جدول جو
جدول جو

معنی چهارتخته - جستجوی لغت در جدول جو

چهارتخته(چَ تَ تَ)
دهی است از دهستان هنام و بسطام بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد. 360 تن سکنه دارد. از رود هنام آبیاری میشود. محصولش غلات حبوبات و لبنیات و پشم است. ساکنینش از طایفۀ حسنوند می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چهارتخم
تصویر چهارتخم
جوشاندۀ دارویی مرکب از بارهنگ، بهدانه، سپستان و قدومه که برای تسکین سرفه و درد سینه مفید است
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ تُ مَ / مِ)
چهارتخم، جوشانده ای مرکب از ’بارهنگ’ و ’قدومه’و ’سپستان’ و ’بهدانه’، سینه درد و سرماخوردگی را مفید می باشد. (یادداشت مؤلف). رجوع به چارتخمه شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ غَ/ غِ)
که آن را چهار تیغه (تیغ) باشد. دارای چهارتیغ. رجوع به تیغ شود.
- قلمتراش چهارتیغه، قلمتراش یا چاقوئی که چهار تیغ داشته باشد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ رَ رِ)
نام ساز. (غیاث اللغات) (آنندراج). طنبور. و رباب هر سازی که چهار سیم دارد. چهارتار:
شارک ز توچمن گشت
هندوی چهارتاره زن گشت.
خاقانی.
، کنایه از عناصر اربعه، دنیا به اعتبار چهارعنصر. رجوع به چارتاره شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ هََ تَ / تِ)
مرکب از عدد چهار و کلمه هفته، برابر بیست وهشت روز، کنایه از ناچیز و معدوم باشد. (برهان) (آنندراج) (مؤیدالفضلا). ناچیز و معدوم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ تَ تَ)
قصبۀ مرکز بخش خشت است که در شهرستان کازرون واقع است و در حدود 929 تن سکنه دارد. از ادارات دولتی بخشداری، ژاندارمری، پست و تلگراف به علاوه سی باب دکان و یک کاروانسرا در آن وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). و رجوع به فارسنامۀ ناصری شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ تُ)
چهارگونه تخم و دانه. رجوع به چهارتخمه شود
لغت نامه دهخدا
(چَ/ چِ بُ)
صلیب. خاج. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(چَ بُ)
نام ابن استندار، یکی از اجداد یحیی بن منده. و معرب آن صهاربخت است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ بُ)
شاید نامی از دورۀ عناصرپرستی باشد. و مراد از چهار: آب و باد و خاک و آتش باشد و معرب آن صهاربخت، یعنی چهار نجات داد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تُ / مَ/ مِ)
چارتخم (قدومه و بارهنگ و بهدانه و سپستان) جوشاندۀ مخصوص از بارهنگ و سپستان و قدومه و بهدانه که در سرماخوردگی برای نرم کردن اخلاط سینه و رفع سینه درد میخورند. شربتی از جوشاندۀ بهدانه و بارتنگ و قدامه و سپستان نرم کردن اخلاط سینه را
لغت نامه دهخدا
(چَ تَ تَ)
دهی است از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه. 115 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات وبنشن و میوه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
مخلوط دانه های قدومه و بارهنگ و بهدانه و سپستان است که جوشانده آنها بمناسبت داشتن لعاب فراوان بعنوان ملین و نرم کننده سینه و خلط آور در امراض ریه مصرف میشده چار تخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چهارتخم
تصویر چهارتخم
((~. تُ))
چهارتخمه، چارتخم، مخلوط دانه های قدومه و بارهنگ و بهدانه و سپستان است که جوشانده آن ها به دلیل داشتن لعاب فراوان به عنوان ملین و نرم کننده سینه و خلط آور در امراض ریه مصرف می شود
فرهنگ فارسی معین