- ژنی
- فرانسوی بادزندار از درختان فرانسوی ازدا نبوغ استعداد، نابغه داهیه
معنی ژنی - جستجوی لغت در جدول جو
- ژنی
- استعداد، نبوغ، نابغه، بسیار باهوش
- ژنی ((ژِ))
- نبوغ، نابغه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پر بار، پرمایه، توان گر
زود گذر گذرا
بیدرنگ، زودگذر، گذرا
فرزندان، پسران
ناکس، پست و دون و خسیس
جهمرزی مرزیدن (زنا کردن) آوند کوچک، خیکچه جفت گردیدن مرد و زن به طور نامشروع. توضیح: مواقعه نامشروع مرد و زن مشروط بر این که وطی بشبهه نباشد و عمدا عمل صورت گرفته باشد، یا زنا محسنه زنا با زن شوهر دار
نیش جانوران گزنده مانند زنبور و پشه و امثال آن
چین و چروک
تک پری پریزده میوه، چیده چیدن چیده چیده شده. واحد جن پری
جمع حنو، کژی ها کوهه های زین
زشت، فحش
اهل سنت و جماعت، غیر شیعی رفیع و بلند، گرانقدر، بزرگ
ناکس، ضعیف، پست و حقیر
موقت، موقتی، فوری، بی درنگ
جن زده، کنایه از خشمگین، جن
رفیع، بلند، عالی، بلند مرتبه
آهن، ریم آهن، مخفّف واژه سینی
چین و چروک، چین و چروکی که به سبب پیری در پوست بدن پدید می آید
زنگ، از آفات نباتی که قارچ های ذره بینی انگل در بعضی از گیاهان تولید می کند، ژنگه، آسه
زنگ، از آفات نباتی که قارچ های ذره بینی انگل در بعضی از گیاهان تولید می کند، ژنگه، آسه
ژنده، پاره، کهنه، فرسوده، جامۀ کهنه و پاره پاره، بزرگ، کلان، عظیم، بیشتر در صفت پیل یا گرگ یا شیر و مانند این ها آمده است، برای مثال زمانی همی بود سهراب دیر / نیامد به نزدیک او ژنده شیر (فردوسی - ۲/۱۵۵)
نیش، نیش سوزن، نیش حشرات گزنده مانند پشه و زنبور
توانگر، مالدار، بی نیاز، سرشار، پر از عناصر مفید
من گفتن، من من زدن، کبر، غرور، خودبینی، خودستایی، برای مثال بر بدی های بدان رحمت کنید / بر منی خویش بین لعنت کنید (مولوی - ۱۷۱) ، نه در ابتدا بودی آب منی / اگر مردی از سر به در کن «منی» (سعدی۱ - ۱۷۱)
فرقه ای از مسلمانان که پیرو سنت پیغمبر و قائل به خلافت ابوبکر و جانشینان او است، اهل تسنّن، اهل سنّت
مایعی که در اوج لذت جنسی از آلت تناسلی مرد خارج می شود
مربوط به فن، دارای تخصص دربارۀ فن خاصی، براساس فن و تخصص خاص، متخصص در تکنیک و صنعت
بیماری پوشیده که هر گاه گمان بهی کنند باز گردد
مالدار، بی نیاز گردیدن، زندگی را براحتی گذرانیدن