جدول جو
جدول جو

معنی ژفگن - جستجوی لغت در جدول جو

ژفگن
چرک آلود، قی آلود، ویژگی چشمی که در گوشۀ آن ژفک جمع شده باشد
تصویری از ژفگن
تصویر ژفگن
فرهنگ فارسی عمید
ژفگن
(ژَ گِ)
خم ناک. قی آلود: غمیصا بایستاد بر فراق سهیل می گریست تا چشمش ژفگن شد. (تفسیر ابوالفتوح ج 5 ص 188). عین ٌ اغمص، چشمی ژفگن. غمص، ژفگن شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
ژفگن
قی آلود، چرک آلود
تصویری از ژفگن
تصویر ژفگن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فژگن
تصویر فژگن
فژاگن، چرکین، چرک آلود، پلید
فرهنگ فارسی عمید
(اَ گَ)
اندازنده. افگننده. (یادداشت مؤلف). بیخ افگن، تاب افگن، سنگ افگن، شیرافگن، کوه افگن، بساطافگن، بارافگن، پرتوافگن، پس افگن، پلنگ افگن، پیل افگن، خصم افگن، دست افگن، زورافگن، رمزافگن، سایه افگن و سرافگن از ترکیب آن مستعمل است. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(ژَ)
قی آلود. خم ناک. ژفگن: عین ٌ اغمص، چشمی ژفگین
لغت نامه دهخدا
(ژُ رَ)
مادموازل ماری ترز. نام زنی با ذکاء و هوشی وافر. مولد پاریس بسال 1699 و وفات بسال 1777 میلادی خانه او مجمع فیلسوفان وقت بود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
نام کرسی کانتن در ایالت کت -دو-نر از شهرستان دینان، دارای 444 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(فَ گِ)
چرکن. (برهان). فژاکن. فژاگن. فژاگین. فژاک. رجوع به این کلمات شود
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ گَ)
افگن. افکن. رجوع به افگندن و افکندن و فکن شود
لغت نامه دهخدا
در کلمات مرکب بمعنی افکننده آید: مرد افکن کوه افکن شیر افکن پرتوافکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فژگن
تصویر فژگن
چرکین چرک آلود پلید پلشت
فرهنگ لغت هوشیار