کنایه از قوا، استعداد، در علم الکتریک باتری، در ریاضیات توان قوّۀ دراکه: قوۀ دریابنده و درک کننده، فهم و شعور قوّۀ غاذیه: در طب قدیم قوه ای که غذا را تحلیل ببرد و جزء بدن کند قوّۀ قضائیه: در علوم سیاسی از قوای سه گانه که موظف به رسیدگی به دعاوی و حفظ حقوق مردم است و شامل محاکم دادگستری است قوّۀ مجریه: در علوم سیاسی از قوای سه گانه که موظف به اجرای قوانین است، هیئت دولت قوّۀ مقننه: در علوم سیاسی از قوای سه گانه که موظف به وضع قوانین است، مجلس
کنایه از قوا، استعداد، در علم الکتریک باتری، در ریاضیات توان قُوّۀ دراکه: قوۀ دریابنده و درک کننده، فهم و شعور قُوّۀ غاذیه: در طب قدیم قوه ای که غذا را تحلیل ببرد و جزء بدن کند قُوّۀ قضائیه: در علوم سیاسی از قوای سه گانه که موظف به رسیدگی به دعاوی و حفظ حقوق مردم است و شامل محاکم دادگستری است قُوّۀ مجریه: در علوم سیاسی از قوای سه گانه که موظف به اجرای قوانین است، هیئت دولت قُوّۀ مقننه: در علوم سیاسی از قوای سه گانه که موظف به وضع قوانین است، مجلس
قسمت سفت و سخت زیر پوست درخت که در صنعت و ساختن اشیای چوبی به کار می رود چوب خوردن: کنایه از کتک خوردن چوب زدن: کسی را با چوب کتک زدن، کنایه از قیمت گذاشتن و به فروش رساندن اجناسی از طریق حراج، حراج کردن جنس چوب شدن: کنایه از خشک و ثابت شدن چوب شفت: چوب دستی کلفت ناتراشیده
قسمت سفت و سخت زیر پوست درخت که در صنعت و ساختن اشیای چوبی به کار می رود چوب خوردن: کنایه از کتک خوردن چوب زدن: کسی را با چوب کتک زدن، کنایه از قیمت گذاشتن و به فروش رساندن اجناسی از طریق حراج، حراج کردن جنس چوب شدن: کنایه از خشک و ثابت شدن چوب شفت: چوب دستی کلفت ناتراشیده
نخ تابیده، نخی که از تارهای باریک تابیده شود، زه کمان روز چهلم وقوع امری، ایامی در تابستان و زمستان که اوج شدت گرما یا سرماست، کنایه از مکان خلوتی که صوفیان در آن به ریاضت می پردازند، در تصوف چهل روزی که صوفیان در آن به ریاضت و عبادت می پردازند چلّۀ تابستان: چهل روز اول تابستان، کنایه از موسم شدت گرما چلّۀ زمستان: چهل روز اول زمستان (از اول دی تا دهم بهمن)، کنایه از موسم شدت سرما چلّۀ کوچک: بیست روز پس از چلۀ اول زمستان، از دهم بهمن تا آخر بهمن چلّه گرفتن: در تصوف مدت چهل روز در گوشه ای به سر بردن و به ذکر و عبادت مشغول شدن، خواندن ذکر و دعاهایی به مدت چهل روز برای گرفتن حاجت، مراسم روز چهلم فوت کسی را در سر خاک او برگزار کردن چلّه نشستن: کنایه از خانه نشین شدن، دوری کردن از معاشرت با مردم، در تصوف مدت چهل روز به آداب چله نشینان در کنجی معتکف شدن و به ریاضت و عبادت پرداختن
نخ تابیده، نخی که از تارهای باریک تابیده شود، زه کمان روز چهلم وقوع امری، ایامی در تابستان و زمستان که اوج شدت گرما یا سرماست، کنایه از مکان خلوتی که صوفیان در آن به ریاضت می پردازند، در تصوف چهل روزی که صوفیان در آن به ریاضت و عبادت می پردازند چِلّۀ تابستان: چهل روز اول تابستان، کنایه از موسم شدت گرما چِلّۀ زمستان: چهل روز اول زمستان (از اول دی تا دهم بهمن)، کنایه از موسم شدت سرما چِلّۀ کوچک: بیست روز پس از چلۀ اول زمستان، از دهم بهمن تا آخر بهمن چِلّه گرفتن: در تصوف مدت چهل روز در گوشه ای به سر بردن و به ذکر و عبادت مشغول شدن، خواندن ذکر و دعاهایی به مدت چهل روز برای گرفتن حاجت، مراسم روز چهلم فوت کسی را در سر خاک او برگزار کردن چِلّه نشستن: کنایه از خانه نشین شدن، دوری کردن از معاشرت با مردم، در تصوف مدت چهل روز به آداب چله نشینان در کنجی معتکف شدن و به ریاضت و عبادت پرداختن
دهان، دندان، دیگ افزار داربوی، رنگ شکوفه سخن گفتن این واژه را آنندراج در رده فوه و فوه تازی دانسته پارسی است برگه زر و نکره که زیر نگین گذارند تا بر رنگ و زیب آن بیفزاید روناس از گیاهان ششتره ورق طلا و نقره و مانند آن که در زیر نگین گذارند تا صفا و رنگ آن بیفزاید: یاقوت باده را فوه ای غیر شعله نیست ساقی به پیش شمع نگهدار شیشه را. روناس
دهان، دندان، دیگ افزار داربوی، رنگ شکوفه سخن گفتن این واژه را آنندراج در رده فوه و فوه تازی دانسته پارسی است برگه زر و نکره که زیر نگین گذارند تا بر رنگ و زیب آن بیفزاید روناس از گیاهان ششتره ورق طلا و نقره و مانند آن که در زیر نگین گذارند تا صفا و رنگ آن بیفزاید: یاقوت باده را فوه ای غیر شعله نیست ساقی به پیش شمع نگهدار شیشه را. روناس
کلمه ای که برای متوقف ساختن خر و استر گویند، (در زبان کودکان شیر خوار) خر الاغ، کلمه ای که عوام بصورت تحقیر یا دشنام گویند چون خواهند کسی را از تند رفتن باز دارند
کلمه ای که برای متوقف ساختن خر و استر گویند، (در زبان کودکان شیر خوار) خر الاغ، کلمه ای که عوام بصورت تحقیر یا دشنام گویند چون خواهند کسی را از تند رفتن باز دارند
استخوان زنخ فک اسفل ذقن. دانه ای که مرغ از زمین برچیند و بخورد، هر طبقه از دیوار گلی، دیوار گلی، قسمتی از ساختمان پوسته جامد کره زمین که دارای ساختمان مشابه از لحاظ مواد ترکیبی است و آثار و بقایای فسیل شناسی آن مربوط بیک زمانست طبقه زمین
استخوان زنخ فک اسفل ذقن. دانه ای که مرغ از زمین برچیند و بخورد، هر طبقه از دیوار گلی، دیوار گلی، قسمتی از ساختمان پوسته جامد کره زمین که دارای ساختمان مشابه از لحاظ مواد ترکیبی است و آثار و بقایای فسیل شناسی آن مربوط بیک زمانست طبقه زمین