جدول جو
جدول جو

معنی ژرز - جستجوی لغت در جدول جو

ژرز
(ژِ رِ)
نام شهری به اسپانیا (در ایالت کادیکس) ، دارای 65000 تن سکنه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برز
تصویر برز
(پسرانه)
قد و قامت، نام یکی از دو برادری که به یاری اردشیر بابکان پادشاه ساسانی برخاستند و او را به خانه خودبردند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ژرف
تصویر ژرف
گود، عمیق، دور و دراز، برای مثال به دریای ژرف آنکه جوید صدف / ببایدش جان برنهادن به کف (اسدی - لغت نامه - ژرف)، هر آن کاو به ره برکند ژرف چاه / سزد گر نهد در بن چاه گاه (فردوسی - ۳/۳۱۳) ویژگی کلام یا نوشته ای که معنای بسیار داشته باشد، برای مثال جاهل نرسد در سخن ژرف تو آری / کف بر سر بحر آید پیدا نه به پایاب (خاقانی - ۵۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرز
تصویر مرز
ممرز، درختی جنگلی که از چوب آن در صنعت و از میوۀ آن برای تهیۀ روغن استفاده می شود، تغر، تغار، جلم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرز
تصویر حرز
حفظ کردن، نگهبانی کردن، نگه داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرز
تصویر خرز
دوختن، مهره، دانه های شیشه ای و گلی، صدف و مانند آنکه به نخ کشیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرز
تصویر مرز
قسمتی از زمین یا عارضۀ طبیعی که قلمرو دو کشور همسایه را جدا می کند
حد، سرحد، کنایه از هر چیز مشخص کننده یا محدودکنندۀ حد و دامنۀ چیزی مثلاً تورم از مرز بیست درصد فراتر رفت
کنایه از سرزمین، باغ، کشتزار
مرز و بوم: سرزمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرز
تصویر هرز
آنچه بر اثر استفادۀ پیاپی کارکرد آن مختل شود، مثل پیچ ومهره یا چاقو، بی فایده، بی مصرف، گیاه بی مصرف که در میان گیاهان مفید می روید و به آن ها آسیب می زند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برز
تصویر برز
کار، عمل، کشت، زراعت، مالۀ بنایی، مالۀ کشاورزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارز
تصویر ارز
سند بانکی که ارزش آن به پول خارجی معیّن شده باشد، پول خارجی که در داخل مملکت خرید و فروش شود، بن مضارع ارزیدن، قدر و قیمت، برای مثال بسنده کند زاین جهان مرز خویش / بداند همه مایه و ارز خویش (فردوسی - ۲/۲۶۲)، بها، نرخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرز
تصویر چرز
هوبره، پرنده ای وحشی حلال گوشت و بزرگ تر از مرغ خانگی با گردن دراز و بال های زرد رنگ و خالدار، حباری، جرز، جرد، ابره، تودره، شاست، برای مثال به چنگال قهر تو در خصم بددل / بود همچو چرزی به چنگال شاهین (رودکی - ۵۲۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حرز
تصویر حرز
تعویذ، پناهگاه، جای امن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جرز
تصویر جرز
هوبره، پرنده ای وحشی حلال گوشت و بزرگ تر از مرغ خانگی با گردن دراز و بال های زرد رنگ و خالدار، حباری، چرز، جرد، ابره، تودره، شاست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برز
تصویر برز
قد، قامت، بالا، بلندی، برای مثال ببودند یک هفته بر برز کوه / سر هفته گشتند یکسر ستوه (فردوسی۲ - ۳/۱۴۵۳)پشته، کوه، بزرگی، شکوه، برای مثال فروکوفتند آن بتان را به گرز / نه شان رنگ ماند و نه فرّ و نه برز (عنصری - ۳۵۶)زیبایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارز
تصویر ارز
برنج، دانه ای سفید رنگ، از خانوادۀ غلات و سرشار از نشاسته که به صورت پخته خورده می شود، گیاه یک سالۀ این دانه با برگ های باریک که در نواحی مرطوب می روید، کرنج، برنگ، گرنج برای مثال روی هم آگنده اند آن نازها / چون ارز در دکۀ رزازها (ایرج میرزا - ۱۳۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درز
تصویر درز
شکاف، چاک، شکاف باریک، بخشی از شکاف جامه که دوخته باشند
درز کردن: کنایه از آشکار شدن و فاش شدن راز یا مطلبی
درز گرفتن: دوختن درز جامه، کنایه از کوتاه کردن سخن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرز
تصویر پرز
کرک، در علم زیست شناسی تارهایی بسیار نازک و شبیه کرک که روی بعضی از میوه ها، از قبیل هلو، به و مانند آن ها وجود دارد، خواب پارچه، از قبیل مخمل و ماهوت، تارهایی شبیه پشم نرم که از ساییده شدن قالی و پارچه های پشمی جمع می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرز
تصویر طرز
شکل و صورت چیزی، هیئت، طریقه، روش، قاعده، در علوم ادبی سبک، در موسیقی گوشه ای در دستگاه های همایون و راست پنجگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرز
تصویر فرز
نوعی ماشین تراش ابزارهای فلزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرز
تصویر شرز
تند و خشمگین، زورمند
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه زنان بخود بر گیرند شافه حمول. -1 آنچه از پشم یا ابریشم یا ماهوت که به جهت ناهمواریهای بافت یا بافت مخصوص روی تار و پود جامه و مانند آن ایستد پرزه برزج خمل خواب، کرک که بر به و هلوو مانند آن و برگ بعض میوه ها باشد، پرهای ریز کوتاه که بر بعض میوه ها باشد، پرهای ریز کوتاه که بر بعض مرغان (چون مرغابی) روید، لیقه دوات، خاکستر نرم و سبک که بر روی آتش نشیند. یا پرز معده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترز
تصویر ترز
خشک و سخت گردیدن، گرسنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرز
تصویر خرز
مهره
فرهنگ لغت هوشیار
اندازه کردن، تقدیر، تخمین، تقدیر کردن، تخمین کردن آنچه بدان گردن بندند آنچه بدان گردن بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرز
تصویر چرز
هوبره حباری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرز
تصویر جرز
دیوار عمود از آهن یا نقره زمین بایر سال قحط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژرف
تصویر ژرف
عمیق، گود، خواه دریا باشد و خواه چاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برز
تصویر برز
زراعت، کشاورزی، ارتفاع نقطه از سطح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرز
تصویر آرز
برنج
فرهنگ لغت هوشیار
دوختن جامه بصورتی که بی نهایت بهم نزدیک و چسبیده باشد، شکاف دوخته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرز
تصویر طرز
هیئت و شکل چیزی، قاعده و روش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورز
تصویر ورز
تمرین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ژرف
تصویر ژرف
عمیق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طرز
تصویر طرز
شیوه، روش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرز
تصویر مرز
حد
فرهنگ واژه فارسی سره