جدول جو
جدول جو

معنی چهرک - جستجوی لغت در جدول جو

چهرک
(دخترانه)
نام شخصی در کتیبه کعبه زرتشت که از ولازمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی بوده است
تصویری از چهرک
تصویر چهرک
فرهنگ نامهای ایرانی
چهرک
(چِ رَ)
ده کوچکی است از دهستان بوانات بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده. در 14هزارگزی شمال سوریان و 46هزارگزی راه شوسۀ شیراز به اصفهان واقع است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چهره
تصویر چهره
(دخترانه)
صورت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهرک
تصویر مهرک
(دخترانه و پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای جهرم در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهرک
تصویر شهرک
مجموعه ای مسکونی و نسبتاً بزرگ در داخل یک شهر، شهر کوچک، قصبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهرک
تصویر بهرک
پوست کف دست یا پا که از بسیاری کار کردن سفت و سخت شده باشد، پینه
چرک، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، ریم، سیم، سخ، شخ، وسخ، پیخ، پژ، فژ، کورس، کرس، کرسه، هو، هبر، بخجد، خاز، درن، قیح، کلچ، کلخج، کلنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چترک
تصویر چترک
چتر کوچک، در علم زیست شناسی گیاهی چتری با برگ های بلند که مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چارک
تصویر چارک
یک چهارم چیزی، یک چهارم من، معادل ده سیر، ۷۵۰ گرم، یک چهارم ذرع، معادل چهار گره
رونده، چاووش، نقیب قافله
فرهنگ فارسی عمید
پوست کف دست یا پا که بسبب بسیاری کار کردن سفت و سخت شده پینه پرگاله
فرهنگ لغت هوشیار
سرخسی از خانواده آسپلنی ها که بر روی دیو نارها و تخته سنگها روید و در شمال ایران فراوانست. برگهایش کوچک و دارای بریدگی بسیاراست و از آن در طب در امراض مجاری ادرار و کلیه هااستفاده میکنند حشیشه الطحال آلتون اوتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چهره
تصویر چهره
روی صورت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چورک
تصویر چورک
ترکی نان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهرک
تصویر شهرک
شهر کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهرک
تصویر مهرک
نگین، مهر: (باکی نبود که مردم نماز کند و در دهن وی چیزی بود از مهرک یا مروارید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهرک
تصویر شهرک
((شَ رَ))
شهر کوچک، مجموعه مسکونی دارای تأسیسات شهری (آب، برق، خیابان، فروشگاه)، که خانه ها، ساکنان یا مساحت کمی دارد و از لحاظ اداری بخشی از یک شهر به شمار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چهره
تصویر چهره
((چِ رِ))
روی، صورت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چارک
تصویر چارک
((رَ))
یک چهارم هر چیز، واحد وزن، یک چهارم من که معادل ده سیر یا 750 گرم می باشد، یک چهارم زرع که معادل چهار گره است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهرک
تصویر بهرک
((بَ رَ))
پینه دست یا پا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چارک
تصویر چارک
چاووش، نقیب قافله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چهارک
تصویر چهارک
ربع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چهره
تصویر چهره
قیافه، سیما، صورت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چترک
تصویر چترک
آغاریقون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چهره
تصویر چهره
Countenance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شهرک
تصویر شهرک
Township
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چهره
تصویر چهره
twarz
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شهرک
تصویر شهرک
小镇
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چهره
تصویر چهره
面容
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شهرک
تصویر شهرک
miasteczko
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شهرک
تصویر شهرک
поселок
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شهرک
تصویر شهرک
містечко
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چهره
تصویر چهره
обличчя
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شهرک
تصویر شهرک
Gemeinde
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چهره
تصویر چهره
Gesicht
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چهره
تصویر چهره
лицо
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چهره
تصویر چهره
rosto
دیکشنری فارسی به پرتغالی