فرد چالاک و تیزتک، نام مرتعی در حوزه ی شهرستان آمل، صدای برخورد دست با آب به هنگام وجین شالی، بخش بالایی ران از قسمت پهلو و شکم، خلیج جایی که آب در خشکی پیش آمده باشد، چپ دست، سر ریز کردن مایعات به هنگام تکان خوردن
فرد چالاک و تیزتک، نام مرتعی در حوزه ی شهرستان آمل، صدای برخورد دست با آب به هنگام وجین شالی، بخش بالایی ران از قسمت پهلو و شکم، خلیج جایی که آب در خشکی پیش آمده باشد، چپ دست، سر ریز کردن مایعات به هنگام تکان خوردن
نوعی از پوشش اهل ایران، مثل جامه. (آنندراج). نوعی از جامه که سینه و شکم را بپوشاند و بندهای آن در پشت بسته شود. (ناظم الاطباء). مخفف چپ افکن، یک قسم لباس نیم تنه بوده. (فرهنگ نظام) : وجودش را حمایل سان بیاراست قبای چپکنش را شد چپ و راست. اشرف (از آنندراج). رجوع به چپگن شود
نوعی از پوشش اهل ایران، مثل جامه. (آنندراج). نوعی از جامه که سینه و شکم را بپوشاند و بندهای آن در پشت بسته شود. (ناظم الاطباء). مخفف چپ افکن، یک قسم لباس نیم تنه بوده. (فرهنگ نظام) : وجودش را حمایل سان بیاراست قبای چپکنش را شد چپ و راست. اشرف (از آنندراج). رجوع به چپگن شود
دست زدن. چپه زدن. رجوع به چپک و چپه و چپه زدن شود، در تداول زنان راه رفتن بیهوده. راه بسیار رفتن، بی ثمر و بی مقصد معلوم و بیهوده بهر جای رفتن. بسیار راه رفتن کسی بی آنکه در پی کاری باشد. بیهوده و بی مقصود گشتن. راه بی فایده رفتن. دوندگی بیهوده کردن. رفتن بسیار و بی مقصود و فائده
دست زدن. چپه زدن. رجوع به چپک و چپه و چپه زدن شود، در تداول زنان راه رفتن بیهوده. راه بسیار رفتن، بی ثمر و بی مقصد معلوم و بیهوده بهر جای رفتن. بسیار راه رفتن کسی بی آنکه در پی کاری باشد. بیهوده و بی مقصود گشتن. راه بی فایده رفتن. دوندگی بیهوده کردن. رفتن بسیار و بی مقصود و فائده
دو پارچه چوب که اطفال بدان بازی کنند یکی بقدر سه وجب و دیگری بمقدار یک قبضه و هر دو سر چوب کوچک میباشد. کفچه دیگ کفگیر، انگشت وسطی بنصر. طناب ابریشمی، کلافه (ریسمان ابریشم)، کاسه چوبین، دلو برای آب کشیدن
دو پارچه چوب که اطفال بدان بازی کنند یکی بقدر سه وجب و دیگری بمقدار یک قبضه و هر دو سر چوب کوچک میباشد. کفچه دیگ کفگیر، انگشت وسطی بنصر. طناب ابریشمی، کلافه (ریسمان ابریشم)، کاسه چوبین، دلو برای آب کشیدن
زخم کارد و شمشیر و غیره جراحت، بریدگی ماده سفید رنگی که از زخم و دمل بیرون آید، ماده تیره رنگ و چربی که بسبب ناشستن تن یا جامه در روی پوست بدن یا لباس ظهر شود شوخ، چرکین کثیف. نان
زخم کارد و شمشیر و غیره جراحت، بریدگی ماده سفید رنگی که از زخم و دمل بیرون آید، ماده تیره رنگ و چربی که بسبب ناشستن تن یا جامه در روی پوست بدن یا لباس ظهر شود شوخ، چرکین کثیف. نان