جدول جو
جدول جو

معنی چهاربیشه - جستجوی لغت در جدول جو

چهاربیشه(چَ شِ)
دهی است از دهستان بویراحمد گرم سیری بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان، 215 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات و برنج و پشم و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چهارگوشه
تصویر چهارگوشه
چهارگوش، در ریاضیات چندضلعی که چهار زاویه دارد، کنایه از تخت پادشاهی، کنایه از تابوت، برای مثال در گوشه نشست و ساخت توشه / تا کی رسدش چهارگوشه (نظامی۳ - ۴۴۵)، چهار جهت، چهارسمت، چهارطرف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزاربیشه
تصویر هزاربیشه
نوعی جعبه که چندین خانه داشته و در آن اسباب سفر می گذاشته اند
فرهنگ فارسی عمید
(چَ)
دهی است در بجنورد، زراعتش آبی و هوایش ییلاقی است. از چشمه آبیاری میشود، پانزده خانوار سکنه دارد. (مرآت البلدان ج 4 ص 298). دهی است از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد، 711 تن سکنه دارد. از رودخانه آبیاری میشود. محصولش غلات و بنشن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ شِ)
دهی است از دهستان گندزلو بخش مرکزی شهرستان شوشتر، 70 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ شَ)
دهی است از دهستان ماهور و میلاتی بخش خشت شهرستان کازرون، 128 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(چَ شِ مُ)
دهی است از دهستان مرغا بخش ایزۀ شهرستان اهواز. 105 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش گندم و جو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ شِ)
دهی است از دهستان تل بزان بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز، 130 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(رِ بی یَ)
آب کوچکی است متعلق به بنی هاربه بن ذبیان. (از معجم البلدان). آبکی است مر بنی هاربه بن ذبیان را. (منتهی الارب). آب کوچکی است متعلق به بنی هاربه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(چَ دِ)
از اعمال ارجان است و ارجان از اعمال پارس است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 148 و ص 120 چ کمبریج)
لغت نامه دهخدا
(چَ بَ)
دهی است از دهستان روضه چای بخش حومه شهرستان ارومیه، 400 تن سکنه دارد. از شهرچای آبیاری میشود. محصولش غلات، توتون، چغندر و حبوبات و شغل اهالی زراعت است. دبستانی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چَ بَ رِ)
دهی است از دهستان برده بره بخش اشترنیان شهرستان بروجرد، 1338 تن سکنه دارد. از رودخانه آبیاری میشود. محصولش غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
چهارریشه. بیخ کاسنی، بیخ رازیانه، بیخ کبر و بیخ کرفس را گویند، چهارعنصر:
دو شاخ گیسوی او چون چهاربیخ حیات
به هر کجا که اثر کرد اخرج المرعی.
خاقانی.
رجوع به چاربیخ شود
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ شَ / شِ)
جعبه ای که در آن بشقاب و استکان و قوری و کارد و چنگال و قنددان و چای دان و غیره هر یک جای مخصوص دارد و در سفرهابه کار رود. صندوقچۀ سفری که خانه های مختلف برای جا دادن خوردنیها و ادوات لازمۀ گوناگون دارد و معمولاً از چوب سازند. (از یادداشتهای مؤلف) :
چه غم تهی اگر از باده جام و شیشۀ ماست
که چشم پرفن ساقی هزاربیشۀ ماست.
صائب تبریزی
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ شَ / شِ)
مرکب از چهار + گان، عدد توزیعی است و واحد را که چهارست به قسمتهای مساوی بخش کند. چهارچهار. رباع، یعنی اربعهاربعه. (منتهی الارب). ربع (از منتهی الارب). چهار به چهار، چهار در چهار، چهار و چهار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ خَ / خِ)
استوار و محکم و پابرجا. رجوع به چارمیخه شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ یِ نَ / نِ)
چهارآیینه. چارآینه. نوعی جامۀ جنگ که سابقاً بهنگام رزم آن را میپوشیدند و آن دارای چهار قطعه آهن صیقلی شده و آینه مانند بود، که در پیش سینه قرار میگرفت (از فرهنگ فارسی معین). سینه بند. گویا مال سینه تنها بوده است. (یادداشت مؤلف) :
چو بندد چهارآینه در نبرد
نماید از آن حسن کردار مرد.
میرزا طاهر وحید.
رجوع به چارآینه شود
لغت نامه دهخدا
(چَ /چِ لَ / لِ)
نام حشره ای دارای چهار بال و در هر دو سوی بدن دو پر برای پرواز دارد. و این حشره به مرکبات زیان فراوان رساند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(چَ بُ چَ)
شعبه ای از ایل جاکی کوه گیلویه از ایلات فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 88). و آن شامل چهار ایل بویراحمد، چرام، دشمن زیاری و نوئی است. رجوع به طایفۀ جاکی شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
چهاراصلی. چهارریشه ای، چهارعنصری. رجوع به چاربیخی شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ غَ/ غِ)
که آن را چهار تیغه (تیغ) باشد. دارای چهارتیغ. رجوع به تیغ شود.
- قلمتراش چهارتیغه، قلمتراش یا چاقوئی که چهار تیغ داشته باشد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(چَ شِ)
دهی است از دهستان مرغا بخش ایزۀ شهرستان اهواز، 80 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش گندم و جو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
صندوقچه کم قطری دارای دوطبقه که مسافران سابقا همراه میبردند وآن بخانه های بزرگ وخردباشکال مختلف قسمت میشد وهرخانه ای جای یکی از لوازم سفر مانند: جای چای جای قند وجای استکان جای قاشق وچنگال وغیره. توضیح این کلمه را (هزارپیشه) هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
((هِ. ش))
جعبه یا صندوقچه ای که داخل آن دارای خانه های متعدد بوده و از آن برای حمل لوازم سفر استفاده می کردند
فرهنگ فارسی معین
مرتعی در نزدیکی روستای کوهپر نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی