جدول جو
جدول جو

معنی چهارعیال - جستجوی لغت در جدول جو

چهارعیال
(چَ / چِ عِ)
مرکب از چهار + عنصر، چهارآخشیج. عناصر چهارگانه، آب و آتش و باد و خاک
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چهارعمل
تصویر چهارعمل
چهارعمل اصلی، چهارعمل اصلی مثلاً در ریاضیات عمل های جمع، تفریق، ضرب و تقسیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چهاریار
تصویر چهاریار
چهار گزین، خلفای اربعه، خلفای راشدین، چهار خلیفه. ابوبکربن ابی قحافه، عمربن خطاب، عثمان بن عفان و علی بن ابی طالب
فرهنگ فارسی عمید
(عِ)
چهارعیال. عناصر اربعه. (مجموعۀ مترادفات)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ حَمْ ما)
چهار باربر. چهارحمل کننده، چهاربسیط که کنایه از چهارعنصر باشد. (برهان) (آنندراج). چهارعنصر. (ناظم الاطباء). کنایه از چهارعنصر است، چارستون خانه. رجوع به چارحمال شود
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
بخشی است کوهستانی که در جنوب غربی اصفهان بین لرستان، فارس و خوزستان واقع است و به چهار ناحیۀ: زار - کبار - مروه - کندان تقسیم میشود. این بخش محل سکونت دو ایل بزرگ بختیاری به نام چهارلنگ و هفت لنگ میباشد و در تقسیمات جغرافیایی امروز به نام چهارمحال بختیاری خوانده میشود. این منطقه منبع رودهای کارون و قم و زاینده رود میباشند. رود خانه کارون از رشته کوههای کوهرنگ بختیاری سرچشمه می گیرد و سرچشمۀ زاینده رود دامنۀ شرقی کوهرنگ است. کوههای مهم آن رشته کوههای بختیاری است که بلندترین نقطۀ آن به نام زردکوه 4547 متر ارتفاع دارد و همیشه پوشیده از برف است. در این بخش معادن آهن و سرب یافت میشود و دارای مزارع وسیع و مراتع و باغهای فراوان است. آب و هوای آن کوهستانی و سردسیر است زمستانهای سرد و تابستانهای معتدل دارد. مرکز آن شهر کرد و شهرهای مهمش ایذه و بروجن است. حوزۀ چهارمحال 233023 تن جمعیت دارد. که بیشتر به کار کشاورزی و دامداری و صنایع دستی از قبیل قالی و قالیچه، گلیم و جاجیم بافی اشتغال دارند. (از مجمل التواریخ گلستانه ص 155) (جغرافیای غرب ایران ص 83) (جغرافیای سیاسی کیهان ص 409، 430) (رودکی ص 314) (یادداشتهای مؤلف و فرهنگ فارسی معین). رجوع به چارمحال شود
دهی است از دهستان حیات داود بخش گناوۀ شهرستان بوشهر. در 26هزارگزی خاور گناوه و 8 هزارگزی راه فرعی برازجان به گناوه واقع است، 232 تن سکنه دارد و از چاه آبیاری میشود. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ عُ)
کنایه از عناصر چهارگانه است:
میپرید آنچنان کزآن تگ و تاب
پر فکند از پی اش چهارعقاب.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ دَ)
قطعه چوبی کوتاه است که مکاریان به یک سر آن چهار دوال و سیخ کوچکی نصب کنند و حیوانات رابدان برانند و به جای دوال اگر زنجیر کنند شلاق گویند. (از لغت محلی شوشتر خطی). رجوع به چاردوال شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
مرکب از چهار (عدد اصلی) + خال. در تداول عامه مرادف ’لو’. و خال به هریک از نقش های قراردادی ورق های بازی اطلاق شود. و هر خال نمایندۀ واحدی باشد. چهارلو، برگ یا ورق بازی که چهارلو یا چهار نقش داشته باشد، اصطلاح دیگری است در ورق بازی و آن چهارگونه نقش منقوش بر ورقهای بازی است و آن نقوش: خال سیاه خشت دل گشنیز یا خاج است، اصطلاح دیگری است در ورق بازی و آن چهار مشابه است از چهار نقش چون: چهارآس، چهارشاه، چهاربی بی، چهارسرباز، چهارده لو و غیره..
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
طنبور. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
چهارخلیفه. خلفای راشدین. چهارگزین:
خسروا هست جای باطنیان
قم و کاشان و آبه و طبرش
آبروی چهاریار بدار
واندرین چارجای زن آتش.
؟ (از راحهالصدور).
به برزاخان گفت به یاری چهاریار باصفا و ده یار بهشتی... میروم و سر شاه عباس را با نوچه های او می آورم. رجوع به چاریار شود. (حسین کرد)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
ده کوچکی است از دهستان گرمسیر شهرستان اردستان در 8500 گزی شمال اردستان کنار راه فرعی چهارمیل به شهراب واقع شده. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ عَ مَ)
یا چهارعمل اصلی (در حساب) عبارت است از: عمل جمع و عمل تفریق و عمل ضرب و عمل تقسیم. رجوع به چهارعمل اصلی و رجوع به چارعمل اصلی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چهار عیال
تصویر چهار عیال
چهار عنصر
فرهنگ لغت هوشیار