، دری وری، جفنگ، چرت، شرّ و ور، کلپتره، چرت و پرت، فلاده، بسباس، ترّهه کنگر کاکوتی ژاژ خاییدن: کنایه از سخنان بی مزه، بیهوده و بی معنی گفتن، یاوه سرایی کردن، برای مثال همه دعوی کنی و خایی ژاژ / در همه کارها حقیری و هاژ (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۷) ، گر ننالم گویند نیست حاجتمند / وگر بنالم گویند ژاژ می خاید (مسعودسعد - ۱۲۳) ژاژ دراییدن: کنایه از سخنان بی مزه، بیهوده و بی معنی گفتن، یاوه سرایی کردن، ژاژ خاییدن، برای مثال کسی که ژاژ دراید به درگهی نشود / که چرب گویان آنجا شوند کندزبان (فرخی - ۳۲۷) ژاژ لاییدن: کنایه از سخنان بی مزه، بیهوده و بی معنی گفتن، یاوه سرایی کردن، ژاژ خاییدن، برای مثال آن خبیث از شیخ می لایید ژاژ / کژنگر باشد همیشه عقل کاژ (مولوی - ۳۱۸)
گیاهی بی مزه، خاردار و خودرو شبیه درمنه که در صحراها می روید، شتر آن را از زمین می کند و می جود اما نمی تواند نرم کند و فرو ببرد، جز سوختن مصرفی ندارد، حرف بی ربط و بی معنی، سخن بیهوده و بی سر و ته، چَرَند، یاوِه، ژاژه، چَرَند و پَرَند، دَری وَری، جَفَنگ، چِرت، شِرّ و وِر، کَلپَترِه، چِرت و پِرت، فَلادِه، بَسباس، تَرَّهِه کنگر کاکوتی ژاژ خاییدن: کنایه از سخنان بی مزه، بیهوده و بی معنی گفتن، یاوه سرایی کردن، برای مِثال همه دعوی کنی و خایی ژاژ / در همه کارها حقیری و هاژ (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۷) ، گر ننالم گویند نیست حاجتمند / وگر بنالم گویند ژاژ می خاید (مسعودسعد - ۱۲۳) ژاژ دراییدن: کنایه از سخنان بی مزه، بیهوده و بی معنی گفتن، یاوه سرایی کردن، ژاژ خاییدن، برای مِثال کسی که ژاژ دراید به درگهی نشود / که چرب گویان آنجا شوند کندزبان (فرخی - ۳۲۷) ژاژ لاییدن: کنایه از سخنان بی مزه، بیهوده و بی معنی گفتن، یاوه سرایی کردن، ژاژ خاییدن، برای مِثال آن خبیث از شیخ می لایید ژاژ / کژنگر باشد همیشه عقل کاژ (مولوی - ۳۱۸)
نشان قدیس ژرژ، نام نشان روسیه. آن را کاترین دوم ملکۀ روسیه به منظور سپاسداری از ابراز لیاقت بسال 1769 میلادی باب کرد. روبان این نشان را هفت راه، چهار زرد و سه سیاه است گیلکی: پیله، بزرگ، نامی از نامها در گیلان و مازندران: پیل آغا
نشان قدیس ژرژ، نام نشان روسیه. آن را کاترین دوم ملکۀ روسیه به منظور سپاسداری از ابراز لیاقت بسال 1769 میلادی باب کرد. روبان این نشان را هفت راه، چهار زرد و سه سیاه است گیلکی: پیله، بزرگ، نامی از نامها در گیلان و مازندران: پیل آغا
قطرۀ باران، (برهان)، قطره باشد و در بعض فرهنگها بجای یای تحتانی نون مرقوم است، (جهانگیری) (رشیدی)، ژنگ، بمعنی خارپشت هم آمده است لیکن اشاره به حرکتش نشده، (برهان)
قطرۀ باران، (برهان)، قطره باشد و در بعض فرهنگها بجای یای تحتانی نون مرقوم است، (جهانگیری) (رشیدی)، ژنگ، بمعنی خارپشت هم آمده است لیکن اشاره به حرکتش نشده، (برهان)
دوائی است که آن را گیاه ترکی و اگر ترکی خوانند. (برهان). اسم وج است. (فهرست مخزن الادویه). ظاهراً مصحف فژژ است. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به فژ، فریژ و فژژ شود
دوائی است که آن را گیاه ترکی و اگر ترکی خوانند. (برهان). اسم وج است. (فهرست مخزن الادویه). ظاهراً مصحف فژژ است. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به فژ، فریژ و فژژ شود
بوته گیاهی است بغایت سفید و شبیه بدرمنه در نهایت بی مزگی و هر چند شتر آن را بخاید نرم نشود و بسبب بیمزگی فرو برد. توضیح: درباره هویت این گیاه اختلاف است. مولف برهان آن را علفی دانسته که در دوغ کنند و هم آنرا نوعی کنگر نوشته و مرادف خار شتر دانسته است. مرحوم دهخدا در لغت نامه آنرا همان کاکوتی میداند، تره دوغ یعنی آنچه از رستنی که در دوغ و ماست کنند، سخن بیهوده یاوه
بوته گیاهی است بغایت سفید و شبیه بدرمنه در نهایت بی مزگی و هر چند شتر آن را بخاید نرم نشود و بسبب بیمزگی فرو برد. توضیح: درباره هویت این گیاه اختلاف است. مولف برهان آن را علفی دانسته که در دوغ کنند و هم آنرا نوعی کنگر نوشته و مرادف خار شتر دانسته است. مرحوم دهخدا در لغت نامه آنرا همان کاکوتی میداند، تره دوغ یعنی آنچه از رستنی که در دوغ و ماست کنند، سخن بیهوده یاوه