جدول جو
جدول جو

معنی چکرنه - جستجوی لغت در جدول جو

چکرنه
(چِ کَ نَ / نِ)
مرغی است گردن دراز که او را کاروانک نیز گویند و به عربی مذکر او را کروای (بر وزن انسان) خوانند. (برهان). کاروانک که مرغی گردن دراز باشد. (ناظم الاطباء). چفتک و چفنک. مرغی درازگردن که پیوسته در کنار آب نشیند و او را با مرغان شکاری صید کنند. و رجوع به چفتک و چفنک و کاروانک شود.
لغت نامه دهخدا
چکرنه
کاروانک جفتک
تصویری از چکرنه
تصویر چکرنه
فرهنگ لغت هوشیار
چکرنه
((چَ کَ نَ))
چگرنه. جگرنه. جکرنه، کاروانک، جفتک
تصویری از چکرنه
تصویر چکرنه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چکنه
تصویر چکنه
خرده مالک، آب، ملک یا گله ای که چند مالک داشته باشد، گله ای که هر یک از روستاییان چند گوسفند در آن داشته باشند، چوپانی که گلۀ گوسفند متعلق به روستاییان را بچراند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکرنه
تصویر مکرنه
شنگ، گیاهی بیابانی و خودرو با برگ های باریک خوراکی، اسفلنج، اسپلنج، ریش بز، لحیة التیس، مارنه، سنسفیل، دم اسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکره
تصویر چکره
چکّه، قطره، آب اندک که از جایی یا چیزی بچکد، مقدار کمی از مایع مثلاً یک چکه آب نمانده بود، برای مثال هفت دریا اندرو یک قطره ای / جمله هستی ها ز موجش چکره ای (مولوی - ۷۴۸)
فرهنگ فارسی عمید
(چُ نَ / نِ)
لولۀ ابریق و آفتابه و سماور و جز اینها. در تداول مردم خراسان چنّد. (در اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه)
لغت نامه دهخدا
(کَ نَ / نِ)
به هندی اسم نوعی اترج است. (فهرست مخزن الادویه). بزبان هندی نوعی از ترنج است مدور و بسیاری از نارنج بزرگتر می شود. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ)
نام قریه ای است از روستاق بدخشان و در آنجا امرود و ناشپاتی بغایت خوب می شود. (برهان) (آنندراج). قریه ای از روستای بدخشان که امرود خوب در آن عمل آید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نُهْ)
چهارنه. چهار ورق از اوراق بازی که بر روی هر یک نه خال نقش شده. نه خال گشنیز (خاج) و نه خال پیک (گلابی سیاه) و نه خال دل (گلابی قرمز). و نه خال خشت
لغت نامه دهخدا
(چَ گَ نَ / نِ)
مرغی گردن دراز که آن را کاروانک نیز گویند. (آنندراج). تلفظی از جگرنه و چکرنه. کاردانک. و رجوع به جگرنه و چکرنه شود
لغت نامه دهخدا
(چِ نَ / نِ)
هوبره و کاروانک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ نَ / نِ)
بمعنی چغانه است. (اوبهی) ، چکّه. لکّه:
پر مکن جام ای صنم امشب چو دوش
کت همه جامه چکانه برچکید.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ نَ)
گیاهی است که آن را به عربی لحیهالتیس خوانند. (برهان) (آنندراج). شنگ و لحیهالتیس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کِ نَ / نِ)
خاری است که آن را اشترخار گویند و بعضی گویند ماری است که آن را اشترخار خوانند. (برهان) (آنندراج). گیاه اشترخار. (ناظم الاطباء). گرنه، کنه را نیز گفته اند و آن جانوری است که بر بدن خر و شتر و گاو چسبد و خون خورد. (برهان) (آنندراج). اشترخوار. شترخوار. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به اشترخوار و کنه شود
لغت نامه دهخدا
(چَ رَ / رِ)
قطره و ریزه های آب که وقت ریختن آب از جایی، آنهابر اطراف و جوانب بجهند و آن را به عربی ’رشحه’ خوانند. (برهان). قطره ریزه را گویند که از ریختن آب بجهد و آن را به تازی رشحه خوانند. (جهانگیری). قطره ریزه که از آب جهد و آن را به عربی رشحه گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) (از رشیدی). قطره و رشحه یعنی ترشح آب و جز آن بر اطراف و جوانب. (ناظم الاطباء). به معنی رشحه یعنی آبی که قطره قطره بچکد. (غیاث). مرادف چکله. (از انجمن آرا) (آنندراج) (از رشیدی). در این ایام بین العوام به چکه معروف است. (انجمن آرا). (آنندراج). پشینگ (در اصطلاح اهالی خراسان) :
هفت دریا اندر او یک قطره ای
جملۀ هستی ز موجش چکره ای.
مولوی (از انجمن آرا).
و رجوع به چکله و چکه شود، مطلق آنچه از چیزی بچکد. (برهان). و رجوع به چکله شود، حباب و کف آب و جز آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ نَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’دو قریه است در سر ولایت نیشابور که یکی را چکنه علیا و دیگری را چکنه سفلی نامند و این دو قریه خالصۀ دیوانی و قدیم النسق اند و هوایی سردسیری دارند و از آب چشمه مشروب میشوند’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 352). و رجوع به چکنه بالا و چکنه پائین شود
لغت نامه دهخدا
(چِ نَ / نِ)
در تداول روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه، به معنی خرده مالک است، چنانکه گویند: آب چکنه یا ملک چکنه یا گلۀ چکنه به معنی آب یاملک یا رمه ای که متعلق به چندین مالک و صاحب است
لغت نامه دهخدا
جانوری است از شاخه بند پاییان از رده عنکبوتیان و از راسته کنه ها. کنه ها اکثر طفیلی پستانداران از قبیل دامها و سگ و گربه و انسان میشوند و از خون آنها تغذیه میکنند. کنه سگ شبیه دانه کرچک است و بر روی پوست سگ و دیگر پستانداران محکم می چسبد و از خون حیوان تغذیه مینماید و بدنش بسیار حجیم میشود و بانسان نیز حمله میکند. کنه پرندگان که معمولا بر روی پوست پرندگان استقرار می یابد و خون آنها را میمکد بانسان نیز حمله میکند. نوعی از کنه ها بنام غریب گز در کاروانسرا ها و اماکن عمومی قدیمی فراوانست و گزش آن انسانرا دچار تب راجعه میکند جلم قراد. یا کنه ها. راسته ای مشخص از رده عنکبوتیان و از شاخه بند پاییان که اکثر جانوران آن خطرناک و طفیلی دیگر پستانداران (از جمله انسان) میشوند و سبب بروز و اشاعه امراض ساری و عفونی از قبیل تب راجعه و جرب میگردند. کنه ها دارای قدی کوچک میباشند و بدنشان فقط از یک قطعه ساخته شده و اثر بند بندی در خارج نمایان نیست سفالوتوراکس و شکم فقط بوسیله شیاری از هم جدا شده که حرکاتی در آن بند صورت نمیگیرد. نوع زندگی کنه ها متغیر است. بعضی از طعمه های زنده تغذیه میکنند و برخی از مواد آلی و گروهی بسیار انگلی هستند و از خون پستانداران و انسان تغذیه مینمایند. یا کنه شتری. کنه سگ، کسی که باصرار بکسان متوسل شود و تا کارش را انجام ندهند آنانرا رها نکند: عجب کنه ایست، یا مثل کنه چسبیدن، سماجت بخرج دادن اصرار و ابرام بسیار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکره
تصویر چکره
قطره آب رشحه، حباب کف آب
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از گونه های شنگ که آنرا بعربی لحیه التیس گویند توضیح لحیه التیس در بعضی ماخذ نیز مرادف اسپیره آمده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چگرنه
تصویر چگرنه
کاروانک جفتک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکره
تصویر چکره
((چَ کَ رِ))
قطره آب، رشحه، حباب، کف آب
فرهنگ فارسی معین
به طور معمول گوسفندان کمتر از پنج رأس را گویند، کم، گوسفندی
فرهنگ گویش مازندرانی
فاصله ی بین زانو تا انتهای ران، فاصله ی زانو و مچ پا
فرهنگ گویش مازندرانی
چرا می کند
فرهنگ گویش مازندرانی
کرنه از سازهای ابتدایی و با ساختمانی ساده که غالبا از پیچاندن
فرهنگ گویش مازندرانی