زفت و بخیل و دون بود. (لغت نامۀ اسدی). سفله و دون همت باشد. (لغت نامۀ اسدی نسخۀ نخجوانی). ممسک. فرومایه. پست. خسیس. (برهان). رجوع به زکور شود: چرخ فلک هرگز پیدا نکرد چون تو یکی سفله و دون و ژکور خواجه ابوالقاسم از ننگ تو برنکند سر به قیامت ز گور. رودکی. زمانه مدح تو را جاودان همی دارد از آنکه سخت عزیز است و اوست سخت ژکور. لامعی جرجانی. اگر زرنگیرم نه زاهد خسیسم وگر می ننوشم نه تائب ژکورم. سنائی. بوهم هیچ حکیمی نبود از این حکمت که سال سفله و زفت و بخیل و سخت ژکور (کذا). سوزنی (از جهانگیری). ، دزد. (صحاح الفرس) (برهان). راهزن. قطاع الطریق. (برهان) ، پیچیده، گرفته. (برهان)