جدول جو
جدول جو

معنی ژرا - جستجوی لغت در جدول جو

ژرا
(ژُ)
نام قسمت جنوب غربی فلات سویس که میان دریاچه های لمان و نشاتل واقع است
لغت نامه دهخدا
ژرا
(ژِ)
نام ناحیتی کوچک از حبشه بین هارار و سرزمین اوگادن. رودی که از سومالی گذشته و به دریای هند میریزد نیز همین نام دارد
نام شهری به آلمان دارای 42207 تن سکنه، بر کنار رود الستربلان کرسی ناحیۀ باس تر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ژرفا
تصویر ژرفا
(دخترانه)
عمیق، عمیق ترین یا دورترین نقطه جایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرا
تصویر آرا
(دخترانه)
مخفف آراینده آرایشگر، زیور زینت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کرا
تصویر کرا
(دخترانه)
نام همسر مولانا جلال الدین بلخی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شرا
تصویر شرا
خریدن، فروش. این کلمه از اضداد است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرا
تصویر کرا
مخفّف واژه های کدام کس را، چه کس را، هر که را، هر کس را
کرایه
کرای چیزی (کاری) را کردن: به زحمتش ارزیدن، ارزش آن را داشتن، برای مثال اگرچه گوهر نظمم کرای آن نکند / که من نثار کنم بر جناب حضرت شاه (ابن یمین - ۵۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرا
تصویر مرا
ستیزه کردن، نزاع، جدال، ستیزه
مرا کردن: مرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترا
تصویر ترا
دیوار، سد، دیوار بلند و محکم، برای مثال صف دشمن تو را ناستد پیش / ور همه آهنین ترا باشد (بلخی - شاعران بی دیوان - ۲۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جرا
تصویر جرا
نفقه، وظیفه، مواجب، مستمری، برای مثال گفت شاهنشه جرایش کم کنید / ور بجنگد نامش از خط برزنید (مولوی - ۵۸۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرا
تصویر چرا
کلمۀ تعلیل و پرسش، برای چه، به چه جهت؟ مثلاً چرا این کار را کردی؟، (شبه جمله، قید) بلی، آری (در جواب پرسش منفی) مثلاً تو با ما نمی آیی؟ چرا؟
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برا
تصویر برا
برنده، کنایه از توانمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرا
تصویر گرا
بنده، غلام، حجام، دلاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورا
تصویر ورا
سوا، جز، عقب، پس، پشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژرف
تصویر ژرف
گود، عمیق، دور و دراز، برای مثال به دریای ژرف آنکه جوید صدف / ببایدش جان برنهادن به کف (اسدی - لغت نامه - ژرف)، هر آن کاو به ره برکند ژرف چاه / سزد گر نهد در بن چاه گاه (فردوسی - ۳/۳۱۳) ویژگی کلام یا نوشته ای که معنای بسیار داشته باشد، برای مثال جاهل نرسد در سخن ژرف تو آری / کف بر سر بحر آید پیدا نه به پایاب (خاقانی - ۵۸)
فرهنگ فارسی عمید
(ژِ)
نام یکی از مارشالهای فرانسوی. مولد دامویله بسال 1773 و وفات به پاریس در 1852 میلادی وی معاصر ناپلئون بناپارت و از سرداران او بود
لوبین ئورو، نام یکی از قدیسین مسیحی. مولد بسال 1040 ووفات در حدود سال 1121 میلادی ذکران وی نهم ژوئن است
(قدیس) نام اسقف شناد در هنگری، متوفی بسال 1047 میلادی مولد وی در ایالت ونیز و ذکران او 24 سپتامبر است
پیر اگوست فلوران. نام عالم حقوق و مورخ بلژیکی. مولد بروکسل بسال 1800 و وفات در ایکسل بسال 1882 م
(قدیس) نام رهبان صومعۀ برنی متولد در قلمرو نامور (890- 959 میلادی). ذکران وی سوم اکتبر است
شارل فردریک. نام شیمی دان فرانسوی متولد در استراسبورگ بسال 1816 و متوفی بسال 1856 م
نام نخستین دوکی که امارت لورن را بسال 1048 میلادی به ارث برد (1024- 1070 میلادی)
(قدیس) نام اسقف تول متولد در کلنی بسال 935 میلادی ذکران وی روز 23 آوریل است
بالتازار. نام متعصبی دینی که گیوم درانژ را بسال 1584 میلادی به قتل رسانید
لغت نامه دهخدا
(ژُ)
نام پسر بزرگ و خلیفۀ یهوشافاط. وی از سال 850- 842 قبل از میلاد مدت هشت سال سلطنت کرد و عتلیا دختر عموی شهریار اسرائیل را به زنی گرفت. رجوع به یهورام شود
نام پسر آحاب از زوجه وی ایزابل. او از سال 853 تا 842 قبل از میلاد بر اسرائیل شهریاری داشت. رجوع به یهورام شود
لغت نامه دهخدا
(ژِ)
نام شهری به ایتالیا نزدیک دریای ایونی، دارای 9320 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(ژِ)
یا ژرارا. نام شهری به فلسطین باستان. بدانجا ابراهیم پیغمبر فرمان یافت که فرزند خویش را قربان کند. رجوع به جرار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از برا
تصویر برا
صفت بریدن، قاطع بران برنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژرفا
تصویر ژرفا
عمق گودی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژرف
تصویر ژرف
عمیق، گود، خواه دریا باشد و خواه چاه
فرهنگ لغت هوشیار
توانگر شدن بی نیاز شدن، افزودن (مال و مردم و مانند آن)، بسیار مال گردانیدن، بسیاری مال توانگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرا
تصویر جرا
وظیفه، نفقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرا
تصویر چرا
چریدن، چرا کردن از برای چه، بچه دلیل بهرچه، بچه علت، بچه سبب
فرهنگ لغت هوشیار
دیوار بلند مانند دیوار سرای پادشاهان و دیوار قلعه و کاروانسرا، سد و دیواری که در پیش چیزی کشند، دیواری که با کاهگل و گلابه استوار کنند. (ضمیر با علامت مفعول) تو را
فرهنگ لغت هوشیار
بارگاه، منزلگاه، اندرون و حرم، خانه و بیت، جوانمرد گشتن، رادیدن راد گشتن، مهتر گشتن، مهیدن درخت کمان از گیاهان شاد مانی رو در روی اندوه (ضراء) شادی شادمانی مسرت مقابل ضراء، شادی شادمانی مسرت مقابل ضراء
فرهنگ لغت هوشیار
رای ها، در ترکیبات بجای (آراینده) آید: بزم آرا جهان آرا رزم آرا عالم آرا صف آرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذرا
تصویر ذرا
پوشش، سرشک، بر باد شدنی بر باد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درا
تصویر درا
دری درخشنده ها (مانند در) دراز. طولانی طویل کشیده مقابل کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا
تصویر فرا
ماورا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرا
تصویر آرا
رای ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرا
تصویر سرا
حیاط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ژرف
تصویر ژرف
عمیق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ژرفا
تصویر ژرفا
عمق
فرهنگ واژه فارسی سره