جدول جو
جدول جو

معنی چوپلین - جستجوی لغت در جدول جو

چوپلین
(پَ)
دست افزاری که بدان پنبه دانه را از پنبه جدا سازند. (جهانگیری). بمعنی چوبگین است. افزاری که پنبه دانه از پنبه جدا کند. (برهان) (آنندراج). چوبکش. (شعوری). لابد تصحیف چوبکین است. (محمد قزوینی از حواشی برهان). افزاری جهت پاک کردن پنبه. (ناظم الاطباء). رجوع به چوپگین و چوبکین شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ژوپین
تصویر ژوپین
(پسرانه)
ژوبین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زوپین
تصویر زوپین
(پسرانه)
نام پسر کاووس پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چوبکین
تصویر چوبکین
ابزاری که با آن پنبه دانه را از پنبه جدا می کنند، چوب کش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیپلین
تصویر زیپلین
نوعی ناو هوایی که به نام مخترع آن زیپلین مهندس آلمانی معروف شده، دیریژابل. وی در سال ۱۹۰۰ میلادی نخستین بالون از نوع دیریژابل را ساخت
فرهنگ فارسی عمید
چوبک زن، چوبکی، (شعوری ص 352)
لغت نامه دهخدا
عطری که از گل رازک گیرند و پس از خشک شدن گرد آن را در معطرساختن آبجو به کار برند، (گیاه شناسی گل گلاب ص 269)
لغت نامه دهخدا
(ظِلْ لَ)
دارای دو سایه. بلد ذوظلین، مقابل بلد ذوظل، در اصطلاح اهل هیئت آن است که سایۀ مستوی مقیاس در بعض ایام بسمت شمال و دربعضی بسمت جنوب باشد
لغت نامه دهخدا
(دَ)
از دوال. تسمه ای چرمی. دوالی: عمید خراسان می آمد و ساختی دوالین بر اسب افکنده بود و قبایی و ردایی پوشیده. (اسرار التوحید چ صفا ص 97).
نردبان پایۀ دوالین بود
کز پی آن بلندبالین بود.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دُ پُ)
دهی از دهستان پشتکدۀ بخش اردل شهرستان شهرکرد. در 12 هزارگزی جنوب اردل متصل به راه دوپلان به اردل. دارای 375 تن سکنه. آب آن از رودخانه و قنات وراه آن مالروست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
بمعنی زورفین که زرفین درخانه و صندوق باشد، (برهان)، بمعنی زوفرین است، (جهانگیری)، زفرین، زوفرین، زولفین، زورفین، رزه که چفت بدان افتد، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
مردم دانا نباشد دوستش یک روز بیش
هر کسی انگشت خود یک ره کند در زوفلین،
منوچهری (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
عالم حقوق در رم مشاور اسکندر سور امپراطور رم. (170- 228م.)
لغت نامه دهخدا
مومیایی و آن کانی و انسانی هر دو می باشد، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
چوبکش افزاری باشد که بدان پنبه دانه از پنبه جدا کنند خواه آن را از آهن ساخته باشند خواه از چوب. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). آنچه بدان پنبه دانه از پنبه جدا کنند و بهندی اوتنی خوانند. (شرفنامۀ منیری). چوبی که بدان پنبه دانه از پنبه جدا کنند. میل آهن حلاجان. محلج. محبض. (یادداشت مؤلف). چرخی که پنبه دانه از پنبه بگیرد چه از چوب سازند و چه از فلز. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
شغل چوپان، (یادداشت مؤلف)، نگهبانی گلۀ گوسفند و گاوشبانی، (فرهنگ فارسی معین) :
نکند جور پیشه سلطانی
که نیاید زگرگ چوپانی،
سعدی (گلستان)،
چو دانی کز توچوپانی نیاید
رها کن گوسفندان را بذئبان،
سعدی (طیبات)،
عنان قافلۀ دل بدست آز مده
که می نیاید هرگز ز گرگ چوپانی،
قاآنی
لغت نامه دهخدا
از مزارع میان ولایت مشهد مقدس است، در هشت فرسخی شهر واقع است، بیست خانوار سکنه دارد، از آب رود خانه کشف رود مشروب میشودو هوایش معتدل می باشد، (مرآت البلدان ج 4 ص 276)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
اصطلاح چارواداران است. (یادداشت مؤلف). چوپا
لغت نامه دهخدا
یکی از دهات استرآباد رستاق است، (مازندران و استرآباد تألیف رابینو ص 170)، دهی است از دهستان استرآباد رستاق بخش مرکزی شهرستان گرگان، 450 تن سکنه دارد، آب آن از قنات، محصولش برنج، غلات و توتون است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
پارچه و یا بندی که بر سر می بندند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
منسوب به چوپ و چوپین. رجوع به چوپین، چوبین و چوبینه شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد، 146 تن سکنه دارد، از چشمه آبیاری میشود، محصولش غلات، توتون و حبوبات است، مردمش به کشاورزی و گله داری اشتغال دارند، راهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
منسوب به چوپ، رجوع به چوپ شود، (شعوری ج 1 ورق 152)
لغت نامه دهخدا
دارای دو سایه، آنست که سایه مستوی مقیاس در بعضی ایام به سمت شمال ور در برخی دیگر به سمت جنوب باشد مقابل ذوظلل
فرهنگ لغت هوشیار
حلقه ای باشد که بر چار چوب در و صندوق نصب کنند و چفت یا زنجیر را بدان اندازند، زلف معشوق. توضیح: بعضی این کلمه را زلفین بصیغه تثتیه خوانند ولی باید دانست که اولا زلف در عربی قدیم نیامده و معربست و ثانیا استعمال دوزلفین و زلفینکان از طرف گویندگان رفع شبه میکند. مع هذا گاهی به صیغه تثنیه هم بر خلاف اصل استعمال شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چوبکین
تصویر چوبکین
افزاری چوبین یا آهنین که بدان پنبه دانه را از پنبه جدا کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چوپانی
تصویر چوپانی
شغل چوپان نگهبانی گله گوسفند و گاو شبانی
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی راز کبویه عطری که از گل رازک گیرند و پس از خشک شدن گرد آنرا برای خوشبو ساختن آبجو بکاربرند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع موکل، گماشتگان داد گزاران نگهبانان، جمع موکل، پیونداران کار سپارندگان جمع موکل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع موول، چم یابندگان گزارندگان، جمع موول در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولین
تصویر دولین
فرانسوی سنگچال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چوبکین
تصویر چوبکین
افزاری چوبین یا آهنین که بدان پنبه دانه را از پنبه جدا کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اولین
تصویر اولین
نخستین، آغازین
فرهنگ واژه فارسی سره
آبی که بر اثر حالت تهوع در دهان پدید آید، گیاهی صحرایی که در غذا ریزند
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان استرآباد شمالی گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی
هیزم نیم سوخته
فرهنگ گویش مازندرانی