جدول جو
جدول جو

معنی ژکر - جستجوی لغت در جدول جو

ژکر
(ژُ کِ)
ورقی است از اوراق بازی قمار که صورت شیطانکی بر آن است و به فارسی آن را شوخ نامند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکر
تصویر شکر
(دخترانه)
زیبارو، ماده بلوری شیرین و سفید رنگ، نام معشوقه اصفهانی خسروپرویز پادشاه ساسانی در منظوم هخسرو و شیرین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مکر
تصویر مکر
حیله، فریب، کلک، حقّه، نیرنگ، نارو، گول، تنبل، دستان، ترفند، گربه شانی، خدعه، غدر، تزویر، ترب، چاره، قلّاشی، خاتوله، ستاوه، شید، کید، دویل، شکیل، اشکیل، ریو، احتیال، روغان، دلام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذکر
تصویر ذکر
مقابل انثی، مرد، نر، آلت مردی، بهترین نوع آهن و مس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژور
تصویر ژور
روزنه ها و شبکه های تزیینی موجود در پارچه یا بافتنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکر
تصویر شکر
پسوند متصل به واژه به معنای شکرنده مثلاً دشمن شکر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آکر
تصویر آکر
واحد اندازه گیری سطح برابر با حدود ۴۰۴۶ مترمربع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بکر
تصویر بکر
تازه، جدید، بدیع، باکره، دوشیزه، در حال دوشیزگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فکر
تصویر فکر
فعالیت آگاهانۀ ذهن برای دریافتن چیزی، اندیشه، محصول فعالیت ذهنی، مشغولیت ذهنی، ذهن، برنامه، هدف، توجه، نگرانی
فکر کردن: اندیشه کردن، اندیشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژوکر
تصویر ژوکر
برگی از ورق های بازی که تصویر دلقک بر آن است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکر
تصویر نکر
دها، زیرکی، امر منکر، زشت و بد، کار دشوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکر
تصویر سکر
سد و بندی که در جوی آب یا رودخانه بسته شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فکر
تصویر فکر
فکرت ها، اندیشه ها، جمع واژۀ فکرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژکور
تصویر ژکور
ژگور، بخیل، خسیس، ناکس، سفله، دزد، برای مثال چرخ فلک هرگز پیدا نکرد / چون تو یکی سفلۀ دون و ژکور (رودکی - ۵۰۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکر
تصویر سکر
مست شدن از نوشیدن شراب و مانند آن، حالتی که در اثر خوردن شراب یا عرق به انسان دست می دهد، مستی، شراب خرما یا هر مسکر دیگر، مقابل صحو، در تصوف عدم آگاهی به خویشتن، ازخودبی خودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکر
تصویر سکر
ساختن سد در جلوی نهر، بستن در
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژکس
تصویر ژکس
پرگس، پناه بر خدا، حاشا، هرگز، معاذ اللّه، پرگست، برگست، عیاذا بالله
فرهنگ فارسی عمید
لجاج کردن، استبداد کردن محتکر، احتکار کننده، مستبد محتکر، احتکار کننده، مستبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژکور
تصویر ژکور
سفله و دون همت باشد، فرومایه، پست، خسیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکر
تصویر بکر
مرد وزنی که هرگز همخوابگی نکرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
یاد کردن، ثنا و دعا مرد، نره، آلت مردی، آلت تناسل مرد مرد، نره، آلت مردی، آلت تناسل مرد
فرهنگ لغت هوشیار
پر کردن، بستن دهانه جو را، شیرین کردن شکر زدن، تاری چشم، کاهش گرمی مستی، باده مست کننده پارسی تازی گشته شکر، خرمای شکری بستن بند آب بستن سد نهر، بند و سدی که پیش آب رود بندند. یا سکر طبع. بستگی شاعر: ... و سکر طبع گشاده شود. مستی (شراب و غیره) مقابل هوشیاری، حالتی که بر اثر نوشیدن باده و غیره در شخص ایجاد شود، آنچه که مست گراند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژور
تصویر ژور
فرانسوی روز، روزنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پکر
تصویر پکر
گیج و حیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژکفر
تصویر ژکفر
صبور و شکیبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژیر
تصویر ژیر
ژی آبگیر آبدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جکر
تصویر جکر
گرد و خاک، حاجتمند شدن، غضبناک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع کره گویها کره ها یا علم اکر. دانش شناختن کره ها و آن از فروع علم ریاضی است و شامل دو بخش است اکر متحرک و اکر ساکن
فرهنگ لغت هوشیار
عصیر بسیار شیرینی که از بعضی نباتات مثل چغندر قند استخراج می کنند و از آن قند و نبات و شربت سازند سپاسگزاری و ثنا گفتن، سپاس داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکر
تصویر مکر
ترفند، فریب، نیرنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ذکر
تصویر ذکر
نرینگی، یاد، یادکرد، یادآوری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شکر
تصویر شکر
سپاس، شکر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بکر
تصویر بکر
دست نخورده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فکر
تصویر فکر
اندیشه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شکر
تصویر شکر
شکر
فرهنگ واژه فارسی سره