- چوبدار
- آنکه شغلش خرید و فروش گوسفند است گله دار گوسفند دار، شخصی که در میدانهای بار فروشی دو سر چوب قپان را روی دوش گیرد، (اصطلاحا) قپاندار
معنی چوبدار - جستجوی لغت در جدول جو
- چوبدار
- کسی که کارش خرید و فروش گوسفند است، گله دار، اصطلاحاً قپاندار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل و شغل چوبدار خرید و فروش گوسفند، یکی از مشاغل میدان های بار فروشی است قپانداری. یا حق چوبداری. مبلغی که خریدار بعنوان حق توزین به چوبدار (قپاندار) می پردازد
آنکه شغلش خرید و فروش گوسفند است گله دار گوسفند دار، شخصی که در میدانهای بار فروشی دو سر چوب قپان را روی دوش گیرد، (اصطلاحا) قپاندار
کسی که کارش خرید و فروش گوسفند است، گله دار، گوسفنددار، گرزدار، چوبک زن
چاودار
نوعی است از تیره مخروطیان شبیه سرو دارای چوبی چرب و تند بو و برگهای ساده و پهن چوب آن بمصرف دکل کشتی میرسد، درختی است مانند کاج و شیره ای دارد که سابقا بمصرف علاج لقوه میرسید صنوبر هندی شجره الجن
طرفدار
دارای بو دارای رایحه با بوی، سگ شکاری بوی پرست
دم دست و نزدیک و مشرف
جائی که در آن رودخانه بسیار جاری باشد
مباح و جایز دارنده چیزی، انتخاب کننده
گیاهی از تیره گندمیان بارتفاع یک تا دو متر و دارای برگهای پهن خشن و سنبله ای دراز مرکب ازسنبلکهاست و آن در اراضی خشک و آهکی روییده میشود. دانه هایش برای تهیه آرد و نان بکار میرود دیرک دیله بارنج
کسی را با چوب زدن، سیاست و تنبیه بواسطه چوب زدن، عمل چوبکاری کردن
دستوار، عصا، چوب دستی، عصا و تعلیمی چوبی که در دست گیرند دستوار عصا
کرمی است که چوب و پشمینه و پلاس را بخورد و ضایع سازد ارضه
غنی، ثروتمند
آماده جهت بالا رفتن بالای دار
سوگوار عزادار
گیاهی از خانوادۀ غلات با خوشۀ بلند و برگ های پهن که از دانۀ آن مشروبات الکلی تهیه می کنند و یا به عنوان خوراک حیوانات استفاده می شود، دیوک
مشتاق، عاشق، طرف دار، هواخواه
تاب خورده، پیچیده، دارای پیچ و خم
نجّار، آنکه اشیای چوبی درست می کند، درودگر
دارندۀ چتر، کسی که چتر بر سر پادشاه نگه دارد
تیر چوبی یا فلزی بلندی که محکوم به اعدام را از آن حلق آویز می کنند
رودخانه، نهر بزرگ، جایی که در آن چند نهر و رود جاری باشد
اول بهار، آغاز فصل بهار
گل، شکوفه یا سبزۀ تازه روییده
گل، شکوفه یا سبزۀ تازه روییده
معشوقۀ زیبا، در اصل نام معبدی بودایی در بلخ بوده که بت های زیبا در آن قرار داشته است
شبستان، حرم سرا،برای مثال فرودآمد از تخت سام سوار / به پرده درآمد سوی نوبهار (فردوسی - ۱/۱۶۵)
شبستان، حرم سرا،
آنکه دارای طوق (گردن بند) است، پرندگانی که طوقی بر گردن دارند (قمری فاخته کبوتر و مانند آن)
دمدار نیرویی که پشت سپاه را می پاید دنباور قسمتی از واحد نظامی که از عقب عمده قوی حرکت می کند و محافظ عقب است موء خرالجیش
دارای غول: راه غول دار بادیه غول دار، جهان مادی دنیا