جایی که مرده را دفن کنند، قبر، برای مثال نبشته ست بر گور بهرام گور / که دست کرم به ز بازوی زور (سعدی - ۱۰۸) صحرا، بیابان پستانداری وحشی شبیه خر با رنگ زرد و خط های سیاه که در افریقا پیدا میشود و دسته دسته حرکت می کنند، گور اسب، گورخر
جایی که مرده را دفن کنند، قبر، برای مِثال نبشته ست بر گور بهرام گور / که دست کرم بِه ز بازوی زور (سعدی - ۱۰۸) صحرا، بیابان پستانداری وحشی شبیه خر با رنگ زرد و خط های سیاه که در افریقا پیدا میشود و دسته دسته حرکت می کنند، گور اسب، گورخر
نوعی دوتار که بیشتر در میان صحرانشینان و روستاییان متداول است، نوعی ساز سیمی سادهبرای مثال طنینش چنان می نماید ز دور / که از پهنۀ دشت بانگ چگور (بهار - ۹۴۴)
نوعی دوتار که بیشتر در میان صحرانشینان و روستاییان متداول است، نوعی ساز سیمی سادهبرای مثال طنینش چنان می نماید ز دور / که از پهنۀ دشت بانگ چگور (بهار - ۹۴۴)
شهرکی است خرم (به پارس ، اردشیر بابکان کرده است و مستقر او بودی و از گرد وی باره ای محکم است و از وی آب طلع و آب قیصوم خیزد که به همه جهان ببرند و جای دیگر نباشد. (حدود العالم). گور یا جور، کرسی نشین اردشیرخره بوده است. اردشیر بابکان این شهر و ایالت آن را اردشیرخره نامید. استخری اردشیرخره را دومین ایالت بزرگ ایران شمرده و کرسی نشین آن را جور نامیده است... عضدوالدولۀ دیلمی (338- 372 هجری قمری). که از سلاطین آل بویه بود گور را که اسم اردشیرخره بود تغییر داده فیروزآباد نامید. (از یشتها ج 2 ص 311). اردشیر در روزگار جوانی قصری در این مکان ساخته بود که آثار ویرانۀ آن هنوز پدیدار است... در آن شهر اردشیر آتشکده ای بنا کرد که آثارش هنوز نمایان است. (از ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 114). رجوع به اردشیرخره (خوره) و فیروزآباد و جور شود: همی راند زآن کوه تا شهر گور شد آن شارسان پر سرای و ستور. فردوسی نام شهری بوده در دارالملک بنگاله، و اکنون خراب است، (برهان)
شهرکی است خرم (به پارس ، اردشیر بابکان کرده است و مستقر او بودی و از گرد وی باره ای محکم است و از وی آب طلع و آب قیصوم خیزد که به همه جهان ببرند و جای دیگر نباشد. (حدود العالم). گور یا جور، کرسی نشین اردشیرخره بوده است. اردشیر بابکان این شهر و ایالت آن را اردشیرخره نامید. استخری اردشیرخره را دومین ایالت بزرگ ایران شمرده و کرسی نشین آن را جور نامیده است... عضدوالدولۀ دیلمی (338- 372 هجری قمری). که از سلاطین آل بویه بود گور را که اسم اردشیرخره بود تغییر داده فیروزآباد نامید. (از یشتها ج 2 ص 311). اردشیر در روزگار جوانی قصری در این مکان ساخته بود که آثار ویرانۀ آن هنوز پدیدار است... در آن شهر اردشیر آتشکده ای بنا کرد که آثارش هنوز نمایان است. (از ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 114). رجوع به اردشیرخره (خوره) و فیروزآباد و جور شود: همی راند زآن کوه تا شهر گور شد آن شارسان پر سرای و ستور. فردوسی نام شهری بوده در دارالملک بنگاله، و اکنون خراب است، (برهان)
دهی است از دهستان باهوکلات بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار، در 26هزارگزی جنوب دشتیاری، در جلگۀگرمسیری واقع است و 500 تن سکنه دارد. آبش از چاه، محصولش غلات و حبوبات و برنج و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان باهوکلات بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار، در 26هزارگزی جنوب دشتیاری، در جلگۀگرمسیری واقع است و 500 تن سکنه دارد. آبش از چاه، محصولش غلات و حبوبات و برنج و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
کنتس نام اصلی او صوفی رستپشین ادیبۀ فرانسوی (سن پطرزبورگ 1799- 1874) نویسندۀ کتبی برای جوانان، بدبختیهای صوفی، ژنرال دوراکین. (از فرهنگ فارسی معین) پسر لوئی فیلیپ، سیاستمدار و مورخ. سفیر فرانسه در سن پطرزبورگ، رئیس عالی تشریفات دورۀ امپراطوری اول و عضو آکادمی فرانسه. (از فرهنگ فارسی معین) فیلیپ پل پسر شخص اخیر، ژنرال و مورخ (1780- 1873) مؤلف تاریخ ناپلئون و قشون کبیر. عضو آکادمی فرانسه. (از فرهنگ فارسی معین)
کنتس نام اصلی او صوفی رستپشین ادیبۀ فرانسوی (سن پطرزبورگ 1799- 1874) نویسندۀ کتبی برای جوانان، بدبختیهای صوفی، ژنرال دوراکین. (از فرهنگ فارسی معین) پسر لوئی فیلیپ، سیاستمدار و مورخ. سفیر فرانسه در سن پطرزبورگ، رئیس عالی تشریفات دورۀ امپراطوری اول و عضو آکادمی فرانسه. (از فرهنگ فارسی معین) فیلیپ پل پسر شخص اخیر، ژنرال و مورخ (1780- 1873) مؤلف تاریخ ناپلئون و قشون کبیر. عضو آکادمی فرانسه. (از فرهنگ فارسی معین)
زفت و بخیل و دون بود. (لغت نامۀ اسدی). سفله و دون همت باشد. (لغت نامۀ اسدی نسخۀ نخجوانی). ممسک. فرومایه. پست. خسیس. (برهان). رجوع به زکور شود: چرخ فلک هرگز پیدا نکرد چون تو یکی سفله و دون و ژکور خواجه ابوالقاسم از ننگ تو برنکند سر به قیامت ز گور. رودکی. زمانه مدح تو را جاودان همی دارد از آنکه سخت عزیز است و اوست سخت ژکور. لامعی جرجانی. اگر زرنگیرم نه زاهد خسیسم وگر می ننوشم نه تائب ژکورم. سنائی. بوهم هیچ حکیمی نبود از این حکمت که سال سفله و زفت و بخیل و سخت ژکور (کذا). سوزنی (از جهانگیری). ، دزد. (صحاح الفرس) (برهان). راهزن. قطاع الطریق. (برهان) ، پیچیده، گرفته. (برهان)
زُفت و بخیل و دون بود. (لغت نامۀ اسدی). سفله و دون همت باشد. (لغت نامۀ اسدی نسخۀ نخجوانی). ممسک. فرومایه. پست. خسیس. (برهان). رجوع به زکور شود: چرخ فلک هرگز پیدا نکرد چون تو یکی سفله و دون و ژکور خواجه ابوالقاسم از ننگ تو برنکند سر به قیامت ز گور. رودکی. زمانه مدح تو را جاودان همی دارد از آنکه سخت عزیز است و اوست سخت ژکور. لامعی جرجانی. اگر زرنگیرم نه زاهد خسیسم وگر می ننوشم نه تائب ژکورم. سنائی. بوهم هیچ حکیمی نبود از این حکمت که سال سفله و زفت و بخیل و سخت ژکور (کذا). سوزنی (از جهانگیری). ، دزد. (صحاح الفرس) (برهان). راهزن. قطاع الطریق. (برهان) ، پیچیده، گرفته. (برهان)
آرنه فرانسوا مارکی. نام سیاستمدار فرانسوی. مولد تورنان (سن -ا-مارن) بسال 1757 و وفات در پرسله (سن -ا-مارن) بسال 1852 م لوئی شوالیه دو. نام دانشمند فرانسوی و یکی از نویسندگان دائرهالمعارف. مولد پاریس بسال 1704 و وفات بسال 1779 م
آرنه فرانسوا مارکی. نام سیاستمدار فرانسوی. مولد تورنان (سِن -اِ-مارن) بسال 1757 و وفات در پرسله (سن -اِ-مارن) بسال 1852 م لوئی شوالیه دو. نام دانشمند فرانسوی و یکی از نویسندگان دائرهالمعارف. مولد پاریس بسال 1704 و وفات بسال 1779 م
خشت پخته، آجر، (ربنجنی)، کرمید: بر در و بام برف پنداری بیخته گچ و کشته آگور است، مسعودسعد، خانه جغد را بکوشیدی بگچ آگور و نقش پوشیدی آن گچ آگور کرده خانه دین وین بیاراسته بنور یقین، سنائی، آهک کافوروش اندوده بر آگور او خشت زرین را مطلا کرده گوئی آب سیم، ابن یمین
خشت پخته، آجر، (ربنجنی)، کرمید: بر در و بام برف پنداری بیخته گچ و کشته آگور است، مسعودسعد، خانه جغد را بکوشیدی بگچ آگور و نقش پوشیدی آن گچ آگور کرده خانه دین وین بیاراسته بنور یقین، سنائی، آهک کافوروش اندوده بر آگور او خشت زرین را مطلا کرده گوئی آب سیم، ابن یمین