معنی چپنده - جستجوی لغت در جدول جو
چپنده
سیلی
ادامه...
سیلی
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر چشنده
چشنده
ویژگی کسی که مزۀ چیزی را بچشد
ادامه...
ویژگی کسی که مزۀ چیزی را بچشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویر چپیده
چپیده
به زور و فشار جاگرفته، چیزی که به زور و فشار میان چیز دیگر جا گرفته
ادامه...
به زور و فشار جاگرفته، چیزی که به زور و فشار میان چیز دیگر جا گرفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویر چکنده
چکنده
ویژگی مایعی که از جایی می چکد و چکه چکه فرومی ریزد
ادامه...
ویژگی مایعی که از جایی می چکد و چکه چکه فرومی ریزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویر چاپنده
چاپنده
آنکه اموال مردم را غارت کند، غارت کننده، غارتگر
ادامه...
آنکه اموال مردم را غارت کند، غارت کننده، غارتگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویر چمنده
چمنده
ویژگی کسی که به ناز و خرام راه می رود، خرامنده
ادامه...
ویژگی کسی که به ناز و خرام راه می رود، خرامنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویر چرنده
چرنده
حیوان علف خواری که چرا می کند، چرا کننده
ادامه...
حیوان علف خواری که چرا می کند، چرا کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویر چخنده
چخنده
کوشش کننده، ستیزه کننده، دم زننده،
ادامه...
کوشش کننده، ستیزه کننده، دم زننده،
فرهنگ فارسی عمید
تصویر چشنده
چشنده
کسی که مزه چیزی را بچشد، چاشنی گیر
ادامه...
کسی که مزه چیزی را بچشد، چاشنی گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر چسنده
چسنده
آنکه چس کند کسی که فسوه دهد
ادامه...
آنکه چس کند کسی که فسوه دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر چغنده
چغنده
آن کس که میچغد چخنده
ادامه...
آن کس که میچغد چخنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر چکنده
چکنده
آنچه که میچکد
ادامه...
آنچه که میچکد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر چمنده
چمنده
کسی که بناز راه رود خرامنده
ادامه...
کسی که بناز راه رود خرامنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر چخنده
چخنده
کوشنده ساعی، ستیزه کننده، دم زننده
ادامه...
کوشنده ساعی، ستیزه کننده، دم زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر چاپنده
چاپنده
آنکه مال مردم را بیغما میبرد غارت کننده
ادامه...
آنکه مال مردم را بیغما میبرد غارت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
چسپنده
کسی یا چیزی که بدیگری چسبد، چیزی که دارای چسب باشد، میل کننده منحرف
ادامه...
کسی یا چیزی که بدیگری چسبد، چیزی که دارای چسب باشد، میل کننده منحرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر چرنده
چرنده
((چَ رَ دِ))
حیوان علفخوار که چرا کند، جمع چرندگان
ادامه...
حیوان علفخوار که چرا کند، جمع چرندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویر چاپنده
چاپنده
((پَ دِ))
آن که مال مردم را به یغما می برد، غارت کننده
ادامه...
آن که مال مردم را به یغما می برد، غارت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویر چمنده
چمنده
((چَ مَ دِ))
خرامنده
ادامه...
خرامنده
فرهنگ فارسی معین
تصویر چخنده
چخنده
((چَ خَ دِ))
کوشنده، ساعی، ستیزه کننده، دم زننده
ادامه...
کوشنده، ساعی، ستیزه کننده، دم زننده
فرهنگ فارسی معین
تصویر چکنده
چکنده
چِکَندِه
Dripping
ادامه...
Dripping
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر تپنده
تپنده
Throbbing
ادامه...
Throbbing
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر تپنده
تپنده
تَپَندِه
пульсирующий
ادامه...
пульсирующий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر چکنده
چکنده
چِکَندِه
капающий
ادامه...
капающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر تپنده
تپنده
تَپَندِه
pochend
ادامه...
pochend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر چکنده
چکنده
چِکَندِه
tropfend
ادامه...
tropfend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر تپنده
تپنده
تَپَندِه
пульсуючий
ادامه...
пульсуючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر چکنده
چکنده
چِکَندِه
крапельний
ادامه...
крапельний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر تپنده
تپنده
تَپَندِه
pulsujący
ادامه...
pulsujący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر چکنده
چکنده
چِکَندِه
kapiący
ادامه...
kapiący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر تپنده
تپنده
تَپَندِه
跳动的
ادامه...
跳动的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویر چکنده
چکنده
چِکَندِه
滴水的
ادامه...
滴水的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویر تپنده
تپنده
تَپَندِه
pulsante
ادامه...
pulsante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر چکنده
چکنده
چِکَندِه
pingando
ادامه...
pingando
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر تپنده
تپنده
تَپَندِه
pulsante
ادامه...
pulsante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی