جدول جو
جدول جو

معنی ژآن - جستجوی لغت در جدول جو

ژآن
(ژِ)
سلسلۀ جبال واقعه در شمال بوهم منشعب از الب. نام این کوه به آلمانی ریزن گبیرگ و به زبان چک کرکنوشه است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ژون
تصویر ژون
(دخترانه)
بت، صنم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ژان
تصویر ژان
(دخترانه و پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی سنندج
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آن
تصویر آن
(دخترانه)
سبب علت دلیل، قصد عزم عقیده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ژون
تصویر ژون
بت، مجسّمه ای از جنس سنگ، چوب، فلز یا چیز دیگر به شکل انسان یا حیوان که بعضی اقوام پرستش می کنند، آیبک، بغ، فغ، جبت، ایبک، صنم، بد، وثن، شمسه، طاغوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آن
تصویر آن
تعلق و اختصاص چیزی به کسی را می رساند، مال، متعلق به، برای مثال سپهر ستاده زمین آن اوست / روان و خرد زیر فرمان اوست (فردوسی - ۳/۲۴۶)
از آن: آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آن
تصویر آن
برای اشاره به دور یا شخص غایب به کار می رود، تنها در صورت همراه شدن با یک اسم نقش صفت را می پذیرد
لحظۀ کوتاه، اندکی از زمان، دم
نشانۀ زمان مثلاً صبحگاهان،
نشانۀ صفت مثلاً گریان،
نشانۀ جمع مثلاً زنان، زنوان، سالیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آژن
تصویر آژن
آژندن، پسوند متصل به واژه به معنای آژنده شده با مثلاً تیرآژن، شمع آژن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژن
تصویر ژن
عامل انتقال صفات ارثی که بر روی کروموزوم قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کآن
تصویر کآن
مخفّف واژۀ که آن
فرهنگ فارسی عمید
او را کاتولیکوس می نامند، مورخ ارمنی متوفی در 925 میلادی او تاریخ ارمنستان را به روایت موسی خورنی و الیزه و دیگر مورخان ارمنی نوشته است
مورخ فرانسوی در قرن دوازدهم میلادی، او را آثار بسیاری به زبان لاتین است
لغت نامه دهخدا
(ژُ وَ)
نام یکی از نجبای کشور گل. وی بسال 411 میلادی به امپراطوری و در سال 412 به قتل رسید
لغت نامه دهخدا
فردریک لوئی، نویسندۀ وطن خواه آلمانی متولددر لانز، وی در 1813 میلادی آلمانها را بر فرانسویان بشورانید، (1778-1852 میلادی)
امپراطور حبشه، اورا دجه کاسائی گویند، وی در حدود سال 1832 متولد شد و بسال 1889 میلادی درگذشت
کنت انگولم، امیر و ادیب فرانسوی متولد در اورلئان بسال 1404 و متوفی در کنیاک بسال 1467 میلادی
کنتس فلاندر و هنو دختر بودوآن نهم کنت فلاندر و امپراطور قسطنطنیه، متوفی در 1249 میلادی
باتیست ژزف فابیان سه باستیان، آرشیدوک اطریش متولد در 1782 و متوفی در 1859 میلادی
او را پره مونتره نامند، نام رئیس طرفداران عقاید مذهبی در پراگ (1370-1421 میلادی)
ملکۀ فرانسه (1326-1360 میلادی)، دختر گیوم سیزدهم کنت دورنی و بولنی
اتو، عالم فقه اللغه و باستان شناس و مورخ آلمانی (1813- 1869 میلادی)
نپوموسن ماری ژزف، پادشاه ساکس متولد در 1801 و متوفی در 1873 میلادی
دوک دآلنسن، متولد در 1409 و متوفی در پاریس بسال 1476 میلادی
شارل ماری ایزیدر، نام شاهزادۀ بوربونی (1824-1887 میلادی)
نام پادشاه دانمارک و سوئد و نروژ (1455-1513 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
گاه در رسم خط فارسی ’کۀ’موصول با اسم اشارۀ آن یا این یا برخی از حروف اضافه یا ضمایر به صورت کاف تنها درمی آید و با کلمه پس از خود ترکیب می شود بدینسان: کان، کاین، کز، کش، کت (که آن، که این، که از، که اش، که ات) :
و آن شب تیره کآن ستاره برفت
و آمد از آسمان بگوش تراک،
خسروانی،
از او گر نوشته بمن بر بدیست
نگردد بپرهیز کآن ایزدیست،
فردوسی،
ز توران و از هند و از چین و روم
ز هر کشوری کآن بد آباد بوم،
فردوسی،
بسی راغ کآن رزمگاه من است
به هر سو نشان سپاه من است،
فردوسی،
کسی را کآن سخن در گوش رفتی
گر افلاطون بدی از هوش رفتی،
نظامی،
بجان تا بدین گنگ بار از شگفت
چه بینیم کان یاد باید گرفت،
اسدی،
مبر گفت غم کآن کنم کت هواست
به هر روی فرمان و رایت رواست،
اسدی،
و رجوع به ’که’و ’آن’ شود،
کان در کلمه نیاکان بر خلاف تصور برخی علامت جمع نیست بلکه فقط ’ان’ علامت جمع است و ’ک’ دنبالۀ کلمه نیا است که در پهلوی نیاک و جمع آن نیاکان بوده است، رجوع به کلمه نیا در برهان و حواشی آقای دکتر معین شود
لغت نامه دهخدا
(زِ)
مخفف از آن. زان. رجوع به زان شود
لغت نامه دهخدا
(زُ)
تلخۀ گندم. لغتی در زوان است. (تاج العروس) (از المنجد) (از القاموس العصری انگلیسی - عربی) (ناظم الاطباء). رجوع به زان و زوان شود
لغت نامه دهخدا
نام سلسلۀ بیست وسوم سلاطین چین، این سلسله مغول بوده اند و صد و نه سال سلطنت رانده اند
لغت نامه دهخدا
(ژِ سِ)
نام سرزمینی به مصر سفلی. آنجا تا زمان اکسود اقامتگاه اسرائیلیان بود
لغت نامه دهخدا
(ژِ لُ)
نام جبار ژلا و سیراکوز از 490 تا 478 قبل از میلاد وی بر کارتاژیها در هیمر ظفر یافت
لغت نامه دهخدا
(ژِ رُ)
سابقاً تزاریتسین، شهری به روسیه در ساحل ولگا. شکست عظیم هیتلر در جنگ اخیر بدینجا بود. اکنون ولگاگراد نام دارد، نبیرۀ او، چارلز، عالم و نویسندۀ انگلیسی، مولد 1753 و وفات 1816 میلادی و رجوع به استانهپ شود
نام شهری به اسپانیا در کاتالونی، دارای 18000 تن سکنه و آنجا کرسی ایالت باشد
لغت نامه دهخدا
(ژِ تُ)
قطعۀ عاجین یا فلزین یا کائوچوکی و غیره که بجای پول در قمارها یا کافه ها بکار دارند
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نام کرسی بخش در لواره از ولایت مونتارژی واقع در کنار رود لوار، دارای 8257 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(ژَ)
این کلمه در عقیب بعض اسماء درآید و بکلمه معنی وصف مفعولی دهد، چون تیرآژن و شمعآژن، که بمعنی به تیرآژده و بشمعآژده باشد:
کشف کردار هر کو سر کشید از طوق امرت سر
بسان خارپشتش کرد شست چرخ تیرآژن.
سید ذوالفقار شیروانی
لغت نامه دهخدا
نام خلیجی در جنوب غربی ایالت آلپ ماری تیم، ناپلئون اول در بازگشت خود از جزیره الب در این خلیج از کشتی پیاده شد
لغت نامه دهخدا
(ژِ نُ)
فرانسوا. نام عالم فرانسوی متولد در آمین بسال 1803 و متوفی بسال 1856 م
لغت نامه دهخدا
(لَ گَ اَ کَ دَ)
مخفف آژدن:
بنزدیک آن گرگ باید شدن
همه چرم او را به پیکان ژدن.
فردوسی (از جهانگیری).
(در لغت نامۀ ولف این کلمه نیامده و ظاهراً اصل آن، به تیر آژدن بوده)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آن
تصویر آن
وقت، هنگام، وقت حاضر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژن
تصویر ژن
عامل وراثت، واحد انتقال صفات ارثی که بر روی کروموزوم قرار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژون
تصویر ژون
بت صنم
فرهنگ لغت هوشیار
در ترکیبات آید و معنی اسم مفعول (آژده) دهد: تیر آژن تیرآژده شمع آژن شمع آژده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژون
تصویر ژون
((ژُ))
بت، صنم
فرهنگ فارسی معین
از مصطلحات صوفیانه است و آن نوعی حسن و زیبایی است که قابل درک اما توصیف ناپذیر است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آن
تصویر آن
((چِ))
چیزی که، هر چیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آن
تصویر آن
((ضم.))
ضمیر اشاره برای دور، مقابل این
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آن
تصویر آن
دم، هنگام
فرهنگ واژه فارسی سره