جدول جو
جدول جو

معنی چیره - جستجوی لغت در جدول جو

چیره
غالب، مسلط، مستولی، ماهر
دستار، دستاری که بر سر بپیچند
تصویری از چیره
تصویر چیره
فرهنگ فارسی عمید
چیره
(رِ)
دهی است از دهستان برادوست بخش صومای شهرستان رضائیه. در 19هزارگزی جنوب خاوری هشتیان و هزارگزی باختری ارابه رو سرو به نازلو واقع است. 257 تن سکنه دارد. از رود سرو آبیاری میشود. محصولش غلات و توتون است. اهالی به کشاورزی و گله داری اشتغال دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
چیره
(رَ / رِ)
دستاری که بر سر پیچند. (برهان). به معنی دستار هندی است ولی متأخرین به معنی بستن و پیچیدن بکار برده اند. (از آنندراج). در هندی دستار است. (از فرهنگ نظام). در اردو جیره (نواری که دور دستار بندند). (حواشی برهان چ معین) :
ز عکس ماه و موج آب در شبها بجوش آیم
که پندارم بت من چیرۀ زر تار می پیچد.
سلیم (از آنندراج).
آسمان بر سر از مه و خورشید
چیرۀ زر دگر نمی بندد.
کلیم (از فرهنگ نظام).
سپهر بر سر خود چیره ز آفتاب نبست
که تا کمر بدر مالک الرقاب نبست.
درویش واله (از فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
چیره
مسلط، پیروز، غالب
تصویری از چیره
تصویر چیره
فرهنگ لغت هوشیار
چیره
((رِ))
پیروز، مسلط، غالب، چیر
تصویری از چیره
تصویر چیره
فرهنگ فارسی معین
چیره
مستولی، مسلط
تصویری از چیره
تصویر چیره
فرهنگ واژه فارسی سره
چیره
پیروز، غالب، چیر، فاتح، فایق، قاهر، متسلط، متغلب، مستولی، مسلط، منتصر
متضاد: مقهور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چیره
چهره، روی و رخسار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیره
تصویر نیره
(دخترانه)
مؤنث نیر، روشن و منور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چهره
تصویر چهره
(دخترانه)
صورت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جیره
تصویر جیره
مقدار معیّنی از خوراکی، خواربار و دیگر اجناس مورد نیاز که در فاصله های زمانی معیّن روزانه، هفتگی، ماهیانه و امثال آن به کسی می دهند، روزیانه، راستاد، رستاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چینه
تصویر چینه
دانه ای که پرندگان می خوردند، نوعی دیوار گلی که سنگ و آجر در آن به کار نمی رود و لایه های آن را تکه تکه بر روی هم می چینند، هر لایه از دیوار گلی، دای، در علم زمین شناسی هر طبقه از زمین که از لحاظ آثار و بقایا مربوط به یک دوره است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیره
تصویر گیره
ابزاری که برای نگه داشتن، فشار دادن و یا گرفتن چیزی به کار می رود، انبر، وسیله ای چوبی، فلزی یا پلاستیکی برای نگاه داشتن لباس روی طناب یا میله، وسیله ای برای جمع کردن یا نگه داشتن موی سر، وسیله ای برای ضمیمه کردن کاغذها به هم، در پزشکی وسیله ای برای بستن رگ و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
(خَ رَ)
دهی است جزءدهستان بالا بخش طالقان شهرستان تهران. واقع در هیجده هزارگزی جنوب خاوری شهرک و 60هزارگزی راه مالرو عمومی. این ناحیه در کوهستان واقع و دارای آب و هوای نواحی سردسیر است. بدانجا 677 تن سکونت دارند که فارسی و تاتی زبانند. آب آنجا از چشمه و رود محلی است و محصولش غلات و ارزن و گردو و عسل است. اهالی بکشاورزی گذران می کنند و عده ای نیز برای تأمین معاش به تهران، مازندران و گیلان می روند و در زمستان دوباره برمی گردند. صنایع دستی اهالی کرباس و گلیم و جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیره
تصویر شیره
آب انگور که آنرا جوشانده تا غلیظ شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپیره
تصویر چپیره
آمادگی و گرد آمدن مردم به جهت شغلی و کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیره
تصویر سیره
روش، طریقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیره
تصویر پیره
مرشد، خلیفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیره
تصویر خیره
بدخواه، بد اندیش، ستمگر، آزار دهنده، نابکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکره
تصویر چکره
قطره آب رشحه، حباب کف آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چهره
تصویر چهره
روی صورت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چیده
تصویر چیده
با نظم و ترتیب گذاشته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چیله
تصویر چیله
چیرا: هندی برده
فرهنگ لغت هوشیار
دانه ای که مرغ از زمین برچیند و بخورد، هر طبقه از دیوار گلی، دیوار گلی، قسمتی از ساختمان پوسته جامد کره زمین که دارای ساختمان مشابه از لحاظ مواد ترکیبی است و آثار و بقایای فسیل شناسی آن مربوط بیک زمانست طبقه زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیره
تصویر جیره
جمع جار، همسایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژیره
تصویر ژیره
زیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاره
تصویر چاره
علاج، درمان، دارو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیره
تصویر تیره
سیاه و تاریک، تار و مظلم
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است که دارای ساقه های سبز، و گلهای کوچک و سفید و تخم آن ریز و معطر و برای خوشبو ساختن بعضی خوراکها مانند اتش و پلو بکار می رود، زیره کرمان معروفتر می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیره
تصویر بیره
گمراه ضال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چهره
تصویر چهره
قیافه، سیما، صورت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تیره
تصویر تیره
قوم، طایفه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چاره
تصویر چاره
آلترناتیو، علاج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چبیره
تصویر چبیره
جامعه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیره
تصویر پیره
محافظت
فرهنگ واژه فارسی سره