جدول جو
جدول جو

معنی چیه - جستجوی لغت در جدول جو

چیه(چِ یَ)
دهی است از دهستان ایتیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. در 26هزارگزی شمال خاوری نورآباد و 15 هزارگزی باختر راه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه واقع شده. جلگه است و از چشمه آبیاری میشود. ساکنینش از طایفۀایتیوند می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
چیه
چه هست؟ –چیست؟، چه خبر است؟در مقام کسب خبر ادا می شود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چیا
تصویر چیا
(پسرانه)
کوهستان، کوه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آیه
تصویر آیه
(دخترانه)
نشانه، هر یک از پاره های مشخص سوره های قرآن و دیگر کتابهای آسمانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چله
تصویر چله
نخ تابیده، نخی که از تارهای باریک تابیده شود، زه کمان
روز چهلم وقوع امری، ایامی در تابستان و زمستان که اوج شدت گرما یا سرماست، کنایه از مکان خلوتی که صوفیان در آن به ریاضت می پردازند، در تصوف چهل روزی که صوفیان در آن به ریاضت و عبادت می پردازند
چلّۀ تابستان: چهل روز اول تابستان، کنایه از موسم شدت گرما
چلّۀ زمستان: چهل روز اول زمستان (از اول دی تا دهم بهمن)، کنایه از موسم شدت سرما
چلّۀ کوچک: بیست روز پس از چلۀ اول زمستان، از دهم بهمن تا آخر بهمن
چلّه گرفتن: در تصوف مدت چهل روز در گوشه ای به سر بردن و به ذکر و عبادت مشغول شدن، خواندن ذکر و دعاهایی به مدت چهل روز برای گرفتن حاجت، مراسم روز چهلم فوت کسی را در سر خاک او برگزار کردن
چلّه نشستن: کنایه از خانه نشین شدن، دوری کردن از معاشرت با مردم، در تصوف مدت چهل روز به آداب چله نشینان در کنجی معتکف شدن و به ریاضت و عبادت پرداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آیه
تصویر آیه
نشانه، علامت، آیت، نشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکه
تصویر چکه
قطره، آب اندک که از جایی یا چیزی بچکد، کنایه از مقدار کمی از مایع مثلاً یک چکه آب نمانده بود
چکه چکه: قطره قطره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکه
تصویر چکه
کوچک، خرد، حقیر، شخص لوده و مسخره، آنکه همیشه شوخی و مسخرگی کند و مردم را بخنداند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چنه
تصویر چنه
دانه ای که مرغ از زمین برچیند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیه
تصویر تیه
بیابان شن زار و بی آب و علف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چده
تصویر چده
چیده، برگزیده، جداکرده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیه
تصویر غیه
فریاد، بانگ و آواز بلند
غیه برداشتن: بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن، غیه کشیدن
غیه زدن: بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن، غیه کشیدن
غیه کشیدن: بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ چی یَ)
ده کوچکی است از دهستان ده ملابخش هندیجان شهرستان خرمشهر که در سی وسه هزارگزی شمال خاوری هندیجان و پنج هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو بهبهان به بندر معشور واقع است و 10 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ریه
تصویر ریه
جگر سفید، شش
فرهنگ لغت هوشیار
کلمه ای که برای متوقف ساختن خر و استر گویند، (در زبان کودکان شیر خوار) خر الاغ، کلمه ای که عوام بصورت تحقیر یا دشنام گویند چون خواهند کسی را از تند رفتن باز دارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیه
تصویر دیه
خونبهای کشته دادن، خونبها دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیه
تصویر آیه
نشان نشانه، گواه، چمراس آیت، جمع آیات
فرهنگ لغت هوشیار
آن چه برنگ زغال باشد اسود، تیره تاریک، رنگ زغال سواد. توضیح تیره ترین رنگهاست و آن رنگی است خارج از دسته رنگهای اصلی و فرعی. چون این رنگ را به رنگ دیگر اضافه کنند آن را تیره سازد مقابل سفید، کسی که سیاه پوست باشد، حبشی زنگی، اسب سیاه رنگ، خط چهارم از جمله هفت خط جام ارزق، مست طافح سیاه مست، نحس شوم. یا بازار سیاه. بازاری که در آن قیمت اشیا را بیش از قیمت اصلی خرید و فروش کنند. یا (میان) سیاه و سفید فرق کردن (تشخیص دادن) خواندن و توانستن سواد داشتن، سی ثلثین
فرهنگ لغت هوشیار
پی، چربی گوسفند ودیگر حیوانات، چیزی سپید که بر گوشت مانند روغن منجمد میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیه
تصویر حیه
مار، افعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیه
تصویر تیه
سرگردانی و خودپسندی
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی زرنگ، شوخ آب اندک که از جای یا چیزی بچکد قطره چک چکله. کوچک خرد حقیر، شوخ مسخره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چله
تصویر چله
چهل روزه، روز چهلم وفات کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چیت
تصویر چیت
هندی گلبر از پارچه ها چیت
فرهنگ لغت هوشیار
استخوان زنخ فک اسفل ذقن. دانه ای که مرغ از زمین برچیند و بخورد، هر طبقه از دیوار گلی، دیوار گلی، قسمتی از ساختمان پوسته جامد کره زمین که دارای ساختمان مشابه از لحاظ مواد ترکیبی است و آثار و بقایای فسیل شناسی آن مربوط بیک زمانست طبقه زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاه
تصویر چاه
گودی عمیقی که در زمین جهت بیرون آمدن آب و جز آن حفر کنند
فرهنگ لغت هوشیار
دستار بزرگی که عریان بجای کلاه بر سر گذارند و بر روی آن عگال (عقال) بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چته
تصویر چته
چریک، گروهی از سپاهیان، جنگ پارتیزانی
فرهنگ لغت هوشیار
گل یا میوه از درخت کنده شده، برگزیده منتخب، بر بالای هم قرار داده بنظم و ترتیب، گسترده و پهن شده بنظم و ترتیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیه
تصویر جیه
مرداب پارگین، آب بو گرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تخته ای دسته دار بهیات بیل که کشتی بانان کشتی را بدان رانند. -1 کسی که کارها بدست چپ انجام دهد، انحراف بیک سمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چله
تصویر چله
اربعین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چکه
تصویر چکه
قطره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیه
تصویر دیه
خون بها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آیه
تصویر آیه
نشانه، یادگار، چمراس، نشانی
فرهنگ واژه فارسی سره