قطعه چوبی کوتاه است که مکاریان به یک سر آن چهار دوال و سیخ کوچکی نصب کنند و حیوانات رابدان برانند و به جای دوال اگر زنجیر کنند شلاق گویند. (از لغت محلی شوشتر خطی). رجوع به چاردوال شود
قطعه چوبی کوتاه است که مکاریان به یک سر آن چهار دوال و سیخ کوچکی نصب کنند و حیوانات رابدان برانند و به جای دوال اگر زنجیر کنند شلاق گویند. (از لغت محلی شوشتر خطی). رجوع به چاردوال شود
مرکب از: چهار + دهاه، جمع واژۀ داهی، ، یعنی چهارگربزان و چهارزیرکان و مراد معاویه بن ابی سفیان، زیاد بن ابیه، عمرو بن العاص، مغیره بن شعبه باشد: آن خداوند در بحر تفکر بطلب درّ صواب غوطه خورد و رائی زد که هرگز اندیشۀ آن چهار شخص که دهاه عرب بوده اند،یعنی معاویه و زیاد و عمرو بن العاص و مغیره بن شعبه به کنه آن نرسیدی. (المضاف الی بدایعالازمان ص 12)
مرکب از: چهار + دُهاه، جَمعِ واژۀ داهی، ، یعنی چهارگربزان و چهارزیرکان و مراد معاویه بن ابی سفیان، زیاد بن ابیه، عمرو بن العاص، مغیره بن شعبه باشد: آن خداوند در بحر تفکر بطلب درّ صواب غوطه خورد و رائی زد که هرگز اندیشۀ آن چهار شخص که دهاه عرب بوده اند،یعنی معاویه و زیاد و عمرو بن العاص و مغیره بن شعبه به کُنه آن نرسیدی. (المضاف الی بدایعالازمان ص 12)
مرکب از چهار (عدد اصلی) + خال. در تداول عامه مرادف ’لو’. و خال به هریک از نقش های قراردادی ورق های بازی اطلاق شود. و هر خال نمایندۀ واحدی باشد. چهارلو، برگ یا ورق بازی که چهارلو یا چهار نقش داشته باشد، اصطلاح دیگری است در ورق بازی و آن چهارگونه نقش منقوش بر ورقهای بازی است و آن نقوش: خال سیاه خشت دل گشنیز یا خاج است، اصطلاح دیگری است در ورق بازی و آن چهار مشابه است از چهار نقش چون: چهارآس، چهارشاه، چهاربی بی، چهارسرباز، چهارده لو و غیره..
مرکب از چهار (عدد اصلی) + خال. در تداول عامه مرادف ’لو’. و خال به هریک از نقش های قراردادی ورق های بازی اطلاق شود. و هر خال نمایندۀ واحدی باشد. چهارلو، برگ یا ورق بازی که چهارلو یا چهار نقش داشته باشد، اصطلاح دیگری است در ورق بازی و آن چهارگونه نقش منقوش بر ورقهای بازی است و آن نقوش: خال سیاه خشت دل گشنیز یا خاج است، اصطلاح دیگری است در ورق بازی و آن چهار مشابه است از چهار نقش چون: چهارآس، چهارشاه، چهاربی بی، چهارسرباز، چهارده لو و غیره..
نام یکی از دهستانهای بخش قروۀ شهرستان سنندج است. این دهستان در جنوب خاوری بخش واقع شده و از شمال به دهستان اسفندآباد همین بخش، از خاور به بخش سیمینه رود، از جنوب به بخش اسدآباد و از باختر به بخش سنقر و کلیائی از شهرستان کرمانشاهان می پیوندد. هوای دهستان سردسیر است. (زمستان طولانی، تابستان معتدل). آبادیهای دهستان از چشمه آبیاری میشود. و محصول عمده آن غلات و لبنیات است. ارتفاعات در باختر این دهستان کوههای شمالی و خاوری بخش سنقر کلیائی و کوههای جنوبی دهستان اسفندآباد واقع است و خرسرنه - سنگ سوراخ - بنصیری نامیده میشوند. ارتفاع قلۀ خرسرنه 2567، سنگ سوراخ 2927 و بنصیر 2802 گز است. کوههای دهستان خدابنده لو در خاور دهستان کشیده شده و به سلسلۀ اصلی الوند متصل میگردد. گردنۀ همه کسی بین قروه و همدان پست ترین نقطۀ کوه مذکور میباشد و ارتفاع آن 2165گز است. رود خانه مهمی در این دهستان وجود ندارد. تنها رود خانه کوچک شیروانه و تکیه است که از ارتفاعات باختری سرچشمه گرفته به طرف شمال جریان پیدا میکندو به رود خانه شور می پیوندد. آب رودخانه های کوچک دیگر دهستان که در بهار و مواقع بارندگی زنده و آب دارند به رود خانه بالا منتهی میشوند. دهستان چهاردولی از 31 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و 12000 تن سکنه دارد و قریه های مهم آن عبارت است از: صندوق آباد، نارنجک، آقبلاغ، باباشیداله، گندآب بالا و پائین. راه شوسۀ سنندج به همدان از وسط دهستان میگذرد. آبادیهای ناظم آباد دوسر، وی نسار، و داش بلاغ این دهستان کنار راه شوسه واقع شده اند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
نام یکی از دهستانهای بخش قروۀ شهرستان سنندج است. این دهستان در جنوب خاوری بخش واقع شده و از شمال به دهستان اسفندآباد همین بخش، از خاور به بخش سیمینه رود، از جنوب به بخش اسدآباد و از باختر به بخش سنقر و کلیائی از شهرستان کرمانشاهان می پیوندد. هوای دهستان سردسیر است. (زمستان طولانی، تابستان معتدل). آبادیهای دهستان از چشمه آبیاری میشود. و محصول عمده آن غلات و لبنیات است. ارتفاعات در باختر این دهستان کوههای شمالی و خاوری بخش سنقر کلیائی و کوههای جنوبی دهستان اسفندآباد واقع است و خرسرنه - سنگ سوراخ - بنصیری نامیده میشوند. ارتفاع قلۀ خرسرنه 2567، سنگ سوراخ 2927 و بنصیر 2802 گز است. کوههای دهستان خدابنده لو در خاور دهستان کشیده شده و به سلسلۀ اصلی الوند متصل میگردد. گردنۀ همه کسی بین قروه و همدان پست ترین نقطۀ کوه مذکور میباشد و ارتفاع آن 2165گز است. رود خانه مهمی در این دهستان وجود ندارد. تنها رود خانه کوچک شیروانه و تکیه است که از ارتفاعات باختری سرچشمه گرفته به طرف شمال جریان پیدا میکندو به رود خانه شور می پیوندد. آب رودخانه های کوچک دیگر دهستان که در بهار و مواقع بارندگی زنده و آب دارند به رود خانه بالا منتهی میشوند. دهستان چهاردولی از 31 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و 12000 تن سکنه دارد و قریه های مهم آن عبارت است از: صندوق آباد، نارنجک، آقبلاغ، باباشیداله، گندآب بالا و پائین. راه شوسۀ سنندج به همدان از وسط دهستان میگذرد. آبادیهای ناظم آباد دوسر، وی نسار، و داش بلاغ این دهستان کنار راه شوسه واقع شده اند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهآباد، 241 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات، توتون و حبوبات است. شغل اهالی کشاورزی و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهآباد، 241 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات، توتون و حبوبات است. شغل اهالی کشاورزی و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
چاردیوار. جائی که از چهار سمت محصور بود. که از هر سوی دیواری گرد او باشد. محاط به چهار دیوار از چهار سو. چهاردیواری. دیواربست: و یک روز به نزدیک آن چهاردیوار گذشت و او را قصۀ آن دیواربست و آن مردمان بگفتند. (ترجمه تفسیر طبری) ، کنایه از چهار طرف عالم. (برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). - چهاردیوار جهان (گیتی) ، چهارحد عالم. (فرهنگ فارسی معین). - ، کنایه از چهارعنصر. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). - چهاردیوار نفس، کالبد آدمی. بدن آدمی. جسم آدمی. - ، کنایه از دنیا و جهان میباشد. رجوع به چاردیوار شود
چاردیوار. جائی که از چهار سمت محصور بود. که از هر سوی دیواری گرد او باشد. محاط به چهار دیوار از چهار سو. چهاردیواری. دیواربست: و یک روز به نزدیک آن چهاردیوار گذشت و او را قصۀ آن دیواربست و آن مردمان بگفتند. (ترجمه تفسیر طبری) ، کنایه از چهار طرف عالم. (برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). - چهاردیوار جهان (گیتی) ، چهارحد عالم. (فرهنگ فارسی معین). - ، کنایه از چهارعنصر. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). - چهاردیوارِ نفس، کالبد آدمی. بدن آدمی. جسم آدمی. - ، کنایه از دنیا و جهان میباشد. رجوع به چاردیوار شود
بخشی است کوهستانی که در جنوب غربی اصفهان بین لرستان، فارس و خوزستان واقع است و به چهار ناحیۀ: زار - کبار - مروه - کندان تقسیم میشود. این بخش محل سکونت دو ایل بزرگ بختیاری به نام چهارلنگ و هفت لنگ میباشد و در تقسیمات جغرافیایی امروز به نام چهارمحال بختیاری خوانده میشود. این منطقه منبع رودهای کارون و قم و زاینده رود میباشند. رود خانه کارون از رشته کوههای کوهرنگ بختیاری سرچشمه می گیرد و سرچشمۀ زاینده رود دامنۀ شرقی کوهرنگ است. کوههای مهم آن رشته کوههای بختیاری است که بلندترین نقطۀ آن به نام زردکوه 4547 متر ارتفاع دارد و همیشه پوشیده از برف است. در این بخش معادن آهن و سرب یافت میشود و دارای مزارع وسیع و مراتع و باغهای فراوان است. آب و هوای آن کوهستانی و سردسیر است زمستانهای سرد و تابستانهای معتدل دارد. مرکز آن شهر کرد و شهرهای مهمش ایذه و بروجن است. حوزۀ چهارمحال 233023 تن جمعیت دارد. که بیشتر به کار کشاورزی و دامداری و صنایع دستی از قبیل قالی و قالیچه، گلیم و جاجیم بافی اشتغال دارند. (از مجمل التواریخ گلستانه ص 155) (جغرافیای غرب ایران ص 83) (جغرافیای سیاسی کیهان ص 409، 430) (رودکی ص 314) (یادداشتهای مؤلف و فرهنگ فارسی معین). رجوع به چارمحال شود دهی است از دهستان حیات داود بخش گناوۀ شهرستان بوشهر. در 26هزارگزی خاور گناوه و 8 هزارگزی راه فرعی برازجان به گناوه واقع است، 232 تن سکنه دارد و از چاه آبیاری میشود. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
بخشی است کوهستانی که در جنوب غربی اصفهان بین لرستان، فارس و خوزستان واقع است و به چهار ناحیۀ: زار - کبار - مروه - کندان تقسیم میشود. این بخش محل سکونت دو ایل بزرگ بختیاری به نام چهارلنگ و هفت لنگ میباشد و در تقسیمات جغرافیایی امروز به نام چهارمحال بختیاری خوانده میشود. این منطقه منبع رودهای کارون و قم و زاینده رود میباشند. رود خانه کارون از رشته کوههای کوهرنگ بختیاری سرچشمه می گیرد و سرچشمۀ زاینده رود دامنۀ شرقی کوهرنگ است. کوههای مهم آن رشته کوههای بختیاری است که بلندترین نقطۀ آن به نام زردکوه 4547 متر ارتفاع دارد و همیشه پوشیده از برف است. در این بخش معادن آهن و سرب یافت میشود و دارای مزارع وسیع و مراتع و باغهای فراوان است. آب و هوای آن کوهستانی و سردسیر است زمستانهای سرد و تابستانهای معتدل دارد. مرکز آن شهر کرد و شهرهای مهمش ایذه و بروجن است. حوزۀ چهارمحال 233023 تن جمعیت دارد. که بیشتر به کار کشاورزی و دامداری و صنایع دستی از قبیل قالی و قالیچه، گلیم و جاجیم بافی اشتغال دارند. (از مجمل التواریخ گلستانه ص 155) (جغرافیای غرب ایران ص 83) (جغرافیای سیاسی کیهان ص 409، 430) (رودکی ص 314) (یادداشتهای مؤلف و فرهنگ فارسی معین). رجوع به چارمحال شود دهی است از دهستان حیات داود بخش گناوۀ شهرستان بوشهر. در 26هزارگزی خاور گناوه و 8 هزارگزی راه فرعی برازجان به گناوه واقع است، 232 تن سکنه دارد و از چاه آبیاری میشود. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
چهار باربر. چهارحمل کننده، چهاربسیط که کنایه از چهارعنصر باشد. (برهان) (آنندراج). چهارعنصر. (ناظم الاطباء). کنایه از چهارعنصر است، چارستون خانه. رجوع به چارحمال شود
چهار باربر. چهارحمل کننده، چهاربسیط که کنایه از چهارعنصر باشد. (برهان) (آنندراج). چهارعنصر. (ناظم الاطباء). کنایه از چهارعنصر است، چارستون خانه. رجوع به چارحمال شود
زنجیر دسته دار که بدان خر رانند، چوبی باشد بمقدار یک قبضه که چارواداران بر سر آن میخی کوچک بقدرمهمیزی نصب نمایند و زنجیری با چند حلقه و چهار تسمه بر آن تعبیه کنند و الاغ و چاروا را بدان برانند. (برهان قاطع) ، در بیت زیر از رضی الدین نیشابوری ظاهراً چاردوال معنی دیگر دارد: آن خداوند که همواره همایونش صیت هفت اقلیم همی برّد بی چاردوال. رضی نیشابوری. رجوع به سک شود
زنجیر دسته دار که بدان خر رانند، چوبی باشد بمقدار یک قبضه که چارواداران بر سر آن میخی کوچک بقدرمهمیزی نصب نمایند و زنجیری با چند حلقه و چهار تسمه بر آن تعبیه کنند و الاغ و چاروا را بدان برانند. (برهان قاطع) ، در بیت زیر از رضی الدین نیشابوری ظاهراً چاردوال معنی دیگر دارد: آن خداوند که همواره همایونش صیت هفت اقلیم همی برّد بی چاردوال. رضی نیشابوری. رجوع به سُک شود
چوبی باشد بمقدار یک قبضه که چاروا داران بر سر آن سیخی کوچک بقدر مهمیزی نصب کنند و زنجیری با چند حلقه و چهار تسمه بر آن تعبیه نمایند و چار پایان را بدان رانند
چوبی باشد بمقدار یک قبضه که چاروا داران بر سر آن سیخی کوچک بقدر مهمیزی نصب کنند و زنجیری با چند حلقه و چهار تسمه بر آن تعبیه نمایند و چار پایان را بدان رانند
چوبی باشد بمقدار یک قبضه که چاروا داران بر سر آن سیخی کوچک بقدر مهمیزی نصب کنند و زنجیری با چند حلقه و چهار تسمه بر آن تعبیه نمایند و چار پایان را بدان رانند
چوبی باشد بمقدار یک قبضه که چاروا داران بر سر آن سیخی کوچک بقدر مهمیزی نصب کنند و زنجیری با چند حلقه و چهار تسمه بر آن تعبیه نمایند و چار پایان را بدان رانند