جدول جو
جدول جو

معنی چهارگانه - جستجوی لغت در جدول جو

چهارگانه
(چَ نِ)
ده کوچکی است از دهستان اصفاک بخش طبس شهرستان فردوس، در 63هزارگزی جنوب خاوری طبس واقع است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
چهارگانه
(چَ / چِ نَ / نِ)
یاران و هم پیمانان چهارگانه که بر بنی امیه قیام خواستندی کرد. حسین بن علی (ع) عبدالله بن عمر. عبدالرحمن بن ابوبکر و عبدالله بن زبیر. (یادداشت مؤلف) : و معاویه از بهر این چهارگانه که بیعت نکرده اند به مدینه آمد. (مجمل التواریخ والقصص)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چهارشانه
تصویر چهارشانه
ویژگی شخص تنومند و فربه که دارای شانه های پهن باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چهارگامه
تصویر چهارگامه
اسب راهوار، اسب تندرو، ره انجام، براق، سیس، بوز، بالاد، جواد، شولک، چارگامه، گام زن، سابح، بادرفتار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چهارگاه
تصویر چهارگاه
از دستگاه های هفت گانۀ موسیقی ایرانی، از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ نَ / نِ)
شکنبۀ گوسپند، نوعی طعام که گیپا نیزگویند، نان قندی نازک، نوعی رشتۀ فرنگی که از خمیر سازند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ نَ / نِ)
که خانه های چهارگانه داشته باشد. که نقش چهار گوشه و خانه های منظم (مربع) داشته باشد. شطرنجی: پارچۀ چهارخانه، پارچه ای که خانه های مربعشکل داشته باشد
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ نَ / نِ)
رجوع به جهودانه شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ نَ / نِ)
دارای شانه های پهن و گشاده. با سینه ای پهن و قوی و پشتی فراخ. میانه بالائی با استخوان های درشت و سینه و کتفهای پهن و گشاده. دوبهری. مربوع الخلق. مربوع القامه، تنومند. رجوع به چارشانه شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ)
تیز. تند. سریع. به چهارنعل. به چهارتک (در تاختن اسب) ، توسعاً اسب راهوار و تیزرو را گویند. (برهان) (آنندراج). اسب تیزرفتار. (فرهنگ نظام).
- چهارگامه ران، که تند و سریع راند. که به تگ راند. که به چهارنعل راند. (یادداشت مؤلف).
- ، اسب چهارتکه ران. و آن نوعی از رفتار اسب است، چون بخواهند که اسب را بدوانند، اول گام با مرغا برانند سپس چهارتکه رانند و بعد از آن بدوانند و این رفتار سوم را چهارتکه و چهارگامه بدان سبب میخوانند که در این رفتار اسب هر چهارپای را یک باره برمیدارد (از مؤید الفضلا). رجوع به چهارگامه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چهارگاه
تصویر چهارگاه
یکی از هفت دستگاه موسیقی ایرانی که جنبه حماسی و پهلوانی دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چهارگامه
تصویر چهارگامه
((~. مِ))
اسب تندرو، اسب رهوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چهارشانه
تصویر چهارشانه
((~. نِ))
مرد تنومند که دارای شانه های پهن باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
مربّعٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
Plaid
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
à carreaux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
格子图案的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
mchele
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
в клетку
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
kariert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
в клітку
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
چارخانه
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
কারেক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
xadrez
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
체크무늬
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
格子模様
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
משובץ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
चौकड़ी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
kotak-kotak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
w kratkę
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
geruit
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
a cuadros
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
a quadretti
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
ลายตาราง
دیکشنری فارسی به تایلندی