جدول جو
جدول جو

معنی چکسن - جستجوی لغت در جدول جو

چکسن
چکیدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چکان
تصویر چکان
چکاندن، چکنده، در حال چکیدن، پسوند متصل به واژه به معنای چکاننده مثلاً قطره چکان، خون چکان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکسه
تصویر چکسه
کاغذی که عطار در آن مشک و عنبر یا داروی دیگر می پیچد، کاغذ در هم پیچیده و مچاله شده، برای مثال بنشست و یکی کاغذکی چکسه برون کرد / حاصل شده از کدیه به جوجو نه به مثقال (انوری - ۶۷۱)
چکس، نشیمن باز و شاهین، لانه و آشیانه ای که برای پرندگان شکاری درست می کنند، برای مثال عنان به مرکب توسن مده مگر به حساب / به چکسه بازنیاید چو اوج گیرد باز (نزاری - رشیدی - چکسه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکس
تصویر چکس
نشیمن باز و شاهین و مانند آن ها، آشیانۀ مخصوص مرغان شکاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکن
تصویر چکن
نوعی زردوزی و بخیه دوزی، پارچۀ زردوزی شده، جامۀ زربفت، برای مثال خروه وار سحرخیز باش تا سر و تن / به تاج لعل و قبای چکن بیارایی (کمال الدین اسماعیل - ۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
(چَ)
دهی از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 36 هزارگزی شمال الیگودرز واقع است. کوهستانی است با هوای معتدل که 504 تن سکنه دارد. آبش از چاه و قنات. محصولش غلات، پنبه و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ)
نشینه و نشیمن چرغ و بازو شاهین و امثال آن را گویند. (برهان). نشینۀ باز و جره و امثال آن. (از جهانگیری). نشینۀ باز و باشه و امثال آن. (رشیدی). نشینۀ باز و باشه و آن را ’چکسه (’ بر وزن عکسه) نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج). چوبی که باز و باشه را بر آن نشانند. (غیاث) .چوبی مخصوص نشستن مرغان دست آموز شکاری:
بر هوا پرنده باز و برزمین غرنده ببر
بر چکس باشد ز قهر و در قفس باشد ز جبر.
عبدالواسع جبلی (از فرهنگ رشیدی).
فریاد قمری از قفس افغان بازان از چکس
وز بانگ طاوس و مگس آواز گریه است و طنین.
عمیدی لوکری (از فرهنگ رشیدی).
و رجوع به چکسه شود، به معنی خجالت و شرمندگی هم هست. (برهان). به معنی خجلت و شرمندگی. (جهانگیری) (آنندراج). به معنی خجلت و انفعال و شرمندگی. (انجمن آرا). خجالت و شرمندگی. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکسیدن شود
لغت نامه دهخدا
(چِ)
به معنی چکن است که نوعی از کشیده و زرکش دوزی و بخیه دوزی باشد. (برهان) (آنندراج). به معنی چکن است. (جهانگیری). زرکش دوزی. (ناظم الاطباء). در ترکی به معنی نوعی از زردوزی روی پشم. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). و رجوع به چکن شود، در ترکی به معنی سبزه و علف. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، در ترکی گوش است. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی جزء دهستان رامند بخش بوئین شهرستان قزوین که در 24 هزارگزی بوئین و36 هزارگزی راه عمومی واقع است و 672 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات، چغندر قند، باغات اشجار وسردرختی. شغل اهالی زراعت و بافتن گلیم و جاجیم و راهش ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(چَ سَ / سِ)
پارچۀ کاغذی را گویند که عطاران در آن مشک و عنبر و سفوف و سنون و زرو دارو وامثال آن پیچیده باشند و آن درهم شکسته شده باشد. (برهان). کاغذی را گویند که در میان آن مشک و عنبر و زرو دارو و سفوف و سنون و امثال آن نهاده بپیچند و آن را بهندی ’پری’ خوانند. (جهانگیری). پارچۀ کاغذی که مشک و عنبر و زر و دارو در آن پیچند. و به هندی ’بری’ گویند. (رشیدی). پارچه و کاغذ، برگ درخت که در آن دوا بسته و پیچیده باشند و به هندی آن را ’بوریه’گویند. (آنندراج). کاغذی که زر و عنبر و مشک در آن پیچند. (انجمن آرا) (غیاث). پارچۀ کاغذی که در آن دوا و چیزهای دیگر پیچند. (ناظم الاطباء) :
بنشست و یکی کاغذک چکسه برون کرد
گرد آمده از کدیه به جوجو نه بمثقال.
انوری (از جهانگیری).
، نشیمن باز و باشه را نیز گفته اند. (برهان). نشینۀ باز را نامند و آن را چکس نیز گویند. (از جهانگیری) نشینۀ باز، مرادف چکس. (رشیدی). نشینۀ باز و باشه وچکس نیزگفته اند. (انجمن آرا ذیل لغت چکس). نشمین باز و باشه را نیز گفته اند. (آنندراج). نشیمن باز و و چرغ و شاهین و جز آن. (ناظم الاطباء) :
عنان بمرکب توسن مده مگر به حساب
به چکسه باز نیاید چو اوج گیرد باز.
نزاری (از جهانگیری).
نزاری اگر دیده باشی کسی
که غماز را محرم راز کرد
چنان دان که از قوم نصرانیان
چلیپا کسی چکسۀ باز کرد.
نزاری.
و رجوع به چکس شود، هرچیز که آن خرد و کوچک باشد. (برهان) (آنندراج). هر چیز خرد و کوچک. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکس شود، وقت اندک. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکس شود
لغت نامه دهخدا
(چِ کَ)
دهی از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز که در 30 هزارگزی باختر سراسکند و 14 هزارگزی راه آهن میانه به مراغه واقع است. کوهستانی است با هوای معتدل که 243 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رودخانه. محصولش غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ کَ / کِ)
نوعی از کشیده و زرکش دوزی و بخیه دوزی باشد. (برهان). نوعی از کشیده بود. (جهانگیری). نوعی از کشیده و زرکش دوزی. (انجمن آرا) (آنندراج). نوعی از کشیده که ازابریشم الوان بر جامه و غیره نقش کنند. (غیاث). زرکش دوزی و بخیه دوزی. (ناظم الاطباء). چکین:
خروس وار سحرخیز باش تا سر و تن
به تاج لعل و قبای چکن بیارایی.
کمال الدین اسماعیل (از جهانگیری).
دلم به سوزن غم خسته باد همچو چکن
ز آستانۀ تو پای اگر کشیده کنم.
رضی الدین نیشابوری.
رجوع به چکن دوزی و چکین شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
پارچۀ کاغذی که در آن دوا چیزهای دیگری می پیچند. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکسه شود، نشمین باز و چرغ و شاهین و جز آن. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکس و چکسه شود، هر چیز خرد و کوچک. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکسه شود، وقت اندک. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکسه شود.
لغت نامه دهخدا
چکنده، چکاننده. توضیح در ترکیبات نیز بمعنی (چکاننده) آید: قطره چکان خون چکان خوی چکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکین
تصویر چکین
نوعی از کشیده و زرکش دوزی و بخیه دوزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکس
تصویر چکس
خجالت، شرمندگی، تکه کاغذی که در آن دوا و چیزهای دیگری می پیچند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکن
تصویر چکن
نوعی از کشیده و زر کش دوزی و بخیه دوزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکن
تصویر چکن
((چِ کَ یا کِ))
نوعی زرکش دوزی و بخیه دوزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چکسه
تصویر چکسه
پارچه کاغذی که در آن دوا و چیزهای دیگر پیچند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چکسه
تصویر چکسه
((چَ س))
چکس، آشیانه باز و مرغان شکاری
فرهنگ فارسی معین
ریزان، ریزش، آرواره
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که زیاد می چسد
فرهنگ گویش مازندرانی
برای هم
فرهنگ گویش مازندرانی
چرا کردن، چریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی گیره ی در، پنجره یا صندوق، ورم بدن، پاروی قایق
فرهنگ گویش مازندرانی
خاراندن
فرهنگ گویش مازندرانی
بالا رفتن از درخت و دیوار و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
میک زدن، مکیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
سرد شدن، سرماخوردن، چاییدن
فرهنگ گویش مازندرانی
خاریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
سر و ته چیزی را هم آوردن، چرب زبانی کردن، با سر هم بندی
فرهنگ گویش مازندرانی