جدول جو
جدول جو

معنی ژانینا - جستجوی لغت در جدول جو

ژانینا(دخترانه)
نام شهری در یونان در کنار دریاچه ای به همین نام
تصویری از ژانینا
تصویر ژانینا
فرهنگ نامهای ایرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رامینا
تصویر رامینا
(دخترانه)
بالا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ژانیتا
تصویر ژانیتا
(دخترانه)
نام مستعار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مارینا
تصویر مارینا
(دخترانه)
جویبار، آب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سارینا
تصویر سارینا
(دخترانه)
خالص، پاک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نانیسا
تصویر نانیسا
(دخترانه)
نام روستایی در نزدیکی مراغه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تاتینا
تصویر تاتینا
(دخترانه)
پرنده ای شکاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ژانیا
تصویر ژانیا
(دخترانه)
از نامهای باستانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ژانین
تصویر ژانین
(دخترانه)
نام دریاچه ای در یونان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نابینا
تصویر نابینا
کسی که چشمش نمی بیند، کور، ویژگی چشمی که توانایی دیدن ندارد
فرهنگ فارسی عمید
وادیی است میان مدینه و قبا، (منتهی الارب)، وادیی است که میان سد عبداﷲ عثمانی و سدنا و الحرهقرار دارد و به بطحان در دار بنی زریق متصل است، چاه ذروان که در آن سحری برای حضرت رسول دفن گردید در این وادی قرار دارد، (ازتاج العروس در مادۀ رن ّ)
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
صاحب وسیلهالمقاصد گوید قسمی از اقحوان است. (شعوری)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان بروانان بخش ترکمان شهرستان میانه واقع در 10 هزارگزی شمال باختری ترکمان و دو هزارگزی شوسۀ میانه به تبریز، هوای آن معتدل و دارای 771تن سکنه است، آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات، عدس، بزرک و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
بلغت بربری باشه را گویند و آن مرغی است شکاری از جنس زرد چشم و آنرابه عربی ابوعماره خوانند. گوشت ویرا پخته و خشک کرده بسایند و سه روز با آب سرد خورند، سرفه را نافع است و سرگین او کلف را زایل کند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان دالائی بخش خمین شهرستان محلات واقع درهفت هزارگزی باختر خمین دارای 326 تن سکنه، آب آن ازقنات است، محصولش غلات و بنشن و چغندرقند و انگور و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
میوه ای است که هندوانه نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
حسن بن علی بن حسن عاملی حانینی، شاعری کثیرالشعر از اهل ’بیت حانین’ از اعمال صغد است، او راست: مجموع قصاید در مدح امیر فخرالدین بن معن، وفات وی بسال 1025 هجری قمری است، (زرکلی ج 1 ص 234 از خلاصهالاثر)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان لار بخش حومه شهرستان شهرکرد، واقع در 6هزارگزی باختر شهرکرد و متصل به راه شهرکرد به سامان، در دامنۀ کوه و منطقۀ معتدل، سکنۀ آن 1094 تن شیعۀ فارسی زبان اند، آب آن از رودخانه و قنات تأمین میشود، و دارای محصول غلات، سیب زمینی است، شغل اهالی آن زراعت، گله داری و صنایع دستی زنان، جاجیم بافی و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
نام سلسله ای از سلاطین ترک است که پیش از مغول بر ترکستان شرقی حکم میرانده اند، این طایفه به اسامی: ’خاقانیه’ و ’ایلک خانیه’ و ’خانیان’ و ’آل افراسیاب’ نیز شهرت داشته اند، رجوع به ’آل افراسیاب’ شود:
ز هول رزمگهش خانیان بترکستان
اگر کنند به کوه و بدشت ژرف نگاه،
فرخی،
تا جهان باشد جهان را عبرت است
از حدیث بلخ و جنگ خانیان،
فرخی،
سالار خانیان را با خیل و باخدم
کردی همه نگون و نگون بخت و خاکسار،
منوچهری،
مملکت خانیان همه بستاند
بر در ماچین خلیفتی بنشاند،
منوچهری،
و با خانیان مکاتبت کنیم و از این حالها با ایشان سخن گوییم، (تاریخ بیهقی)،
آنکه چون سوی بخارا برد لشکر درفتاد
خانیان را در سر او خانه فریاد و انین،
لامعی،
پس سوی ماوراءالنهر رفت و سمرقند بستد بحرب و خانه خانیان از تخمۀ افراسیاب و خزینهای ایشان جمله با احمدخان بعراق آورد، (مجمل التواریخ و القصص)،
از خانیان گروهی کز خط شدند بیرون
جنگ آوران یغما جانشان زدند یغما،
امیرمعزی
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان سه هزار شهرستان شهسوار، واقع در 33 هزارگزی جنوب شهسوار، این ده ناحیتی است کوهستانی و سردسیر که 540 تن سکنه دارد، مذهب اهالی شیعه و زبانشان گیلکی و فارسی است، آب آنجا از چشمه و محصول آنجا غلات و لبنیات و گردو و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه این دهکده مالرو است و در زمستانها عده ای از آنها احشام خود را برای تعلیف به حدود خرم آباد می برند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(تی)
نام شهری است به اسپانیا بر مصب مونت سا و در طرف راست ژوکار. این شهر را سان فلیپ دوژاتیوا نیز گویند
لغت نامه دهخدا
به مسافت کمی میانۀ شمال و مشرق شهر فسا است، (فارسنامۀ ناصری)، دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فسا که در یک هزارگزی شمال فسا بر کنار شوسۀ فسا به اصطهبانات و نیریز در جلگه واقع است، ناحیه ای است با آب و هوای معتدل و 775 تن سکنه، محصول عمده آن غلات و پنبه و شغل مردمش زراعت و قالی بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)، بی قید، متردد، (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، شبان بی عصا، زن بی شوهر، (آنندراج) (منتهی الارب)، و رجوع به باهله شود، ناقه که آن را بی پستان بند یا بی مهار یا بی نشان گذاشته باشند، (آنندراج) (منتهی الارب)، اشتر ماده، ج، بهّل، بهل، آن اشتر که پستان بند ندارد، (مهذب الاسماء)، شتر ماده که سر پستان او را به رکو نبسته باشند، شتر مادۀ بی نشانه، شتر ماده که چوب در بینی او نکرده باشند، (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
نام دریاچه ای به اپیر یونان، در قدیم پئوم بوتی نیز میگفته اند، (ایران باستان ج 2 ص 1212)
لغت نامه دهخدا
شهری در یونان در کنار دریاچه ای به همین نام که 36300 تن سکنه دارد، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نابینا
تصویر نابینا
اعمی، کور، مقابل بینا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانونا
تصویر قانونا
داتیها آیینی طبق قانون مطابق قاعده: این امر قانونا انجام شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژانتین
تصویر ژانتین
فرانسوی شسنک (شسن صدف)
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته (صمغ حاصل از اقسام کاج ها) رشینه: زمج صمغ حاصل از کاجها. توضیح: این نام امروزه بطور کلی بمفهوم عام تر بانتین استعمال گردد تربانتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابینا
تصویر نابینا
کور، مقابل بینا
فرهنگ فارسی معین
ترسیدن، لرزیدن، لرزان
دیکشنری اردو به فارسی
کور، نابینایان
دیکشنری اردو به فارسی
غرّش، نفس نفس زدن، سرفه کردن
دیکشنری اردو به فارسی
سرزنش کردن
دیکشنری اردو به فارسی
آزمایش کردن، برای بررسی، ارزیابی کردن، بررسی کردن
دیکشنری اردو به فارسی
تقسیم کردن، برای به اشتراک گذاشتن
دیکشنری اردو به فارسی