کاغذی که عطار در آن مشک و عنبر یا داروی دیگر می پیچد، کاغذ در هم پیچیده و مچاله شده، برای مثال بنشست و یکی کاغذکی چکسه برون کرد / حاصل شده از کدیه به جوجو نه به مثقال (انوری - ۶۷۱) چکس، نشیمن باز و شاهین، لانه و آشیانه ای که برای پرندگان شکاری درست می کنند، برای مثال عنان به مرکب توسن مده مگر به حساب / به چکسه بازنیاید چو اوج گیرد باز (نزاری - رشیدی - چکسه)
کاغذی که عطار در آن مشک و عنبر یا داروی دیگر می پیچد، کاغذ در هم پیچیده و مچاله شده، برای مِثال بنشست و یکی کاغذکی چکسه برون کرد / حاصل شده از کدیه به جوجو نه به مثقال (انوری - ۶۷۱) چکس، نشیمن باز و شاهین، لانه و آشیانه ای که برای پرندگان شکاری درست می کنند، برای مِثال عنان به مرکب توسن مده مگر به حساب / به چکسه بازنیاید چو اوج گیرد باز (نزاری - رشیدی - چکسه)
نوعی زردوزی و بخیه دوزی، پارچۀ زردوزی شده، جامۀ زربفت، برای مثال خروه وار سحرخیز باش تا سر و تن / به تاج لعل و قبای چکن بیارایی (کمال الدین اسماعیل - ۱۳)
نوعی زردوزی و بخیه دوزی، پارچۀ زردوزی شده، جامۀ زربفت، برای مِثال خروه وار سحرخیز باش تا سر و تن / به تاج لعل و قبای چکن بیارایی (کمال الدین اسماعیل - ۱۳)
دهی از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 36 هزارگزی شمال الیگودرز واقع است. کوهستانی است با هوای معتدل که 504 تن سکنه دارد. آبش از چاه و قنات. محصولش غلات، پنبه و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 36 هزارگزی شمال الیگودرز واقع است. کوهستانی است با هوای معتدل که 504 تن سکنه دارد. آبش از چاه و قنات. محصولش غلات، پنبه و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
نشینه و نشیمن چرغ و بازو شاهین و امثال آن را گویند. (برهان). نشینۀ باز و جره و امثال آن. (از جهانگیری). نشینۀ باز و باشه و امثال آن. (رشیدی). نشینۀ باز و باشه و آن را ’چکسه (’ بر وزن عکسه) نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج). چوبی که باز و باشه را بر آن نشانند. (غیاث) .چوبی مخصوص نشستن مرغان دست آموز شکاری: بر هوا پرنده باز و برزمین غرنده ببر بر چکس باشد ز قهر و در قفس باشد ز جبر. عبدالواسع جبلی (از فرهنگ رشیدی). فریاد قمری از قفس افغان بازان از چکس وز بانگ طاوس و مگس آواز گریه است و طنین. عمیدی لوکری (از فرهنگ رشیدی). و رجوع به چکسه شود، به معنی خجالت و شرمندگی هم هست. (برهان). به معنی خجلت و شرمندگی. (جهانگیری) (آنندراج). به معنی خجلت و انفعال و شرمندگی. (انجمن آرا). خجالت و شرمندگی. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکسیدن شود
نشینه و نشیمن چرغ و بازو شاهین و امثال آن را گویند. (برهان). نشینۀ باز و جره و امثال آن. (از جهانگیری). نشینۀ باز و باشه و امثال آن. (رشیدی). نشینۀ باز و باشه و آن را ’چکسه (’ بر وزن عکسه) نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج). چوبی که باز و باشه را بر آن نشانند. (غیاث) .چوبی مخصوص نشستن مرغان دست آموز شکاری: بر هوا پرنده باز و برزمین غرنده ببر بر چکس باشد ز قهر و در قفس باشد ز جبر. عبدالواسع جبلی (از فرهنگ رشیدی). فریاد قمری از قفس افغان بازان از چکس وز بانگ طاوس و مگس آواز گریه است و طنین. عمیدی لوکری (از فرهنگ رشیدی). و رجوع به چکسه شود، به معنی خجالت و شرمندگی هم هست. (برهان). به معنی خجلت و شرمندگی. (جهانگیری) (آنندراج). به معنی خجلت و انفعال و شرمندگی. (انجمن آرا). خجالت و شرمندگی. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکسیدن شود
به معنی چکن است که نوعی از کشیده و زرکش دوزی و بخیه دوزی باشد. (برهان) (آنندراج). به معنی چکن است. (جهانگیری). زرکش دوزی. (ناظم الاطباء). در ترکی به معنی نوعی از زردوزی روی پشم. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). و رجوع به چکن شود، در ترکی به معنی سبزه و علف. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، در ترکی گوش است. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
به معنی چکن است که نوعی از کشیده و زرکش دوزی و بخیه دوزی باشد. (برهان) (آنندراج). به معنی چکن است. (جهانگیری). زرکش دوزی. (ناظم الاطباء). در ترکی به معنی نوعی از زردوزی روی پشم. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). و رجوع به چکن شود، در ترکی به معنی سبزه و علف. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، در ترکی گوش است. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
دهی جزء دهستان رامند بخش بوئین شهرستان قزوین که در 24 هزارگزی بوئین و36 هزارگزی راه عمومی واقع است و 672 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات، چغندر قند، باغات اشجار وسردرختی. شغل اهالی زراعت و بافتن گلیم و جاجیم و راهش ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی جزء دهستان رامند بخش بوئین شهرستان قزوین که در 24 هزارگزی بوئین و36 هزارگزی راه عمومی واقع است و 672 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات، چغندر قند، باغات اشجار وسردرختی. شغل اهالی زراعت و بافتن گلیم و جاجیم و راهش ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
پارچۀ کاغذی را گویند که عطاران در آن مشک و عنبر و سفوف و سنون و زرو دارو وامثال آن پیچیده باشند و آن درهم شکسته شده باشد. (برهان). کاغذی را گویند که در میان آن مشک و عنبر و زرو دارو و سفوف و سنون و امثال آن نهاده بپیچند و آن را بهندی ’پری’ خوانند. (جهانگیری). پارچۀ کاغذی که مشک و عنبر و زر و دارو در آن پیچند. و به هندی ’بری’ گویند. (رشیدی). پارچه و کاغذ، برگ درخت که در آن دوا بسته و پیچیده باشند و به هندی آن را ’بوریه’گویند. (آنندراج). کاغذی که زر و عنبر و مشک در آن پیچند. (انجمن آرا) (غیاث). پارچۀ کاغذی که در آن دوا و چیزهای دیگر پیچند. (ناظم الاطباء) : بنشست و یکی کاغذک چکسه برون کرد گرد آمده از کدیه به جوجو نه بمثقال. انوری (از جهانگیری). ، نشیمن باز و باشه را نیز گفته اند. (برهان). نشینۀ باز را نامند و آن را چکس نیز گویند. (از جهانگیری) نشینۀ باز، مرادف چکس. (رشیدی). نشینۀ باز و باشه وچکس نیزگفته اند. (انجمن آرا ذیل لغت چکس). نشمین باز و باشه را نیز گفته اند. (آنندراج). نشیمن باز و و چرغ و شاهین و جز آن. (ناظم الاطباء) : عنان بمرکب توسن مده مگر به حساب به چکسه باز نیاید چو اوج گیرد باز. نزاری (از جهانگیری). نزاری اگر دیده باشی کسی که غماز را محرم راز کرد چنان دان که از قوم نصرانیان چلیپا کسی چکسۀ باز کرد. نزاری. و رجوع به چکس شود، هرچیز که آن خرد و کوچک باشد. (برهان) (آنندراج). هر چیز خرد و کوچک. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکس شود، وقت اندک. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکس شود
پارچۀ کاغذی را گویند که عطاران در آن مشک و عنبر و سفوف و سنون و زرو دارو وامثال آن پیچیده باشند و آن درهم شکسته شده باشد. (برهان). کاغذی را گویند که در میان آن مشک و عنبر و زرو دارو و سفوف و سنون و امثال آن نهاده بپیچند و آن را بهندی ’پری’ خوانند. (جهانگیری). پارچۀ کاغذی که مشک و عنبر و زر و دارو در آن پیچند. و به هندی ’بری’ گویند. (رشیدی). پارچه و کاغذ، برگ درخت که در آن دوا بسته و پیچیده باشند و به هندی آن را ’بوریه’گویند. (آنندراج). کاغذی که زر و عنبر و مشک در آن پیچند. (انجمن آرا) (غیاث). پارچۀ کاغذی که در آن دوا و چیزهای دیگر پیچند. (ناظم الاطباء) : بنشست و یکی کاغذک چکسه برون کرد گرد آمده از کدیه به جوجو نه بمثقال. انوری (از جهانگیری). ، نشیمن باز و باشه را نیز گفته اند. (برهان). نشینۀ باز را نامند و آن را چکس نیز گویند. (از جهانگیری) نشینۀ باز، مرادف چکس. (رشیدی). نشینۀ باز و باشه وچکس نیزگفته اند. (انجمن آرا ذیل لغت چکس). نشمین باز و باشه را نیز گفته اند. (آنندراج). نشیمن باز و و چرغ و شاهین و جز آن. (ناظم الاطباء) : عنان بمرکب توسن مده مگر به حساب به چکسه باز نیاید چو اوج گیرد باز. نزاری (از جهانگیری). نزاری اگر دیده باشی کسی که غماز را محرم راز کرد چنان دان که از قوم نصرانیان چلیپا کسی چکسۀ باز کرد. نزاری. و رجوع به چکس شود، هرچیز که آن خرد و کوچک باشد. (برهان) (آنندراج). هر چیز خرد و کوچک. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکس شود، وقت اندک. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکس شود
دهی از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز که در 30 هزارگزی باختر سراسکند و 14 هزارگزی راه آهن میانه به مراغه واقع است. کوهستانی است با هوای معتدل که 243 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رودخانه. محصولش غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز که در 30 هزارگزی باختر سراسکند و 14 هزارگزی راه آهن میانه به مراغه واقع است. کوهستانی است با هوای معتدل که 243 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رودخانه. محصولش غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
نوعی از کشیده و زرکش دوزی و بخیه دوزی باشد. (برهان). نوعی از کشیده بود. (جهانگیری). نوعی از کشیده و زرکش دوزی. (انجمن آرا) (آنندراج). نوعی از کشیده که ازابریشم الوان بر جامه و غیره نقش کنند. (غیاث). زرکش دوزی و بخیه دوزی. (ناظم الاطباء). چکین: خروس وار سحرخیز باش تا سر و تن به تاج لعل و قبای چکن بیارایی. کمال الدین اسماعیل (از جهانگیری). دلم به سوزن غم خسته باد همچو چکن ز آستانۀ تو پای اگر کشیده کنم. رضی الدین نیشابوری. رجوع به چکن دوزی و چکین شود
نوعی از کشیده و زرکش دوزی و بخیه دوزی باشد. (برهان). نوعی از کشیده بود. (جهانگیری). نوعی از کشیده و زرکش دوزی. (انجمن آرا) (آنندراج). نوعی از کشیده که ازابریشم الوان بر جامه و غیره نقش کنند. (غیاث). زرکش دوزی و بخیه دوزی. (ناظم الاطباء). چکین: خروس وار سحرخیز باش تا سر و تن به تاج لعل و قبای چکن بیارایی. کمال الدین اسماعیل (از جهانگیری). دلم به سوزن غم خسته باد همچو چکن ز آستانۀ تو پای اگر کشیده کنم. رضی الدین نیشابوری. رجوع به چکن دوزی و چکین شود
پارچۀ کاغذی که در آن دوا چیزهای دیگری می پیچند. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکسه شود، نشمین باز و چرغ و شاهین و جز آن. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکس و چکسه شود، هر چیز خرد و کوچک. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکسه شود، وقت اندک. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکسه شود.
پارچۀ کاغذی که در آن دوا چیزهای دیگری می پیچند. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکسه شود، نشمین باز و چرغ و شاهین و جز آن. (ناظم الاطباء). و رجوع به چَکَس و چکسه شود، هر چیز خرد و کوچک. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکسه شود، وقت اندک. (ناظم الاطباء). و رجوع به چکسه شود.