نوعی از پوشش اهل ایران، مثل جامه. (آنندراج). نوعی از جامه که سینه و شکم را بپوشاند و بندهای آن در پشت بسته شود. (ناظم الاطباء). مخفف چپ افکن، یک قسم لباس نیم تنه بوده. (فرهنگ نظام) : وجودش را حمایل سان بیاراست قبای چپکنش را شد چپ و راست. اشرف (از آنندراج). رجوع به چپگن شود
نوعی از پوشش اهل ایران، مثل جامه. (آنندراج). نوعی از جامه که سینه و شکم را بپوشاند و بندهای آن در پشت بسته شود. (ناظم الاطباء). مخفف چپ افکن، یک قسم لباس نیم تنه بوده. (فرهنگ نظام) : وجودش را حمایل سان بیاراست قبای چپکنش را شد چپ و راست. اشرف (از آنندراج). رجوع به چپگن شود
درتداول عامه، اصطلاحی است در مبادله و فروش اجناس و اشیاء، بدین معنی که چیزی را ناسنجیده و نپیموده و وزن ناکرده داد و ستد کنند، چنانکه گویند: این گردوها. این کرباسها، این گندمها چکی به چند؟ تخمینی. چوب انداز. ناکش. بدون شمارش. بدون وزن. مقابل کش و منی: این ته بساط حسن که داری چکی به چند تا نقدجان بیارم و یکجا قپان کنم. ؟
درتداول عامه، اصطلاحی است در مبادله و فروش اجناس و اشیاء، بدین معنی که چیزی را ناسنجیده و نپیموده و وزن ناکرده داد و ستد کنند، چنانکه گویند: این گردوها. این کرباسها، این گندمها چکی به چند؟ تخمینی. چوب انداز. ناکش. بدون شمارش. بدون وزن. مقابل کش و منی: این ته بساط حسن که داری چکی به چند تا نقدجان بیارم و یکجا قپان کنم. ؟
نوعی دینار و تومان که در عهد مغول و تیموریان و صفویان متداول بود. (فرهنگ فارسی معین). قسمی مسکوک بوده است. (یادداشت مؤلف) : اوقافی که بر آن بنا مقرر نموده تخمیناً پانصد تومان رایج کپکی باشد. (دولتشاه ذیل ترجمه احوال ترجمه امیر علیشیر). و اقطاع بایسنقر بهادر به عهد شاهرخ سلطان ششصد تومان کپکی بوده. (دولتشاه ذیل ترجمه احوال قاسم انوار). مهم خواجه احمد رابه مبلغ سی تومان کپکی قطع کرد. (دستور الوزراء)
نوعی دینار و تومان که در عهد مغول و تیموریان و صفویان متداول بود. (فرهنگ فارسی معین). قسمی مسکوک بوده است. (یادداشت مؤلف) : اوقافی که بر آن بنا مقرر نموده تخمیناً پانصد تومان رایج کپکی باشد. (دولتشاه ذیل ترجمه احوال ترجمه امیر علیشیر). و اقطاع بایسنقر بهادر به عهد شاهرخ سلطان ششصد تومان کپکی بوده. (دولتشاه ذیل ترجمه احوال قاسم انوار). مهم خواجه احمد رابه مبلغ سی تومان کپکی قطع کرد. (دستور الوزراء)
دهی از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیه که در 19 هزارگزی شمال خاوری ارومیه و 7 هزارگزی خاور راه شوسۀ ارومیه به شاهپور واقع است. جلگه و معتدل است و 250 تن سکنه دارد. آبش از نازلوچای. محصولش غلات، چغندر، توتون، کشمش و حبوبات. شغل اهالی زراعت. صنایع دستی زنان جوراب بافی و راهش در تابستان اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیه که در 19 هزارگزی شمال خاوری ارومیه و 7 هزارگزی خاور راه شوسۀ ارومیه به شاهپور واقع است. جلگه و معتدل است و 250 تن سکنه دارد. آبش از نازلوچای. محصولش غلات، چغندر، توتون، کشمش و حبوبات. شغل اهالی زراعت. صنایع دستی زنان جوراب بافی و راهش در تابستان اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
نشیمنگاه مرتفع و سکو و کرسی است، قراول خانه، محلی که در آن گمرک را جمع کنند، (ناظم الاطباء)، - چوکی گماشته، رئیس گمرک جزء، محافظ و پاسبان، (ناظم الاطباء)
نشیمنگاه مرتفع و سکو و کرسی است، قراول خانه، محلی که در آن گمرک را جمع کنند، (ناظم الاطباء)، - چوکی گماشته، رئیس گمرک جزء، محافظ و پاسبان، (ناظم الاطباء)
در تداول عامه، هر چیز سست و بیدوام. الکی. پفکی. پوشالی. هر چیز بیدوام از قبیل: کفش، جوراب، پارچه، ظرف شکستنی و امثال اینها، در اصطلاح عامه، کنایه از مزاج علیل و ضعیف. مردنی. مافنگی
در تداول عامه، هر چیز سست و بیدوام. الکی. پفکی. پوشالی. هر چیز بیدوام از قبیل: کفش، جوراب، پارچه، ظرف شکستنی و امثال اینها، در اصطلاح عامه، کنایه از مزاج علیل و ضعیف. مردنی. مافنگی
شهری که نادرشاه مابین ابیورد و کلات بنا کرد و علت بناکردن آن در این محل آن بود که نادرشاه در اینجا متولد شده بود، بعد از نادر این شهر خراب شد، این شهر شبیه شهر شاه جهان آباد هندوستان ولی از آن کوچکتر بود و نهری از وسط بازار بزرگ آن جاری بود، ابتدا این شهر موسوم و معروف به جولودگاه بود ولی خالی از سکنه بود، چون نادر نمیخواست بزور و عنف کسی را به آنجا ببرد و سکنی دهد، پس از آنکه خوارزم را فتح کرد و اسیران بسیار از آنجا آورد در شهر مولودگاه مسکن داد، از آن وقت این شهر موسوم به چوک آباد شد یعنی شهر پرجمعیت، (مرآت البلدان ج 4 صص 288-289)، رجوع به چوک آباد شود
شهری که نادرشاه مابین ابیورد و کلات بنا کرد و علت بناکردن آن در این محل آن بود که نادرشاه در اینجا متولد شده بود، بعد از نادر این شهر خراب شد، این شهر شبیه شهر شاه جهان آباد هندوستان ولی از آن کوچکتر بود و نهری از وسط بازار بزرگ آن جاری بود، ابتدا این شهر موسوم و معروف به جولودگاه بود ولی خالی از سکنه بود، چون نادر نمیخواست بزور و عنف کسی را به آنجا ببرد و سکنی دهد، پس از آنکه خوارزم را فتح کرد و اسیران بسیار از آنجا آورد در شهر مولودگاه مسکن داد، از آن وقت این شهر موسوم به چوک آباد شد یعنی شهر پرجمعیت، (مرآت البلدان ج 4 صص 288-289)، رجوع به چوک آباد شود