جدول جو
جدول جو

معنی چگونی - جستجوی لغت در جدول جو

چگونی(چِ)
ده کوچکی است از دهستان خمیر بخش مرکزی شهرستان بندرعباس که در 100 هزارگزی شمال باختری بندرعباس بر سر راه فرعی بندرعباس به لار واقع است و 15 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چگونه
تصویر چگونه
ازچه نوع؟، چه طور؟، چه طرز؟، چه جور؟
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چگونگی
تصویر چگونگی
وضع و حالت چیزی، کیفیت، برای مثال آنکه بداند چگونگیت، بداند / شهره سرایا که تو ز بهر چرایی (ناصرخسرو - ۹۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چونی
تصویر چونی
چگونگی، کیفیت
فرهنگ فارسی عمید
پارچۀ زبر و ضخیم که از کنف یا الیاف بعضی گیاهان دیگر بافته می شود و از آن کیسه های بزرگ درست می کنند، کیسه ای که از این نوع پارچه ساخته می شود
فرهنگ فارسی عمید
(چَگْ گا)
نوعی از خربزۀ شیرین باشد. (برهان) (از ناظم الاطباء). نوعی از خربزه باشد. (جهانگیری) (از رشیدی). نوعی از خربزه است که شیرین است و از شدت شیرینی و حلاوت چسبنده است و در شیراز چیز چسبنده را چگنی و چگنه گویند. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چِ گِ)
چگینی. نام طایفه ای است از طوایف قشقایی که تعداد 300 خانوار است و محل سکونت آنها در حوالی سمیرم میباشد. (از جغرافی سیاسی کیهان ص 82). رجوع به چگینی شود
لغت نامه دهخدا
(چِ گِ)
نام یکی از بخشهای خرم آباد که از سمت خاور به شهرستان خرم آباد، از باختر به بخش طرهان، از شمال به بخش سلسله و دلفان و از سمت جنوب به بخش ویسیان محدود است. اراضی این بخش قسمتی جلگه و قسمتی در دامنۀ کوه یا کوهستانی است و آب و هوای معتدل دارد. آبش از رودخانه و چشمه ها. محصولش غلات، حبوبات و صیفی. راهش در تابستان از طریق خرم آباد و کوهدشت اتومبیل رو است. مرکز بخش چگنی در 36 هزارگزی خرم آباد واقع است و از آثار قدیم، بنای دو امامزادۀ معروف به باباعباس و حیات الغیب با قلعۀ مخروبه و پل مخروبۀ مهم کنگان که پایه های آن باقی است در آن محل برجای مانده است. این بخش از سه دهستان: دوره، ناوه کش و سماق تشکیل یافته که جمعاً بیش از 11 هزاروپانصد تن سکنه دارند. و ساکنین بخش از طایفه های بهرامی، طولانی، شاهیوند، سادات، حیات الغیب و چگنی میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
چگونگی، (ناظم الاطباء)، مقابل چندی و کمیت، (فرهنگ فارسی معین)، کیفیت، (یادداشت مؤلف) :
دعوی که مجرد بود از شاهد معنی
باطل شودش اصل به چونی و چرائی،
سنائی
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. در 38هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاهان و 2هزارگزی باختر سراب به فیروزآباد. دشت و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 70 تن است. آب آن از رود خانه مرگ و چشمه تأمین میگردد. محصول آن غلات، حبوبات و صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و تابستان از فیروزآباد اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
پارچۀ خشنی است که ریسمانش از لیف کنف و غیره تابیده میشود و از آن کیسه بافند و برای حمل مال التجاره مانند قند و شکر و برنج و توتون استفاده نمایند، ریشه این کلمه از هندی وبه معنی کیسه باشد، (از فرهنگ نظام)، کیسه مانندی که برای حمل بار از پارچۀ گونی بافند،
- امثال:
این جامه مثل گونی است، بدبافت و خشن و بی دوام است
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نگون بودن. رجوع به نگون شود:
سیب از زنخی بدان نگونی
بر نار زنخ زنان که چونی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(چِ نَ / نِ)
طبیعت و طریقۀ هر چیز و کیفیت. (ناظم الاطباء). حال. وضع. طور. حالت. کیف. چونی. هویت. ماهیت. کیفیت: و کیفیت بود چون چگونگی چیزها. (کشف المحجوب سجستانی 17).... چگونگی حال قاید منجوق از وی پرسید. (تاریخ بیهقی).
آنکه نداند چگونگیت نداند
کهنه سرایا که تو ز بهر چرائی.
ناصرخسرو.
... پیش از حدوث خطر و معاینۀ شر چگونگی آن را شناخته باشد. (کلیله و دمنه). رجوع به چگونه و کیفیت و چونی شود، شرح و تفسیر. شرح و توضیح. سرگذشت. (ناظم الاطباء) : ایارده، چگونگی پازند است. (صحاح الفرس). چنانکه بیارم چگونگی آن برجای خویش. (تاریخ بیهقی) ، حقیقت. (ناظم الاطباء). حاق مطلب. بیان واقع، (اصطلاح فلسفه) ابن سینا آن را بجای کیفیت بکار برده، همچنانکه ’چندی’ را نیز بجای کمیت آورده است: و این را چگونگی خوانند وبتازی کیفیت. (دانشنامۀ علایی چ خراسانی ج 1 ص 85). اﷲ را چگونگی نباشد. (کتاب المعارف)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
نام یکی از مشهورترین ایلات اطراف قزوین که ییلاقشان در قاقزان و قشلاقشان در طارم سفلی است. (از جغرافیایی سیاسی کیهان ص 368 و 369). نام طایفه ای از ایلات کرد ایران که قریب دو هزار خانوارند. و در نواحی و اطراف سفیدرود، تنگ گاو شمار، رودخانه کشکان، رود خرم آباد و کوه مله شبانان سکونت دارند و شغل عمومی آنان تربیت اغنام است. در محل اقامت این طایفه که از مناطق خوش آب و هواست محصولاتی از قبیل مازو، بلوط گزانگبین و قلقاف به فراوانی عمل می آید. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 66)
لغت نامه دهخدا
(چِ نَ / نِ)
کلمه استفهام است. (از آنندراج). بطور استفهام استعمال میشود یعنی از چه نوع و در چه وضع و در چه حالت و چه طور. (ناظم الاطباء). به چگونه. به چه طور. به چه طرز. چسان. به چه نحو. به کدام سان. چون. چه. چه جور. چه نوع. چه شکل. کیف . (منتهی الارب) :
دریا دو چشم و بر دل آتش همی فزاید
مردم میان دریا و آتش چگونه پاید.
رودکی.
روی وشی وار کن بوشی ساغر
باغ نگه کن چگونه وشی وار است.
خسروی.
عمر چگونه جهد از دست خلق
باد چگونه جهد از باد خون.
کسائی.
ریشی چگونه ریشی چون مالۀ پت آلود
گویی که دوش تا روز با ریش گوه پالود.
عماره.
چرا باشتاب آمدی گفت شاه
چگونه سپردی چنین دور راه ؟
فردوسی.
بگویم ترا من نشان قباد
که او را چگونه ست رسم و نهاد.
فردوسی.
به بهرام گفت ای سرافراز مرد
چگونه ست کارت به دشت نبرد؟
فردوسی.
آنکه خوبی از او نمونه بود
چون بیارائیش چگونه بود؟
عنصری.
تو چگونه رهی که دست اجل
بر سر تو همی زند سرپاس.
عنصری.
چگونه داند انگشتری که زرگر کیست
چگونه داند صراف خویش را دینار
چو نیست دانش بر کار خویش دایره را
چگونه باشد دانا بخالق پرگار.
ناصرخسرو.
دمنه پرسید چگونه بود آن حکایت ؟ (کلیله و دمنه)... و خردمند چگونه آرزوی چیزی کند که رنج و تعب آن بسیار باشد. (کلیله و دمنه).
دل هدیۀ تو کردم آن را نخواستی
جان تحفه میفرستم آن را چگونه ای.
سید حسن غزنوی.
چو شکرم به گداز اندر آب دیدۀ خویش
چگونه آبی، آبی به گونۀ مرجان.
سوزنی.
شب درست چه داند به خواب نوشین در
که شب چگونه به پایان همی برد رنجور.
سعدی.
دیدی که چگونه حاصل آمد
از دعوی عشق روی زردی.
سعدی.
چگونه شکر این نعمت گزارم
که زور مردم آزاری ندارم.
سعدی.
چگونه می بینی این دیبای معلم را بر این حیوان لایعلم. (گلستان سعدی) ، (از: چه تعجب + گونه) مرادف چه. چه جور. چه نوع و جز اینها:
تهنیت خواهم گفتن که خداوند مرا
پسری داد خداوند و چگونه پسری.
فرخی.
چرا که خواجه بخیل و زنش جوانمرد است
زنی چگونه زنی، سیم ساعد و لنبه.
عماره.
- بی چگونه، مرادف بیچون که صفت خداوند است:
زنده به آبند زندگان که چنین گفت
ایزد سبحان بی چگونه و بی چون.
ناصرخسرو.
- هر چگونه،به معنی هر چند و هر قدر و هر اندازه: حربا که با آفتاب همی گردد، هر چگونه که گردد. (التفهیم).
زیرا که همی هر چگونه باشد
هم بگذرد این مدت شماری.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش کرج شهرستان تهران، سکنۀ آن 35 تن است، در بهار ایل میش مست به این ده می آیند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه که در 5 هزارگزی خاور کوزران و دو هزاروپانصدگزی شمال راه فرعی سنجابی به کرمانشاه واقع است. دشت و سردسیر است و 260 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و سراب تیران. محصولش غلات، حبوبات، چغندر قند، لبنیات و قلمستان. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش در تابستان اتومبیل رو است. گله داران این محل در زمستان به حدود قصرشیرین میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چونی
تصویر چونی
چگونگی، کیفیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چگونگی
تصویر چگونگی
طبیعت و طریقه هر چیز و کیفیت، حال، وضع، حالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چگونه
تصویر چگونه
بطور استفهام استعمال میشود، چون، چه، چه جور
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ضخیم که از الیاف و کنف بافته می شود و با آن کیسه های بزرگ درست کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چونی
تصویر چونی
چگونگی، کیفیت
فرهنگ فارسی معین
پارچه خشنی که ریسمانش از لیف کنف و غیره تابیده شود و از آن کیسه بافند، کیسه ای از پارچه خشن که برای حمل بار سازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چگونگی
تصویر چگونگی
((چِ نِ))
کیفیت، وضع و حالت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چگونه
تصویر چگونه
((چِ نِ یا نَ))
از چه نوع، در چه وضع، چه جور، چه طور، چه گونه، از ادات تعجب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چگونه
تصویر چگونه
چطوری، چطور، چه طوری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چونی
تصویر چونی
کیفیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چگونگی
تصویر چگونگی
مراتب، وضعیت، کیفیت، احوال
فرهنگ واژه فارسی سره
چگونگی، کیفیت
متضاد: چندی، کمیت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چونی، کیفیت، وضعیت، حالت
متضاد: چندی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چسان، چطور، به چه طریق، به چه نحو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر در خواب ببینید که گونی می بافید کاری در جهت حفظ آبروی خویش انجام می دهید. اگر در خواب ببینید کیسه ای از گونی دارید که خالی است به چیزی چشم می دوزید و طمع می بندیدکه شایستگی آن را ندارید. در خانه به دنبال کیسه گونی گشتن نیز همین تعبیر را دارد و می گوید چیزی را می خواهید که احتمال تحصیل آن اندک است. اگردر خواب ببینید کیسه ای از گونی دارید که پر و سنگین است مالی به دست می آورید که نمی توانید آن را برای مدت زمان طولانی نگه دارید. این در صورتی است که آن را زمین بگذاریدو مجددا بردارید و این کار را تکرار کنید. خواب شما می گوید این مال را هزینه می کنید یا زیان می بینید. اگر در خواب ببینید که بر فرشی از گونی نشسته اید و آنجا خانه و اتاق شماست با خانواده خویش روابط صمیمانه و محکمی ندارید یا این رابطه سست و کم دوام می شود. این در صورتی است که گونی را بر خاک افکنده باشید چه اگر گونی را روی قالی گسترده باشد این تعبیر درست نیست. اگر در خواب ببینید در بستری از گونی خوابیده اید با زنی سهل انگار و شلخته ازدواج می کنید یا اگر زن دارید از همسر خویش اهمال و سهل انگاری مشاهده می نمائید. اگر در خواب ببینید کیسه ای از گونی دارید چه پر باشد و چه خالی آن کیسه دریده است راز شما فاش می شود و چیزی یا موضوعی را که می کوشید از دیگران پنهان نگه دارید آشکار می شود. اگر این کیسه گونی سوخته و سوراخ باشد زیان می کنید - منوچهر مطیعی تهرانی
فرهنگ جامع تعبیر خواب
چپونی از مقامات آوازی جنوب البرز استپس از گسترش تعزیه و
فرهنگ گویش مازندرانی