جدول جو
جدول جو

معنی چونکه - جستجوی لغت در جدول جو

چونکه
(کِ)
مرغزار دابجرد، مرغزاری کوچک است. طول آن سه فرسنگ در عرض یک فرسنگ. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 154). رجوع به دارابگرد شود
لغت نامه دهخدا
چونکه
حر ربط بمعنی زیرا که
تصویری از چونکه
تصویر چونکه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چوناه
تصویر چوناه
همچو آن، همچنان
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
گنده ومقداری از خمیر آرد که جهت پختن یک قرص نان آماده شده باشد. (ناظم الاطباء). خمیری که برای پختن نان گلوله شده باشد. (فرهنگ نظام). واحدی برای خمیر آرد گندم یا جو بدان مقدار که یک قرص نان سازد. (از فرهنگ فارسی معین) ، گلوله ای از هر نوع خمیر
لغت نامه دهخدا
به معنی همچنین و همچو آن باشد (برهان)، ظاهراً با ’چونین’ خلط و تصحیف شده، (دکتر معین حواشی برهان)، به معنی همچنین و همچو این باشد، (آنندراج)، همچو این، بدین طریق، مثل این و بنابر این، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ وِ کِ)
اجهره و خار دامنگیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ کَ / تُ وَ کَ / کِ)
به معنی تونک است که گنجینه و مخزن باشد.... (برهان) (آنندراج). به معنی تونک است. (فرهنگ جهانگیری). گنجینه. (شرفنامۀ منیری). گنجینه و مخزن و انبار، شب و لیل. (ناظم الاطباء). رجوع به تونگه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ کَهْ)
دونک. (ناظم الاطباء). رجوع به دونک شود
لغت نامه دهخدا
(وِ)
ناحیتی به اسپانیا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ’کوئنکا’ در همین لغت نامه و الحلل السندسیه ص 76 و 115 و 116 شود
لغت نامه دهخدا
(وَ کِ)
بر وزن و معنی بلکه است که کلمه ترقی باشد، و به عربی بل گویند. (برهان) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
در تداول عامه، لغزیدن از بالا به پائین. سریدن. (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
(نَهْ)
آهک باشد. (فرهنگ سروری). مأخوذ از هندی، آهک زنده. (ناظم الاطباء) :
سرخی رویش ز سرخه منکرش
چونه و فوفل شده رنگ آورش.
خسرو (از فرهنگ سروری چ دبیرسیاقی).
ودر نسخۀ حسین وفائی به معنی یکبار آمده این معنی غریب است و ظاهراً با معنی چاره خلط شده است
لغت نامه دهخدا
واحدی برای خمیر آرد گندم یا جو بدان مقدار که یک قرص نان سازد، گلوله ای از هر نوع خمیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چونه
تصویر چونه
((نِ))
واحدی برای خمیر آرد گندم یا جو بدان مقدار که یک قرص نان سازد، گلوله از هر نوع خمیر
فرهنگ فارسی معین
چانه
فرهنگ گویش مازندرانی
شورت
فرهنگ گویش مازندرانی
قرقره
فرهنگ گویش مازندرانی
بانکه
فرهنگ گویش مازندرانی
فک بی دندان، دندان کشیده
فرهنگ گویش مازندرانی