جدول جو
جدول جو

معنی ژوستین - جستجوی لغت در جدول جو

ژوستین
نام قدیسه ای از مردم پارو، وی در زمان دیوکلسین بسال 304 میلادی به شهادت رسید، ذکران او بیست وششم سپتامبر است
نام قدیسه ای متولد در انطاکیه، وی در حدود سال 304 میلادی در نیکومدی به شهادت رسید، ذکران او هفتم اکتبر است
لغت نامه دهخدا
ژوستین
نام امپراطریس رومی زوجه والنتین اول، متوفی بسال 388 میلادی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ژاسمین
تصویر ژاسمین
(دخترانه)
یاسمن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بوستان
تصویر بوستان
(دخترانه)
بستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گوشتین
تصویر گوشتین
گوشتی، تهیه شده از گوشت، برای مثال چه خوش گفت فرزانۀ پیش بین / زبان گوشتین است و تیغ آهنین (نظامی۵ - ۸۱۴)، کنایه از فربه، گوشت دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژلاتین
تصویر ژلاتین
ماده ای حاوی پروتئین که در تهیۀ چسب، فیلم های عکاسی، ژله و بستنی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوستین
تصویر پوستین
ساخته شده از پوست، جامۀ پوستی، لباس زمستانی گشاد و بلند که از پوست حیوانات پشم دار به خصوص گوسفند می دوزند، کول
پوستین باژگونه کردن: کنایه از قصد و آهنگ کاری کردن، سخت تصمیم گرفتن، باطن را ظاهر ساختن، تغییر روش دادن، برای مثال پوستین را باژگونه گر کند / کوه را از بیخ و از بن برکند (مولوی۱ - ۱۷۱)
پوستین به گازر دادن: کنایه از رنگ عوض کردن، دورویی و تزویر کردن، عیب جویی کردن، بدگویی کردن، کاری را به غیر اهل آن سپردن
پوستین کسی را دریدن: دریدن پوست یا پوستین کسی، کنایه از راز کسی را فاش کردن
به پوستین کسی افتادن: به در پوستین کسی افتادن کنایه از عیب جویی کردن، غیبت کردن
به پوستین کسی رفتن: به در پوستین کسی رفتن کنایه از عیب جویی کردن، غیبت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوستان
تصویر بوستان
باغی که دارای گل های فراوان باشد، گلستان، بستان، پارک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موستان
تصویر موستان
زمینی که در آن درخت انگور بسیار باشد، باغ انگوری، تاکستان
فرهنگ فارسی عمید
ژوستن دوم، برادرزادۀ یوستینیانوس ملقب به ’جوان’ بود و در تاریخ 565 میلادی جانشین وی گردید، در آغاز حکومت کشور را به خوبی اداره می کرد و از ایرانیان جلوگیری کرد، اما بعدهابه عیش و عشرت پرداخت و امور مملکت داری به دست همسرش صوفیا افتاد، از آن پس هرج ومرج کشور را فراگرفت و او در اواخر عمر به اختلال حواس دچار گردید و در تاریخ 578 میلادی درگذشت، یوستین چهار سال پیش از درگذشت، ادارۀ امور کشور را به دست دامادش نیبر کونستانتین داد، (از قاموس الاعلام ترکی)، و رجوع به ژوستی نین شود
یکی از امپراتوران روم و ملقب به ’پیر’ بود، در اوایل حال چوپانی می کرد، سپس به سربازی رسید، به هنگام درگذشت آناستاس در حالتی که سمت والیگری داشت با یک دسیسه وی را به تخت نشاندند، پس از آن 9 سال به فرمانفرمایی اشتغال داشت و از روی اعتدال رفتار می کرد و به رفاه و آسایش مردم کشور توجه داشت، وی در تاریخ 527 میلادی درگذشت، (از قاموس الاعلام ترکی)، ژوستن
لغت نامه دهخدا
به یونانی رنه است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(اُسْ)
شهری است با جمعیت 132459 تن در تگزاس مرکزی کشورهای متحدۀ آمریکا، کرسی ایالت تگزاس و واقع بر رود کولورادو. از مراکز تجاری و سیاسی و فرهنگی است. صنایع فلزی و ماشین سازی و تهیۀ مواد غذایی دارد. دانشگاه تگزاس در آنجاست. (دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
بدی و شرارت، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
منسوب به پوست، جامۀ پوستی:
همی پوستین بود پوشیدنش
ز کشک و ز ارزن بدی خوردنش،
فردوسی،
،
پوست: و گربه را از خون مار پوستین آهار داد، (سندبادنامه چ استانبول ص 152)،
ای سگ گرگین زشت از حرص و جوش
پوستین شیر را بر خود مپوش،
مولوی،
ای من آن روباه صحرا کز کمین
سر بریدندم برای پوستین،
مولوی،
برهنه من و گربه را پوستین،
سعدی،
، جامه ای از پوست کرده، پوستی، جامۀ فراخ چون عبائی از پوست آش کردۀ گوسفند بی آنکه پشم آن سترده باشند و جانبی که پشم بر آن است چون آستر و بطانه و جانب بی پشم چون ظهاره و ابرۀ این جامه باشد، توسعاً همین جامه از پوستهای دیگر چون خز و سنجاب و قاقم و مرغزی و سمور و فنک و روباه و خرگوش و حواصل و وشق و قندز و روباه رنگین و بره و جز آن که پشم آن بر جای باشد نه آنکه چون چرم موی آن بسترند، پوستین خز، خرقۀ خز، پوستین سنجاب، خرقۀ سنجاب، فرو، (دهار)، فروه، شعراء، مزن، خیعل، قشام، قشع، (منتهی الارب) :
از شعر جبه باید و از گبر پوستین
باد خزان برآمدای بوالبصر درفش،
منجیک،
تو نام جو و ارزن و پوستین
فراوان بجستی ز هر کس بچین،
فردوسی،
کسی کرد نتوان ز زهر انگبین
نسازد ز ریکاسه کس پوستین،
عنصری،
همی تا سمور است و سنجاب چین
نپوشد ز ریکاسه کس پوستین،
اسدی،
بمیدان دین من همی اسب تازم
تو خوش خفته چون گربه در پوستینی،
ناصرخسرو،
ای کرده خویشتن بجفا و ستم سمر
تا پوستین بودت یکی بادبان سمور،
ناصرخسرو،
با کوشش او شیر آسمان
شیریست مزور ز پوستین،
انوری،
سرد نفس بود سگ گرمکین
روبه از آن دوخت مگر پوستین،
نظامی،
خلوت از اغیار باید نی زیار
پوستین بهر دی آمد نی بهار،
مولوی،
پوستین آن حالت درد تو است
که گرفته ست آن ایاز آن را بدست،
مولوی،
بنگریدند از یسار و از یمین
چارق بدریده بود و پوستین،
مولوی،
و آنچه بمشاهره و غیر آن ایشان را فرمودی از جامه ها و پوستین و بالش خود مثل آب جاری که آن را بهیچوجه انقطاع نیفتادی، (جهانگشای جوینی)،
چون بسختی در بمانی تن بعجز اندر مده
دشمنان را پوست برکن دوستان را پوستین،
سعدی،
ای خداوندی که اندر دفع فاقه جود تو
آن اثر دارد که اندر باد صرصر پوستین
بنده ای کز مهر تو بوده ست دائم پشت گرم
چون روا داری که سرما افتدش در پوستین
گر نباشد پوستینش می نگردد پشت گرم
تا نباشد ازبرۀ خورشید خاور پوستین،
ابن یمین،
شام را بر فرق بنهاده کلاهی از سمور
صبح را در بر فکنده پوستینی از فنک،
نظام قاری (دیوان البسه)،
پوستین بخیه چو از جیب نماید بندند
تسمه ازگرز گره بر بن ریشش ناچار،
نظام قاری (دیوان البسه)،
اطلس است امرد و ابیاری سبزست بخط
پوستین صاحب ریش است و در آنهم اطوار،
نظام قاری (دیوان البسه)،
جزر، پوستین زنانه، ینم، پوستین کهنه یا پوستین سرکوتاه تا سینه، کبل، پوستین کوتاه، افتراء، پوستین پوشیدن، پوستین در پوشیدن، قشع، پوستین کهنه، کبل، پوستین بسیار پشم، (منتهی الارب)،
- امثال:
از برهنه پوستین چون برکنی،
مولوی،
از گرگ پوستین دوزی نیاید،
ای ایاز آن پوستین را یاد آر،
مولوی،
پوستین بهر دی آمد نی بهار،
مولوی،
پوستین پاره ای ز دوشم (... مثل است این که سر فدای شکم)،
بهائی،
تو نیز اگر بخفتی به که در پوستین خلق افتی، (گلستان سعدی)،
چه ماند از کار پوستین ؟ یک برگه و دو آستین،
دشمنان را پوست برکن دوستان را پوستین،
سعدی،
نایداز گرگ پوستین دوزی،
نسازد ز ریکاسه کس پوستین،
عنصری،
نکند گرگ پوستین دوزی،
- از برهنه پوستین کندن، کار بیهوده کردن:
نی برای آنکه تا سودی کنم
وز برهنه پوستینی برکنم،
مولوی،
- بپوستین یا در پوستین کسی افتادن یا رفتن، بد او گفتن، غیبت او کردن، او را هجا گفتن، در غیاب او بدی وی گفتن، مرطله، اطالۀ لسان: تو نیز اگر بخفتی به که در پوستین خلق افتی، (گلستان)،
مردکی خشک مغز را دیدم
رفته در پوستین صاحب جاه،
سعدی،
اگر پارسایان خلوت نشین
بعیبش فتادند در پوستین،
سعدی،
- در پوستین خود بودن (و افکندن)، قیاس بنفس کردن (؟) از خود حکایت کردن (؟) :
رئیس امین را چو بینی بگوی
که گرد فضولی بسی می تنی
مکن، پوستین باشگونه مکن
که در پوستین خودم افکنی،
انوری،
ترا هر که گوید فلان کس بد است
چنان دان که در پوستین خود است،
سعدی (از بعض لغت نامه ها)،
- مثل پوستین تابستان، چیزی نه بجایگاه خود، بی ارز، بیهوده:
روئی که چو آتش بزمستان خوش بود
امروز چو پوستین بتابستانست،
سعدی،
، در لغت نامه ها بپوستین مطلق معنی عیب داده و این بیت انوری را شاهد آورده اند:
از عقاب و پوستینش گر نگوید به بود
گر چه در دریا تواند کرد خربط گازری،
انوری،
در بیت زیرین از فرخی معنی پیل پوستین معلوم نشد:
تو شادخوار و شادکام و شادمان و شاددل
بدخواه تو غلطیده اندر پای پیل پوستین،
فرخی
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نام مورخ لاتینی در قرن دوم میلادی. زمان زندگانی این مورخ درست معلوم نیست و تصور میکنند که در زمان آنتونن ها بخصوص آنتونن لوپیو (مقدس) زندگانی میکرده است (یعنی تقریباً بین 138 و 161 میلادی). با وجود این راجع به زمان او بعضی تا قرن چهارم میلادی. پائین می آیند. اسم او هم درست معلوم نیست ولی غالباً او را به زبان لاطین یوستی نوس می نامند. ژوستن در واقع مورخ مستقلی نیست. وی کتابهای تروگ پمپه (رجوع به این نام شود) را خلاصه کرده و چیزی از خود بر آن نیفزوده است. تروگ پمپه تاریخی در باب عالم نوشته بوده که 44 کتاب از آن گم شده است و فقط از خلاصه های ژوستن معلوم میشودکه تروگ پمپه از ادوار گذشتۀ کدام ملل یاد کرده است. بنابراین از فهرست ژوستن نه فقط بطور خلاصه به نوشته های تروگ پمپه پی می بریم بلکه درمی یابیم که مورخ مزبور از کدام یک از مورخین قدیم استفاده کرده است. باید دانست که نویسندگان قرون بعد درباره خلاصه کنندگان خوشبین نبوده اند زیرا عقیده داشتند که آنان پس از خلاصه کردن کتابها اصل کتب را معدوم میکردند. این تهمت را هم بعضی به ژوستن زده و گفته اند که وی اصل کتاب تروگ پمپه را در آتش انداخته و سوخته است. ولی چنین بنظر می آید که ژوستن چنین اتهامی را پیش بینی کرده بوده است زیرا در مقدمه و چند جای کتاب خود از تروگ پمپه و کتب او سخن میراند. مثلاً در مقدمه گوید: ’چنانکه بعض رومیان تاریخ روم را به زبان یونانی نوشته اند تروگ پمپه میخواست که تاریخ یونان و سایر ملل را به زبان لاطین بنویسد... و من کتابهای او را گلچین کرده دستۀ گلی ترتیب داده ام...’. اختلافاتی که در نوشته های ژوستن و سایر مورخین راجع به وقایع زمان اسکندر دیده میشود از تروگ پمپه است و نیز این نکته که ژوستن افسانه ها را حقایقی دانسته نیز از مورخ مذکور ناشی شده است. کلیۀ ترتیب نوشته های ژوستن و نقائص آن از کتب اصل است، از جمله اینکه بعض وقایع مهم را به سکوت گذرانیده و حال آنکه از مطالبی که چندان اهمیت نداشته مشروحاً سخن رانده است. اسلوب انشاء ژوستن را رویهمرفته بد نمیدانند و بعض جاها نیز عالی است، گرچه نمیتوان دانست که این طرز انشاء از خود اوست یا از تروگ پمپه اقتباس شده است. در خاتمه باید گفت که هرچند نوشته های ژوستن سواد مختصری است از کتب تروگ پمپه با وجود آن سواد مزبور با نقائصی که دارد سواد پردۀ نقاشی بزرگی است. عده کتابهای ژوستن به عده کتابهای تروگ پمپه 44 کتاب است. و جایهای بسیاری از کتب او با تاریخ ایران قدیم ارتباط دارد. (ایران باستان ج 1 ص 87)
قدیس، نام آرتیست و ممثل رومی معاصر دیوکلسین امپراطور روم. او در سال 286 یا 303 میلادی به جرم نصرانیت به شهادت رسید. وی قهرمان تراژدی ’رترو’ است و ذکران او 26 اوت است
لغت نامه دهخدا
تصویری از لوذتین
تصویر لوذتین
تثینه لوذه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع خاتون، تازی از ترکی بانوان، زنان پرده نشین، زنان بزرگ، بانوان امرا
فرهنگ لغت هوشیار
دو تایی لوزه گوشکان بادامک ها تثنیه لوزه در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گوشت ساخته از گوشت: چه خوش گفت فرزانه پیش بین زبان گوشتین است و تیغ آهنین. (نظامی)، فربه چاق سمین: الحادره مردم گوشتین ستبر، غذایی که از گوشت سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عورتین
تصویر عورتین
بترجا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موسسین
تصویر موسسین
جمع موسس درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
زمینی که فقط در آن درخت انگور کاشته باشند باغ انگور تاکستان رزستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوستان
تصویر بوستان
جانی که گلهای خوشبو در آن بسیار باشد، باغ باصفا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژیوتین
تصویر ژیوتین
فرانسوی ژیوی اشکوب زبرین دونی میانی زبانزد زمین شناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژانتین
تصویر ژانتین
فرانسوی شسنک (شسن صدف)
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی ویزندک ماده ای لزج و چسبنده که برای ساختن چسب و نیز جهت چاپهای فوری دستی در روی نورد های ماشین چاپ بکار رود و آنرا از سریشم ماهی گلسیرین قند و آب و امونیاک سازند. کلمه ایست فرانسوی، اصل آن بزبان لاتین، ژلاسیو بمعنی انجماد و یخ بستن است و آن ماده ایست شبیه به لرزانک میوه که از الیاف نسوج حیوانات گرفته می شود و برای ساختن چسبها و در چاپ نیز بکار می برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راستین
تصویر راستین
مستقیم، راست، مقابل کج و خم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولتین
تصویر دولتین
جمع دوله، دو کشور تثنیه دولت دو دولت: دولتین ایران و پاکستان
فرهنگ لغت هوشیار
جامه ای که از پوست حیوانات کنند. همی پوستین بود پوشیدنش ز کشک وز ارزن بدی خوردنش. (فردوسی)، جامه فراخ چون عبایی که از پوست آش کرده گوسفند و بز و جز آنها کنند بی آنکه پشم آنرا سترده باشند، پوست، غیبت ندمت. یا مثل پوستین تابستان. چیزی که بجای خود نباشد، بی ارزش بیهوده. یا از برهنه پوستین کندن، کار بیهوده کردن، یا به پوستین کسی افتادن (رفتن)، بد او گفتن، یا پوستین باژ گونه کردن، سختن تصمیم گرفتن عظیم مصمم شدن پوستنی با شکوفه کردن، باطن را ظاهر کردن، یا پوستین باشگونه کردن، سخت مصمم شدن پوستین باژ گونه کردن، تغییر روش و رفتار و معامله دادن، یا پوستین بر سر کسی زدن، او را اذیت و شکنجه و عذاب دادن، یا پوستین بگازر دادن، بد گویی کردن عیبجویی کردن، کار بغیر اهل وا گذاشتن، یا پوستین بلای اندر مالیدن، مانند متظلمان جامه گل آلود کرده شکایت بردن، یا در پوستین خود بودن (افکندن)، قیاس بنفس کردن از خود حکایت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخستین
تصویر نخستین
اولین، نخست، مقابل پسین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوستین
تصویر پوستین
ساخته شده از پوست، نوعی لباس زمستانی که از پوست حیوانات پشم دار درست می کنند
در پوستین کسی افتادن: کنایه از عیبجویی کردن، بدگویی کردن
پوستین دریدن: کنایه از افشا کردن راز، عیب جویی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخستین
تصویر نخستین
اولیه، اولین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوستان
تصویر دوستان
رفیقان، رفقا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از راستین
تصویر راستین
حقیقی، واقعی، امین، صادقانه
فرهنگ واژه فارسی سره
اگر کسی در خواب بیند که پوستین پوشیده بود و وقت زمستان بود، دلیل است که چیزی به وی رسد جهت وجه معیشت او. اگر در وقت تابستان بود، همین دلیل کند، لیکن سرانجام غمناک شود. محمد بن سیرین
اگر دید پوستین سمور پوشیده داشت، دلیل که زنی توانگر خواهد. اگر پوستین روباه از نو پوشیده داشت، دلیل زنی که خواهد توانگر و پارسا، لیکن فریبنده و حیله گر است. اگر بیند پوستین خرگوش پوشیده است، دلیل که زنی بدکار خواهد. اگر دید پوستین سنجاب پوشیده داشت، دلیل که زنی ناسازگار خواهد. اگر دید پوستین گربه پوشیده بود. دلیل که زنی خوبروی به زنی خواهد و دزد و بی امانت است. اگر دید پوستین موش پوشیده داشت، دلیل که زنی پلید به زنی خواهد. اگر دید که پوستین وی دریده یا سوخته یا ضایع شده، دلیل بر غم و اندوه است.
فرهنگ جامع تعبیر خواب