جدول جو
جدول جو

معنی چیتریا - جستجوی لغت در جدول جو

چیتریا
شهر کوچکی است در جزیره قبرس، این شهر در زمان قدیم به نام (کیتره) معروف و یکی از مهمترین و بزرگترین شهرهای جزیره بوده است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میترا
تصویر میترا
(دخترانه)
نام یک الهه، دوستی، محبت، مهر، نام همسر رامسس دوم (فراعنه مصر)، صورتی از واژه مهر در زبانهای ایران قدیم، الهه مهر که چشم دادگاه عدالت است و هیچ چیز را نمی توان ازدید او پنهان داشت، بدون گذشت درمقابل پیمان شکنان، پاسدار راستی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چیترا
تصویر چیترا
(دخترانه)
نژاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چیتا
تصویر چیتا
یوزپلنگ، پستانداری درنده و گوشت خوار، شبیه پلنگ ولی کوچک تر از آنکه بر روی پوست خود خال های فراوان دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چتری
تصویر چتری
مانند چتر، به شکل چتر، ویژگی نوعی آرایش مو که در آن موهای جلو پیشانی را کوتاه می کنند و بر پیشانی می ریزند، ویژگی درخت یا بوته ای که شاخه های آن چرخی و مدور و شبیه چتر باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی ریا
تصویر بی ریا
کسی که دورویی و ظاهرسازی نکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایتریم
تصویر ایتریم
فلزی کمیاب، خاکستری رنگ و سبک که در تهیۀ آلیاژها، صنایع موشک و هواپیماسازی کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
خانواده ای از گیاهان که گل های آن ها به شکل چتر در بالای شاخهها قرار دارد مانند جعفری و هویج
فرهنگ فارسی عمید
قفسۀ بزرگ شیشه ای در جلو مغازه ها برای نشان دادن اجناس به خریداران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آیریا
تصویر آیریا
آریا، مهم ترین شعبۀ نژاد سفید که در شمال فلات ایران زندگی می کردند و سه هزار سال پیش به طرف جنوب رفته و در سرزمین های ایران، یونان، آلمان و اروپای شمالی ساکن شدند
فرهنگ فارسی عمید
(تِ)
کشور لیبریا، نام جمهوری کنار گینه به آفریقا مؤسس به سال 1822 میلادی به مساحت 94500هزار گز مربع و دارای حدود 2میلیون تن سکنه. مرکز آن منرویا و محصول آن قهوه است
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان کوهنبان بخش راور شهرستان کرمان، واقع در 61هزارگزی شمال باختری راور و 17هزارگزی شمال راه فرعی کوهنبان به راور، سکنۀ آن 40 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
نام نهری است در سوئد که از کوه کولن سرچشمه گیرد و بطرف جنوب شرقی جاری شود و بوتینا را بشکافد و پس از طی 350هزار گز در نزدیکی قصبه ای بهمین اسم داخل خلیج بوتینا گردد، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
نام قدیم خطه ای واقع در جنوب مقدونیه و منطبقه با قضای قره فریۀ عهد عثمانیان، این قضا میان کوه الیمپ یعنی لیمبوس و نهر قره صو یعنی هالیاکمون واقع شده وقصبه های عمده اش را دیوم، پیدنه و منومه مینامیدند، این کلمه از لفظ پیروس گرفته شده که نام کوهی است، وبزعم راویان، حامیان و ارباب انواع شعر و ادبیات و موسیقی که موسه نامیده میشوند در این کوه مقیم بودند، اهالی پیریا بی اندازه مفتون و شیفتۀ شعر و موسیقی بوده اند و بیونانیان آموخته، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
آریا
لغت نامه دهخدا
(یُ)
شهری به اتازونی (ایلینویز). دارای 105000 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(چَ)
تیره ای از گیاهان که وضع گلهای آنها همیشه بشکل چتر و غالباًبصورت چتر مرکب است. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 233)
لغت نامه دهخدا
دریاچه ای به ایتالیا نزدیک خلیج گائت که بوسیلۀ تنگه ای بدان متصل شود، این دریاچه دارای هفت هزار گز طول و سه هزار گز عرض است و ماهی بسیار دارد، خرابۀ لیترنوم و قبر سیپیون در کنار آن است
لغت نامه دهخدا
از: بی + ریا، مخلص و راستباز و صادق. (آنندراج). صادق. مخلص. راست و باصداقت. (ناظم الاطباء). بدون تظاهر و خودنمائی:
اختیار دست او جود است جود بی ریا
اعتقاد رای او عدلست عدل بی عوار.
منوچهری.
زین جهانداران و شاهان و خداوندان ملک
هر که نبود بندۀ تو بی ریا و بی نفاق
هریکی را مال گردد بی ربا دادن حرام
هر یکی را زن شود بی هیچ گفتاری طلاق.
منوچهری.
پس از آن آمدن بدرگاه عالی از دل و بی ریا. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 332). به رغبتی صادق و حسبتی بی ریا روی بعلاج بیماران آوردم. (کلیله و دمنه).
چیست جواب تو بیاور که این
نیست خطا بل سخن بی ریاست.
ناصرخسرو.
از سر صفا متابعت بی ریا پیش گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 157).
یک زمانی صحبتی با اولیا
بهتر از صد ساله طاعت بی ریا.
مولوی.
زیرا این دلق کهن فرعون وقتم بی ریا
میکنم دعوی که بر طور غمش موسی منم.
سعدی.
بدور لاله قدح گیر و بی ریا میباش
ببوی گل نفسی همدم صبا میباش.
سعدی.
رجوع به ریا شود
لغت نامه دهخدا
قفسۀ شیشه ای معرض، جعبه آینه (در تداول عامه)، میزی مجوف که رویۀ آن شیشه ای باشد تا آنچه در آن است در معرض دید قرار داشته باشد
لغت نامه دهخدا
(چی چِ)
بنت ابی العاص، دختر ابی العاص بن الربیع بن عبدالعزی بن عبدشمس بن عبد مناف العبشمیه بود. و از زینب دختر رسول اکرم روایت کنند که رسول اکرم را به وی محبتی وافر بوده است. علی بن ابی طالب (ع) پس از درگذشت فاطمه با امامه ازدواج کرد. (از الاصابه ج 8 ص 14) (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیریا
تصویر بیریا
بدون ریا بدون سالوس صادق و مخلص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیترا
تصویر کیترا
از سریانی کتیرا زولزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میترا
تصویر میترا
مهر، مظهر روشنایی و فروغ، خورشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویترین
تصویر ویترین
فرانسوی شیشه بندا قفسه شیشه یی جعبه آینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیترین
تصویر سیترین
ویتامین پ را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
منسب به چتر مانند چتر چرخی، درخت یا بوته ای که شاخه های آن مدور و مانند چتر باشد، یا چتریان. تیره ای از گیاهان که گلهای آنها بشکل چتر در بالای شاخه ها قرار دارد مانند جعفری و هویج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی ریا
تصویر بی ریا
راستباز
فرهنگ لغت هوشیار
شیشه ای که بر روی آن با رنگ روغن یا رنگ خمیری شکل نقاشی کرده باشند، نوعی نقاشی بر روی شیشه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویترین
تصویر ویترین
قفسه شیشه ای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میترا
تصویر میترا
فرشته موکل بر مهر و محبت، فرشته نگهبان راستی و عهد و پیمان، مظهر روشنایی و فروغ
فرهنگ فارسی معین
بی آلایش، بی دوزوکلک، بی شیله پیله، خالص، راستین، صادق، صمیمی، یک رنگ
متضاد: ریاکار، دورو، دورودورنگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خورشید، خور، شمس، مهر
متضاد: ماه، قمر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تلنگر
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاه دارویی، کتیرا
فرهنگ گویش مازندرانی