جدول جو
جدول جو

معنی چپاولچی - جستجوی لغت در جدول جو

چپاولچی
چپاولگر، یغماگر، غارتگر، چپوچی
تصویری از چپاولچی
تصویر چپاولچی
فرهنگ فارسی عمید
چپاولچی
غارتگر یغماگر
تصویری از چپاولچی
تصویر چپاولچی
فرهنگ لغت هوشیار
چپاولچی
صفت چپاولگر، تاراجگر، غارتگر، یغماگر، یغمایی، چپوچی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چپاول
تصویر چپاول
غارت، یغما، تاراج، چپو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپوچی
تصویر چپوچی
غارت گر، یغماگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپاولگری
تصویر چپاولگری
غارتگری، عمل غارتگر، غارت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپاولگر
تصویر چپاولگر
چپاولچی، چپوگر، یغماگر، غارتگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاولی
تصویر چاولی
غله برافشان، ظرفی که از نی به شکل طبق ببافند
الک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، غربال، غرویزن، موبیز، غربیل، گربال، آردبیز، پریزن، منخل، پرویزن، تنک بیز، پریز، پرویز، تنگ بیز
فرهنگ فارسی عمید
قریۀ بزرگی در 15 هزارگزی جنوب شرقی قسطمونی در دامنۀ آلاداغ
لغت نامه دهخدا
(چَ وُ)
چپوچی. یغماگر. غارتگر. آنکه تاراج و تالان کند. چپاولگر. رجوع به چپاولگر و چپوچی و غارتگر و یغماگر شود
لغت نامه دهخدا
(چَ وُ)
تاختن فوجی از لشکر جداشده، بر سر مخالف از مسافت بعید. (آنندراج). تاخت وتازگروهی از لشکر از مسافت دور بر سر گروه مخالف. (ناظم الاطباء) ، غارت کردن. (فرهنگ نظام). تاراج. تالان. غارت. چپو. یغما. چپاولگری:
از ترکتاز غمزۀ شوخ ستمگرت
در کشور خرابۀ دلهاچپاول است.
زکی ندیم (از آنندراج).
، در ترکی بمعنی فوجی است که برای تاختن معین نشده باشد. (فرهنگ نظام). رجوع به چپاول کردن و چپو و تاراج و غارت و یغما و چپاولگری شود
لغت نامه دهخدا
(چَ وُ گَ)
غارتگری. چپوچی گری. یغماگری. چپاول. رجوع به چپاول شود
لغت نامه دهخدا
(چَ وُ گَ)
رجوع به چپاول چی شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی است از دهستان کوهک شهرستان جهرم که در 13هزارگزی جنوب خاور جهرم، در دامنه جنوبی کوه البرزواقع شده. کوهستانی و گرمسیر است و 230 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش لبنیات، پشم و ذغال، شغل اهالی گله داری و راهش پیاده رو و صعب العبور است. ساکنین این ده از طایفۀ کوهکی میباشند و بحدود کوه البرز برای ییلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(چَ پَ / پُو)
چپوگر. غارتگر. چپاولچی. چپاولگر. یغماگر. تاراجگر. یغمائی. ناهب. نهاب. رجوع به چپاولگر و غارتگر و یغماگر شود
لغت نامه دهخدا
(وُ)
اتابک فخرالدولۀ چاولی، حاکم شیراز و امیرالامراء سلطان مسعود بن محمد بن ملکشاه که بنا بگفتۀ صاحب ’نزهه القلوب’ چون فارسیان با سلاجقه نافرمانی کردند، سلاجقه اتابک چاولی را به فتح آن دیار فرستادند و او بقهر و جبر اکثر قلاع آنجا را خراب کرد و بعضی که به مطاوعت درآمدند برقرار گذاشت و نگهبانان نشاند. و نیز نویسد که اتابک چاولی بندرامجرد را که بر روی رود کر در قدیم بنا شده و در عهد سلاجقه خلل یافته بود عمارت کرد و شهر ’فسا’ و شهرنوبنجان (نوبندگان) را معمور گردانید و صاحب حبیب السیر نویسد که اتابک چاولی با قلیج ارسلان بن سلیمان که متوجه فتح عراق شده بود در کنار نهر خابوبه مصاف داد و سپاهیانش را منهزم گردانید و قلج ارسلان خود را با مرکب خویش در آب انداخت و خفه شد: ’اکنون اتابک چاولی آن بند (بند رامجرد) را عمارت کرد و ناحیت آبادان شد’. (فارسنامه ابن البلخی ص 128) ’و هیچکس ایشان را مالش نتوانست داد مگر اتابک چاولی کی آن جمله اعمال را مستخلص گردانید’. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 141). رجوع به فارسنامۀ ابن البلخی و نزهه القلوب ص 123، 125، 129، 138، 219 و حبیب السیر ص 383، 396 شود
لغت نامه دهخدا
چیزی باشد پهن که از نی بوریا و امثال آن بافند و غله را بدان بیفشانند تا پاک شود، (برهان)، غله برافشان، (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج)، افزاری که از نی بوریا سازند و بدان غله افشانند، (ناظم الاطباء)، ظرفی بافته از نی یا مانند آن برای پیش زدن و پاک کردن غله (فرهنگ نظام)، چچ نیز گویند، (جهانگیری)، چل، (در لهجه اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه) :
فرستاد یرلق به هر کاولی
که بافند بهر سپر چاولی،
بسحاق اطعمه (از جهانگیری)،
و رجوع به چچ شود
لغت نامه دهخدا
تاختن فوجی از لشکر جدا شده، تاختن گروهی از لشکر از مسافت دور بر سر گروه مخالف، غارت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپوچی
تصویر چپوچی
ترکی تاراجگر غارتگر یغماگر تاراج کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپاولگر
تصویر چپاولگر
یغماگر، غارتگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپاول
تصویر چپاول
((چَ وُ))
غارت، تاراج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چپوچی
تصویر چپوچی
تاراج کننده، غارتگر، یغماگر
فرهنگ فارسی معین
صفت تاراجگر، چپاولچی، چپوچی، غارتگر، یغماگر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چپاولگر، غارتگر، یغماگر، چپاولچی، تاراجگر، یغمایی، دزد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تاراج، تالان، چپو، غارت، لاش، نهب، یغما، غارتگری
فرهنگ واژه مترادف متضاد