گود، عمیق، دور و دراز، برای مثال به دریای ژرف آنکه جوید صدف / ببایدش جان برنهادن به کف (اسدی - لغت نامه - ژرف)، هر آن کاو به ره برکند ژرف چاه / سزد گر نهد در بن چاه گاه (فردوسی - ۳/۳۱۳) ویژگی کلام یا نوشته ای که معنای بسیار داشته باشد، برای مثال جاهل نرسد در سخن ژرف تو آری / کف بر سر بحر آید پیدا نه به پایاب (خاقانی - ۵۸)
گود، عمیق، دور و دراز، برای مِثال به دریای ژرف آنکه جوید صدف / ببایدش جان برنهادن به کف (اسدی - لغت نامه - ژرف)، هر آن کاو به ره برکَنَد ژرف چاه / سزد گر نهد در بُن چاه گاه (فردوسی - ۳/۳۱۳) ویژگی کلام یا نوشته ای که معنای بسیار داشته باشد، برای مِثال جاهل نرسد در سخن ژرف تو آری / کف بر سر بحر آید پیدا نه به پایاب (خاقانی - ۵۸)
قسمتی از زمین یا عارضۀ طبیعی که قلمرو دو کشور همسایه را جدا می کند حد، سرحد، کنایه از هر چیز مشخص کننده یا محدودکنندۀ حد و دامنۀ چیزی مثلاً تورم از مرز بیست درصد فراتر رفت کنایه از سرزمین، باغ، کشتزار مرز و بوم: سرزمین
قسمتی از زمین یا عارضۀ طبیعی که قلمرو دو کشور همسایه را جدا می کند حد، سرحد، کنایه از هر چیز مشخص کننده یا محدودکنندۀ حد و دامنۀ چیزی مثلاً تورم از مرز بیست درصد فراتر رفت کنایه از سرزمین، باغ، کشتزار مرز و بوم: سرزمین
آنچه بر اثر استفادۀ پیاپی کارکرد آن مختل شود، مثل پیچ ومهره یا چاقو، بی فایده، بی مصرف، گیاه بی مصرف که در میان گیاهان مفید می روید و به آن ها آسیب می زند
آنچه بر اثر استفادۀ پیاپی کارکرد آن مختل شود، مثل پیچ ومهره یا چاقو، بی فایده، بی مصرف، گیاه بی مصرف که در میان گیاهان مفید می روید و به آن ها آسیب می زند
سند بانکی که ارزش آن به پول خارجی معیّن شده باشد، پول خارجی که در داخل مملکت خرید و فروش شود، بن مضارع ارزیدن، قدر و قیمت، برای مثال بسنده کند زاین جهان مرز خویش / بداند همه مایه و ارز خویش (فردوسی - ۲/۲۶۲)، بها، نرخ
سند بانکی که ارزش آن به پول خارجی معیّن شده باشد، پول خارجی که در داخل مملکت خرید و فروش شود، بن مضارعِ ارزیدن، قدر و قیمت، برای مِثال بسنده کند زاین جهان مرز خویش / بداند همه مایه و ارز خویش (فردوسی - ۲/۲۶۲)، بها، نرخ
هوبره، پرنده ای وحشی حلال گوشت و بزرگ تر از مرغ خانگی با گردن دراز و بال های زرد رنگ و خالدار، حباری، جرز، جرد، ابره، تودره، شاست، برای مثال به چنگال قهر تو در خصم بددل / بود همچو چرزی به چنگال شاهین (رودکی - ۵۲۷)
هوبَره، پرنده ای وحشی حلال گوشت و بزرگ تر از مرغ خانگی با گردن دراز و بال های زرد رنگ و خالدار، حُباری، جَرز، جَرد، اُبره، تودَره، شاست، برای مِثال به چنگال قهر تو در خصم بددل / بُوَد همچو چرزی به چنگال شاهین (رودکی - ۵۲۷)
قد، قامت، بالا، بلندی، برای مثال ببودند یک هفته بر برز کوه / سر هفته گشتند یکسر ستوه (فردوسی۲ - ۳/۱۴۵۳)پشته، کوه، بزرگی، شکوه، برای مثال فروکوفتند آن بتان را به گرز / نه شان رنگ ماند و نه فرّ و نه برز (عنصری - ۳۵۶)زیبایی
قد، قامت، بالا، بلندی، برای مِثال ببودند یک هفته بر برز کوه / سرِ هفته گشتند یکسر ستوه (فردوسی۲ - ۳/۱۴۵۳)پشته، کوه، بزرگی، شکوه، برای مِثال فروکوفتند آن بتان را به گرز / نه شان رنگ ماند و نه فرّ و نه برز (عنصری - ۳۵۶)زیبایی
برنج، دانه ای سفید رنگ، از خانوادۀ غلات و سرشار از نشاسته که به صورت پخته خورده می شود، گیاه یک سالۀ این دانه با برگ های باریک که در نواحی مرطوب می روید، کرنج، برنگ، گرنج برای مثال روی هم آگنده اند آن نازها / چون ارز در دکۀ رزازها (ایرج میرزا - ۱۳۵)
بِرِنج، دانه ای سفید رنگ، از خانوادۀ غلات و سرشار از نشاسته که به صورت پخته خورده می شود، گیاه یک سالۀ این دانه با برگ های باریک که در نواحی مرطوب می روید، کُرَنج، بِرِنگ، گُرَنج برای مِثال روی هم آگنده اند آن نازها / چون ارز در دکۀ رزازها (ایرج میرزا - ۱۳۵)
شکاف، چاک، شکاف باریک، بخشی از شکاف جامه که دوخته باشند درز کردن: کنایه از آشکار شدن و فاش شدن راز یا مطلبی درز گرفتن: دوختن درز جامه، کنایه از کوتاه کردن سخن
شکاف، چاک، شکاف باریک، بخشی از شکاف جامه که دوخته باشند درز کردن: کنایه از آشکار شدن و فاش شدن راز یا مطلبی درز گرفتن: دوختن درز جامه، کنایه از کوتاه کردن سخن
کرک، در علم زیست شناسی تارهایی بسیار نازک و شبیه کرک که روی بعضی از میوه ها، از قبیل هلو، به و مانند آن ها وجود دارد، خواب پارچه، از قبیل مخمل و ماهوت، تارهایی شبیه پشم نرم که از ساییده شدن قالی و پارچه های پشمی جمع می شود
کُرک، در علم زیست شناسی تارهایی بسیار نازک و شبیه کرک که روی بعضی از میوه ها، از قبیل هلو، به و مانند آن ها وجود دارد، خواب پارچه، از قبیل مخمل و ماهوت، تارهایی شبیه پشم نرم که از ساییده شدن قالی و پارچه های پشمی جمع می شود
آنچه زنان بخود بر گیرند شافه حمول. -1 آنچه از پشم یا ابریشم یا ماهوت که به جهت ناهمواریهای بافت یا بافت مخصوص روی تار و پود جامه و مانند آن ایستد پرزه برزج خمل خواب، کرک که بر به و هلوو مانند آن و برگ بعض میوه ها باشد، پرهای ریز کوتاه که بر بعض میوه ها باشد، پرهای ریز کوتاه که بر بعض مرغان (چون مرغابی) روید، لیقه دوات، خاکستر نرم و سبک که بر روی آتش نشیند. یا پرز معده
آنچه زنان بخود بر گیرند شافه حمول. -1 آنچه از پشم یا ابریشم یا ماهوت که به جهت ناهمواریهای بافت یا بافت مخصوص روی تار و پود جامه و مانند آن ایستد پرزه برزج خمل خواب، کرک که بر به و هلوو مانند آن و برگ بعض میوه ها باشد، پرهای ریز کوتاه که بر بعض میوه ها باشد، پرهای ریز کوتاه که بر بعض مرغان (چون مرغابی) روید، لیقه دوات، خاکستر نرم و سبک که بر روی آتش نشیند. یا پرز معده