جدول جو
جدول جو

معنی چهاروادار - جستجوی لغت در جدول جو

چهاروادار(دَ / دِ)
چاروادار که چهارپا به کرایه دهد. مکاری. کرایه کش. خربنده. آنکه اسب و خرو استر و قاطر و یابو به کرایه دهد. ستوربان. خرکچی. در تداول گناباد خراسان هم کسانی که چهارپا را به کرایه میدهند چهاروادار میگویند: و قصه داد وی دیوانه و چهاروادار و سقا را نیز فرمودند. (انیس الطالبین ص 219). گفتند این دیوانه را چهاروادار میگویند. (انیس الطالبین ص 217). رجوع به چاروادار شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاروادار
تصویر چاروادار
کسی که حیوانات بارکش را می راند یا با آن ها باربری می کند، چهارپادار
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ هارْ)
کار چاروادار. عمل چاروادار. چارواداری. چهارپا به کرایه دادن. چهارپا داشتن. کرایه کشی. رجوع به چارواداری شود، رفتاری خشن ودور از آداب در نشستن و خاستن و صرف غذا و جز آن
لغت نامه دهخدا
مکاری. مکری. آنکه خر و استر و یابو کرایه دهد بار و مسافر را و خود نیز همراه ستور خود باشد. کسی که اسب والاغ و قاطر برای بردن بار و مسافر کرایه دهد. خرکچی. قاطرچی. ستوربان. شخصی که چند الاغ یا اسب و قاطر دارد که بوسیلۀ آن ها مسافران را از محلی بمحلی میبرد یا بار و مال التجاره حمل میکندو از این بابت وجهی میگیرد و امرار معاش مینماید.
- امثال:
وای بوقتی که چاروادار راهدار شود:
ریکاکه چاروادار نیه من ورا سرای نشمه.
هفتا قاطر قطار نیه من ورا سرای نشمه
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
محل تقاطع چهار بازارکه بچهارسوقی منتهی میشود. آنجا که از چهار جانب ببازار گشاده شود و جای تقاطع آن چهار بازار باشد. مانند: چهاربازار تهران. رجوع به چاربازار تهران شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
نام محلی کنار راه زاهدان به بیرجند میان چشمۀ ملاحسین وکوله شمیدر در 20020 گزی زاهدان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
آنکه خر و استر و یابو کرایه دهد، بار و مسافر را و خود نیز همراه ستور خود باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چار وادار
تصویر چار وادار
کسی که حیوانات بارکش را میراند و یا با آنها بار بری کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاروادار
تصویر چاروادار
کسی که حیوانات بارکش را می راند یا با آن ها باربری کند
فرهنگ فارسی معین
چهارپادار، مکاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد