چهارخلیفه. خلفای راشدین. چهارگزین: خسروا هست جای باطنیان قم و کاشان و آبه و طبرش آبروی چهاریار بدار واندرین چارجای زن آتش. ؟ (از راحهالصدور). به برزاخان گفت به یاری چهاریار باصفا و ده یار بهشتی... میروم و سر شاه عباس را با نوچه های او می آورم. رجوع به چاریار شود. (حسین کرد)
چهارخلیفه. خلفای راشدین. چهارگزین: خسروا هست جای باطنیان قم و کاشان و آبه و طبرش آبروی چهاریار بدار واندرین چارجای زن آتش. ؟ (از راحهالصدور). به برزاخان گفت به یاری چهاریار باصفا و ده یار بهشتی... میروم و سر شاه عباس را با نوچه های او می آورم. رجوع به چاریار شود. (حسین کرد)
نوعی گلولۀ سربی که در تفنگ های سر پر به کار می رفت، در موسیقی نوعی ساز، دو جفت زنگ که هنگام رقص به سر انگشتان می بندند، در علوم ادبی نوعی شعر با بندهای چهارمصراعی که قافیۀ دوم و چهارم هر بند یکسان است
نوعی گلولۀ سربی که در تفنگ های سر پر به کار می رفت، در موسیقی نوعی ساز، دو جفت زنگ که هنگام رقص به سر انگشتان می بندند، در علوم ادبی نوعی شعر با بندهای چهارمصراعی که قافیۀ دوم و چهارم هر بند یکسان است
ازقرای اربابی استرآباد است. از قنات آبیاری میشود. (مرآت البلدان ج 4 ص 298). از دهات استرآباد رستاق است. (ترجمه مازندران و استرآباد تألیف رابینو ص 170)
ازقرای اربابی استرآباد است. از قنات آبیاری میشود. (مرآت البلدان ج 4 ص 298). از دهات استرآباد رستاق است. (ترجمه مازندران و استرآباد تألیف رابینو ص 170)
که تاق چهار دارد، کاملاً باز (ظاهراً در مقام مشابهت به چهارطاق و چهارطاقی) صفت دری که کاملاً باز باشد. رجوع به چهارطاق شود:در چهارتاق است، که هر دو لنگۀ آن به کلی بازست
که تاق چهار دارد، کاملاً باز (ظاهراً در مقام مشابهت به چهارطاق و چهارطاقی) صفت دری که کاملاً باز باشد. رجوع به چهارطاق شود:در چهارتاق است، که هر دو لنگۀ آن به کلی بازست
نام ساز. (غیاث اللغات) (آنندراج). طنبور. و رباب هر سازی که چهار سیم دارد. چهارتار: شارک ز توچمن گشت هندوی چهارتاره زن گشت. خاقانی. ، کنایه از عناصر اربعه، دنیا به اعتبار چهارعنصر. رجوع به چارتاره شود
نام ساز. (غیاث اللغات) (آنندراج). طنبور. و رباب هر سازی که چهار سیم دارد. چهارتار: شارک ز توچمن گشت هندوی چهارتاره زن گشت. خاقانی. ، کنایه از عناصر اربعه، دنیا به اعتبار چهارعنصر. رجوع به چارتاره شود
مرکب از چهار (عدد اصلی) + خال. در تداول عامه مرادف ’لو’. و خال به هریک از نقش های قراردادی ورق های بازی اطلاق شود. و هر خال نمایندۀ واحدی باشد. چهارلو، برگ یا ورق بازی که چهارلو یا چهار نقش داشته باشد، اصطلاح دیگری است در ورق بازی و آن چهارگونه نقش منقوش بر ورقهای بازی است و آن نقوش: خال سیاه خشت دل گشنیز یا خاج است، اصطلاح دیگری است در ورق بازی و آن چهار مشابه است از چهار نقش چون: چهارآس، چهارشاه، چهاربی بی، چهارسرباز، چهارده لو و غیره..
مرکب از چهار (عدد اصلی) + خال. در تداول عامه مرادف ’لو’. و خال به هریک از نقش های قراردادی ورق های بازی اطلاق شود. و هر خال نمایندۀ واحدی باشد. چهارلو، برگ یا ورق بازی که چهارلو یا چهار نقش داشته باشد، اصطلاح دیگری است در ورق بازی و آن چهارگونه نقش منقوش بر ورقهای بازی است و آن نقوش: خال سیاه خشت دل گشنیز یا خاج است، اصطلاح دیگری است در ورق بازی و آن چهار مشابه است از چهار نقش چون: چهارآس، چهارشاه، چهاربی بی، چهارسرباز، چهارده لو و غیره..
جمع واژۀ بهاریه. قصایدی که درباره بهار گفته شود. (فرهنگ فارسی معین) : بهار آمد، بهار آمد بهاریات باید گفت بگو ترجیع تا گویم شکوفه از کجا بشکفت. مولوی. و رجوع به بهاریه شود
جَمعِ واژۀ بهاریه. قصایدی که درباره بهار گفته شود. (فرهنگ فارسی معین) : بهار آمد، بهار آمد بهاریات باید گفت بگو ترجیع تا گویم شکوفه از کجا بشکفت. مولوی. و رجوع به بهاریه شود
دارندۀ چهارپا. ذواربعه قوائم. که بر چهار پایه و قائمه استوار باشد، چارپا، گروهی از حیوانات اهلی یا وحشی که بر دو دست و دو پا حرکت کنند. همچون: گاو، گوسفند، اسب، خر، استر و اشتر. ماشی (در جمع مواشی). (یادداشت مؤلف) : اراحه، چهارپای با مأوی بردن شبانگاه. بهیمه، چهارپای. (دهار) (تاج المصادر بیهقی) : و پولی ساختند و خلایق و چهارپایان بدان می گذشتند. (ترجمه تاریخ طبری). و (مردم بجناک ترک) خداوندان خرگاه و قبه و چهارپای و گوسپندند. (حدود العالم). و این بربریان (به مغرب) ... خداوندان چهارپایند و با زر بسیارند ولکن عرب به چهارپای توانگرترند.و بربریان به زر توانگرترند. (حدود العالم). دو روزشهر و نواحی غارت کردند و بسیار مال و چهارپای به لشکر رسید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 244). از ری سوی خراسان بیامدند و از ایشان فسادها رفت و چهارپای کوزکانان یکسر براندند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 407). و گفتند ما را اجازه ده تا اینجا باشیم و آب خوریم و چهارپایان را بچرانیم. (قصص الانبیاء ص 50). و گوشت مرغ زود گوارنده تر از گوشت چهارپایان باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و هرچه از مال و چهارپایان و اسباب بنی اسرائیل در خزانه و در دست کسان بخت النصر و در خزانۀ بهمن مانده بود با ایشان داد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 57) .و گیاه این مرغزار به زمستان بکار آید و تابستان چهارپایان را زیان دارد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 154) .و مال او و خان و مان و چهارپایان او را تاراج داد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 130). چنین گویند که از صورت چهارپایان هیچ صورت نیکوتر از اسپ نیست. (نوروزنامه). اسپ... شاه همه چهارپایان چرنده است. (نوروزنامه). جو توشۀ پیغامبران است و توشۀ پارسامردمان که دین بدیشان درست شود و توشۀ چهارپایان و ستوران که ملک بر ایشان بپای بود. (نوروزنامه). هر چهارپای که یافتند بر در سرای مقتدر پی کردند. (مجمل التواریخ والقصص). و در حوالی ولایت در این سیلاب قرب سیصد آدمی از مرد و زن و بسیار چهارپای هلاک گشتند. (تاریخ سیستان). مصلحت آن بود که در طویلۀ چهارپایان روم و ستوری نیکو بگیرم. (سندبادنامه ص 220). بیطار از آنچه درچشم چهارپایان میکرد در دیدۀ او کشید. (گلستان) : اوابد، چهارپایان دشتی. رجوع به چارپا و چاروا شود
دارندۀ چهارپا. ذواربعه قوائم. که بر چهار پایه و قائمه استوار باشد، چارپا، گروهی از حیوانات اهلی یا وحشی که بر دو دست و دو پا حرکت کنند. همچون: گاو، گوسفند، اسب، خر، استر و اشتر. ماشی (در جمع مواشی). (یادداشت مؤلف) : اراحه، چهارپای با مأوی بردن شبانگاه. بهیمه، چهارپای. (دهار) (تاج المصادر بیهقی) : و پولی ساختند و خلایق و چهارپایان بدان می گذشتند. (ترجمه تاریخ طبری). و (مردم بجناک ترک) خداوندان خرگاه و قبه و چهارپای و گوسپندند. (حدود العالم). و این بربریان (به مغرب) ... خداوندان چهارپایند و با زر بسیارند ولکن عرب به چهارپای توانگرترند.و بربریان به زر توانگرترند. (حدود العالم). دو روزشهر و نواحی غارت کردند و بسیار مال و چهارپای به لشکر رسید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 244). از ری سوی خراسان بیامدند و از ایشان فسادها رفت و چهارپای کوزکانان یکسر براندند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 407). و گفتند ما را اجازه ده تا اینجا باشیم و آب خوریم و چهارپایان را بچرانیم. (قصص الانبیاء ص 50). و گوشت مرغ زود گوارنده تر از گوشت چهارپایان باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و هرچه از مال و چهارپایان و اسباب بنی اسرائیل در خزانه و در دست کسان بخت النصر و در خزانۀ بهمن مانده بود با ایشان داد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 57) .و گیاه این مرغزار به زمستان بکار آید و تابستان چهارپایان را زیان دارد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 154) .و مال او و خان و مان و چهارپایان او را تاراج داد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 130). چنین گویند که از صورت چهارپایان هیچ صورت نیکوتر از اسپ نیست. (نوروزنامه). اسپ... شاه همه چهارپایان چرنده است. (نوروزنامه). جو توشۀ پیغامبران است و توشۀ پارسامردمان که دین بدیشان درست شود و توشۀ چهارپایان و ستوران که ملک بر ایشان بپای بود. (نوروزنامه). هر چهارپای که یافتند بر در سرای مقتدر پی کردند. (مجمل التواریخ والقصص). و در حوالی ولایت در این سیلاب قرب سیصد آدمی از مرد و زن و بسیار چهارپای هلاک گشتند. (تاریخ سیستان). مصلحت آن بود که در طویلۀ چهارپایان روم و ستوری نیکو بگیرم. (سندبادنامه ص 220). بیطار از آنچه درچشم چهارپایان میکرد در دیدۀ او کشید. (گلستان) : اوابد، چهارپایان دشتی. رجوع به چارپا و چاروا شود
چهاریار. خلفای اربعه. خلفای راشدین. ابوبکر بن ابی قحافه، عمر بن الخطاب، عثمان بن عفان، علی بن ابیطالب (ع). ابوبکر و عمر و عثمان و علی (ع) : بی مهر چاریار در این پنج روزه عمر نتوان خلاص یافت از این ششدر فنا. خاقانی. گواهی رود از که ؟ از چاریار که صد آفرین باد برهر چهار. نظامی. چاریارش به اصل دان و بفرع چاردیوار گنج خانه شرع. نظامی. ز آن جمله محرم حرم خاص چاریار هر چار، قبلۀ حرم و کعبۀ وفا. عطار. مونس احمد به مجلس، چاریار مونس بوجهل عتبه و ذوالخمار. مولوی
چهاریار. خلفای اربعه. خلفای راشدین. ابوبکر بن ابی قحافه، عمر بن الخطاب، عثمان بن عفان، علی بن ابیطالب (ع). ابوبکر و عمر و عثمان و علی (ع) : بی مهر چاریار در این پنج روزه عمر نتوان خلاص یافت از این ششدر فنا. خاقانی. گواهی رود از که ؟ از چاریار که صد آفرین باد برهر چهار. نظامی. چاریارش به اصل دان و بفرع چاردیوار گنج خانه شرع. نظامی. ز آن جمله محرم حرم خاص چاریار هر چار، قبلۀ حرم و کعبۀ وفا. عطار. مونس احمد به مجلس، چاریار مونس بوجهل عتبه و ذوالخمار. مولوی
آنکه به چهار یار اعتقاد دارد. مؤمن به چهاریار. که به خلافت، خلفای چهارگانه را بجا داند. آنکه به خلافت خلفای اربعه به ترتیب قائل باشد. که خلافت خلفاء راشدین حق داند. رجوع به چاریاری شود
آنکه به چهار یار اعتقاد دارد. مؤمن به چهاریار. که به خلافت، خلفای چهارگانه را بجا داند. آنکه به خلافت خلفای اربعه به ترتیب قائل باشد. که خلافت خلفاء راشدین حق داند. رجوع به چاریاری شود
زنگ های کوچکی که رقاصان به هنگام رقص در انگشتان کنند و به تناسب ضرب موسیقی آن را به صدا در آورند، نوعی رقص که در قدیم معمول بوده، نوعی از گلوله ای است که در شکار با تفنگ به کار می رود
زنگ های کوچکی که رقاصان به هنگام رقص در انگشتان کنند و به تناسب ضرب موسیقی آن را به صدا در آورند، نوعی رقص که در قدیم معمول بوده، نوعی از گلوله ای است که در شکار با تفنگ به کار می رود