جدول جو
جدول جو

معنی ژغاو - جستجوی لغت در جدول جو

ژغاو
(ژَ)
زن فاحشه و قحبه، قحبه خانه. (برهان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ژاو
تصویر ژاو
(پسرانه)
خالص و چکیده هر چیز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زغاو
تصویر زغاو
زن بدکار، فاحشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غاو
تصویر غاو
گاو
سوراخ و جایی در زمین یا کوه که گوسفندان یا جانوران دیگر در آن به سر ببرند، غار، غال، آغل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژغار
تصویر ژغار
سختی، درشتی، محنت، بانگ، نعره، فریاد سهمناک، فغان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غژغاو
تصویر غژغاو
نوعی گاومیش بومی آسیای مرکزی با دم بلند و تنی پرمو که در گذشته از دم آن برای ساختن منگوله، پرچم، مگس پران و چیزهای دیگر استفاده می کردند، قطاس، غژگاو، کژگاو، برای مثال پلنگ هیئت و غژغاودم گوزن سرین / عقاب طلعت و عنقا شکوه و طوطی پر (انوری - ۲۱۶ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
خالص و خلاصۀ هر چیز را گویند، (برهان)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
زن فاحشه و قحبه را گویند. (برهان) (آنندراج). زن قحبه. جنده. (ناظم الاطباء) ، قحبه خانه را نیز گفته اند. ژغاو. رجوع به زغارو شود
لغت نامه دهخدا
(ژَ)
سختی. (برهان). مقابل سستی. استحکام. درشتی. صلابت، سختی و محنت. (آنندراج)، گیاهی که بدان جامه رنگ کنند. (برهان). زغار. (آنندراج). رجوع به زغار شود، غازه. (آنندراج)، زنگ و چرک فلزات:
توشان زیر زمین فرسوده کردی
زمین داده مر ایشان را ژغارا.
رودکی.
این بیت در لغت نامۀ اسدی شاهد برای زغار با زاء موحده آمده است بمعنی نم و تری و زنگ و صداء و تبدیل ژ به ز در فارسی مطرد است و ظاهراً این بیت از قصیده ای است از رودکی که مطلعش این است:
درنگ آر ای سپهر چرخ وارا
کیاخن ترت باید کرد کارا.
، نعره و فریاد و بانگ سهمناک و آواز بلند که آن را کوکا نیز گویند. (جهانگیری). بانگ تیز و سخت. غوغا. رجوع به زغار شود:
به یکی زخم تپانچه که بدان روی کریه
بزدم جنگ چه سازی چه کنی بانگ (و) ژغار.
بوالمثل.
در شاهد یکانه که در لغت نامۀ اسدی و صحاح الفرس آمده در هر دو جا ’... چه کنی بانگ ژغار’ آورده اند بطریق اضافۀ بانگ به ژغار نه بطور عطف. احتمال قوی می دهم که چون بیت فوق در مزاح و هجوی گفته شده ژغار صورتی از شکال و شغال باشد نه بمعنی بانگ سخت، مگر شواهد دیگری آن را تأیید کند. و در بیت ذیل نیز ژغار ظاهراً بمعنی نم و تری و آهار آمده است:
به ایر ماند چون پی نهاد و نعره گشاد
بود زکام درخش از ژغار تندر او.
امیر معزی (در صفت اسب)
لغت نامه دهخدا
بر وزن و معنی گاو است که به عربی آن را بقر گویند چه در فارسی غین و گاف تبدیل می یابند، (برهان)، سوراخی باشد در زیر زمین جهت خوابیدن گوسفندان و جانوران دیگر، (برهان)، گوی را گویند که در زیر زمین درست کنند برای جای جانوران و گوسفندان و آن را غال نیز گویند، (آنندراج) (انجمن آرا)، آغل، لون، بحسب استعمال شهرهای جنوب خراسان، و در آخر کلمات بهمین معنی ترکیب شود: شبغاو، غژغاو، شوغا، کژغاو، به این کلمات رجوع شود، زرب و زرب، زریبه، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کژغا. گاوی باشد که در مابین کوههای هندوستان و ختا بهم میرسد دم او را بگردن اسبان و سرهای علم بندند و آن را به ترکی ختائی قطاس میگویند و بعضی گویند گاو دریائی است و به آن اعتبار بحری قطاس خوانند. (برهان) (آنندراج). به معنی کژغا. (جهانگیری). کژغاه. غژغاه. کژگاو. غژغاو. غژگاو. رجوع به کژغا و کژگاو و غژغاو و مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
به معنی غژغا است که گاو قطاس باشد، و بعضی دم آن گاو را قطاس میگویند جهت آنکه اصل این لغت کژگاو است، یعنی ابریشم گاو، چه کژ به معنی ابریشم هم آمده است و چون در لغت و زبان فارسی تبدیل گاف به غین و برعکس جایز است همچو لگام و لغام و گلوله و غلوله و امثال اینها، در این لغت نیز کاف کژ به غین تبدیل یافته است و کژگاو، غژغاو شده است. (برهان قاطع). غژغاو ترکیبی است از غژ (کژ به معنی ابریشم) + غاو (گاو). (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). اسب یا گاو دریایی که از دنب آن منگوله های کوچکی میسازند و در گردن اسب مانند قلاده جهت زینت و چشم زخم می اندازند. (ناظم الاطباء). گاوی که از دم او پرچم سازند و دم او را نیز گویند که آن را قطاس خوانند. (از فرهنگ رشیدی). دم این گاو مانند ابریشم و کژ نرم و مویهای آن مانند قطاس وپرچم آویخته و خوشنما است و آن را قطاس گردن اسب کنند و بر سر نیزه آویزند. (از آنندراج). دم گاوی را گویند که در کوههای مابین ملک خطا و هندوستان پیدا شود. (از فرهنگ جهانگیری). نام پرچم است و گاوش. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). در بعضی از نسخ، گاو بحری که او را دم دراز بسیارموی باشد آمده. (فرهنگ خطی). گاو خطایی. غژگاو. غژگا. کژگاو. کژگا. کژغاو. غژغا. (برهان قاطع). کج گا. (حاشیۀ برهان چ معین). غشغاو. (فرهنگ اسدی). رجوع به همین کلمات و رجوع به گاو خطایی شود. آقای پورداود در هرمزدنامه (صص 294- 303) آرند: در فارسی به این جانور که بومی ایران نیست نام برازنده ای داده اند. غژغاو همان کژگاو است، یعنی ابریشم گاو، چه کژ و معرب آن قز (ج، قزوز) ابریشم است. در پهلوی کج به همین معنی است. در گیلان کج ابریشم خام است. به هر یک از فرهنگها که نگاه کنید غژغاو همان گاوی است که از موی آن پرچم سازند. در جانورشناسی این گاو تبتی یا گاومیش وحشی به همان نام تبتی خود، یاک خوانده میشود و در همه زبانهای اروپایی چنین نامیده گردد. این جانور که در زبان علمی به آن بوس پئوفاگوزی گرونینس نام داده اندبومی آسیای مرکزی است و به ویژه تبت و مرز و بومهای مغربی و شمال و سرزمینهای مشرقی پیوسته به آن که بیش از دو هزار متر بلندتر از سطح دریا است، و سرزمینهای بلند که کم و بیش چهار تا شش هزار متر بلند است، کاشانۀ این جانور کوهی است. در این کوهساران گلۀ آنها ده تا دوازده و بیست، از پی خوراک در گردش اند. از سرما بیشتر بردباری میکنند و از گرما زود فرسوده میشوند. گوسالۀ آنها که پس از نه ماه افکنده شود در میان سالهای 6 و 8 خود غژغاو بزرگ و رسایی است. بیش از 25سال زیست نکند. درازای پیکرش به چار متر و 25 سانتیمتر، و بلندی آن تا به کوهۀ پشت به یک متر و 90سانتیمتر رسد. دمش بدون مو به 75 سانتیمتر، و بلندی شاخش به 80 تا 90 سانتیمتر رسد و وزنش در میان 650 تا 720 کیلو گرام است بنابراین جانوری سترگ است. گوشها و چشمانی کوچک و کله ای پهن و گردنی کوتاه و پاهایی کوتاه و ستبر و سم دوشاخه ای پهن دارد. اما موی آن که پرچم از آن است، آنچه در روی پیشانی آن روییده کوتاه و مجعد است. از این گذشته سراسر تنش را موهای بسیار بلند پوشانیده، از پشت و شکم و دم تا به روی زمین کشیده میشود. از این موها آنچه در روی پیشانی است گاهی با تارهای سفید درآمیخته است. همچنین گاهی تارهای سفید یا سرخگون در میان موهای پشت دیده میشود. معمولاً موی آن سیاه و گاهی موی دمش سفید خیره کننده است، و این رنگ روشن است که بیش از بیش گرانبها میشود. به مناسبت همین موی نرم و درخشان و باریک و بلند آن است که در فارسی آن را غژغاو (ابریشم گاو) خوانده اند. مردمان تبت این جانور رام شده را از برای بارکشی و سواری به کار برند. به آسانی صد تا صد و پنجاه کیلو گرام بار را میکشد. در تبت و ترکستان و در سرزمینهای چین که در مرز و بوم تبت است و در سرزمینهای میان تبت و هند و دامنۀ شمالی کوه هیمالایا غژغاو خانگی از جانوران بسیار سودمند به شمار آید، در چینی آن را لی نیو خوانند. شیر آن زردرنگ بسیارغلیظ و پرچربی و در مزه چون بادام شیرین است.مردم تبت این شیر را با چای و آرد جو بریان شده درآمیخته خورش تسمبه سازند که غذای ملی آنان است، قرقیزها این شیر را با آب، روان تر ساخته، میگذارند ترش شود و اینچنین یک گونه آشام آلکلی که آیران خوانند درست کنند. گوشت آن خورده شود و پوستش چرم گردد و با برخی از موهایش ریسمان تابند یا پارچۀ درشت بافند، موی سفید آن چنانکه گفتیم گرانبهاست. زیرا ممکن است رنگ دیگر بپذیرد. چینی ها که آن را لی دسه خوانند به رنگ سرخ آتشین درآورده به روی کلاههای تابستانی خود میگذاشتند، و بزرگان چون فرمانگزاران و مرزبانان آن را به بهای گزاف خریداری میکردند، و بسا هم خود این مو مانند پول وسیلۀ مبادله بود. بوفون (1707-1788م.) در تاریخ طبیعی خود غژغاو را گاو تاتاری نامیده است. در هندوستانی دم آن چنور یا چنری خوانده میشود. همچنین در هندی آن را چوری گائو میخوانند. (از هرمزدنامه به اختصار). رجوع به همین کتاب صفحات مذکور شود: و اندر کوه وی (سوکجو سرحد تبت و چین) آهوی مشک است و غژغاو. (حدود العالم چ جلال الدین طهرانی ص 39). و از این ناحیت (تغزغز) مشک بسیار خیزد و روباه سیاه و سرخ... و ختو و غژغاو. (حدود العالم).
غژغاودم گوزن سرین و غزال چشم
پیل زرافه گردن و گور هیون بدن.
لامعی (از فرهنگ اسدی).
فاخته طوقی شترلفجی غضنفرگردنی
خرسری غژغاومویی اعوری عیاره ای !
سوزنی.
میطرازد چرخ غژغاو دورنگ از صبح و شام
نیزۀ مهرت مگر پرچم ندارد بر قنات.
اثیر اخسیکتی (از فرهنگ رشیدی).
پلنگ هیئت و غژغاودم گوزن سرین
عقاب طلعت و عنقاشکوه و طوطی پر.
انوری (از جهانگیری) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی).
عارفان همگردن گاو آمده
با سری هریک چو غژغاو آمده.
عطار
لغت نامه دهخدا
تصویری از کژغاو
تصویر کژغاو
غژغاو
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ایست گاو عظیمالجثه و داری موهای طویل که مخصوص کوهستانهای مرکزی آسیا (در نواحی تبت و هیمالیا در ارتفاعات بالغ بر دو هزار متر) است. از این گونه گاو دو نوع وجود دارد که هر دو نوع خاص کوهستان های مرکزی آسیا است. غژگاو دارای پوزه ای عاری از پشم و پیشانی کوتاه و شاخهای قوس دار است که رشد زیادی می کنند. تمام بدن این گاو از پشمهای طویل خاکستری رنگ سیاه و سفید پوشسده شده است. درازی پشمهای بدن وی به حدی است که حتی روی زمین نیز کشیده می شود. دم این حیوان نیز دارای موهای ظریف طویلی شبیه دم اسب است. غژگاواز همه گاوها عظیم الجثه تر و قوی تر است. اهالی تبت این حیوان را اهلی می کنند و از آن جهت بارکشی و محصولات شیر و پشم و گوشتش استفاده می کنند غژغاو غژغا غشغاو غژگا کج گاو کژ گاو. توضیح مولف برهان این کلمه را با قطاس نیز برابر دانسته که با توجه به معنی غژیاکژ که ابریشم باشد به نظر نمی آید که این تصور صحیح باشد زیرا قطاس ها عموما عاری از مو هستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژغار
تصویر ژغار
آواز بلند، فریاد سهمناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غاو
تصویر غاو
غار، شکاف کوه، جای خواب گوسفندان در کوه، سوراخی در زمین که جانورانی مانند روباه و شغال در آن زندگی می کنند، غال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژغار
تصویر ژغار
((ژَ))
ژخار. زغار، سختی، مقابل سستی
فرهنگ فارسی معین