- ژیر
- ژی آبگیر آبدان
معنی ژیر - جستجوی لغت در جدول جو
- ژیر
- آبگیر
- ژیر
- آبگیر، تالاب، استخر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زیره
زیره، گیاهی علفی و یک ساله، با ساقه های سبز، برگ های بریدۀ باریک، گل های سفید کوچک و تخم های ریز و معطر که به عنوان چاشنی غذا و دارو مصرف می شود
آلارم
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
هجیر، خوب، پسندیده، زیبا، چابک، چالاک، خوب چهره، نام یکی از پسران گودرز که بدست سهراب کشته شد
جناح
هوشمندوزیرک
پسندیده، نیکو، برای مثال نوروز فرخ آمد و نغز آمد و هژیر / با طالع مبارک و با کوکب منیر (منوچهری - ۴۸) ، به شاه کیان گفت زردشت پیر / که در دین ما این نباشد هژیر (فردوسی - ۵/٨4) ،
زیبا،برای مثال خمّیده گشت و سست شد آن قامت چو سرو / بی نور ماند و زشت شد آن صورت هژیر (ناصرخسرو - ۱۰۳) ،
جلد، چابک،برای مثال دریغ آن سر تخمۀ اردشیر / دریغ آن جوان و سوار هژیر (فردوسی - ۸/۴۶۹) ،
زیرک، هوشیار
زیبا،
جلد، چابک،
زیرک، هوشیار
صدایی خاص و ممتد برای باخبر کردن دیگران از حادثه، دستگاهی که صدا را برای هشدار و تخدیر ایجاد می کند، باهوش، هوشمند، هوشیار، زیرک، محتاط، مراقب، برای مثال سپه را بیارای و آژیر باش / شب و روز با ترکش و تیر باش (فردوسی - ۴/۲۳۶)
خوب و پسندیده و نیک
هوشمند، زیرک، آژیر
((ژَ))
فرهنگ فارسی معین
زیرک، محتاط، قوی، توانا، برحذر کننده، پرهیزگار، غلبه، فریاد، اعلام خطر، آماده، مهیا، قوت
فرانسوی بادنما
حرکت دورانی
وسیله ای به شکل چرخ یا قرص سنگین و متقارن که می تواند در حول محوری به آزادی بچرخد و در هر امتداد دلخواهی در فضا قرار گیرد و کاربردهای گوناگون علمی و صنعتی دارد، چرخش نما
جز، نا، دیگر
مانع
حافظه
رعد و برق
مدتی بسیار پس از وقت موعود، مدت متمادی
عطارد
فرانسوی روز، روزنه
قطره باران
فرانسوی آبفشان
فرانسوی خوابگاه، بستر
یعنی پائین، تحت، فرود
چوب باریک که بر سر آن آهن نوک نیز بنشانند و با کمان بهدف بیندازند قسمت، بهره، نصیب
نوعی پوست دباغی شده نرم و بمعنی صدای زیر و نازک
غلب مظفر پیروز، مسلط
پارسی تازی شده ایر هم آوای پیر نره زهار مرد
بستان، پسته، سرگشتگی