جدول جو
جدول جو

معنی چهارآینه - جستجوی لغت در جدول جو

چهارآینه
(چَ / چِ یِ نَ / نِ)
چهارآیینه. چارآینه. نوعی جامۀ جنگ که سابقاً بهنگام رزم آن را میپوشیدند و آن دارای چهار قطعه آهن صیقلی شده و آینه مانند بود، که در پیش سینه قرار میگرفت (از فرهنگ فارسی معین). سینه بند. گویا مال سینه تنها بوده است. (یادداشت مؤلف) :
چو بندد چهارآینه در نبرد
نماید از آن حسن کردار مرد.
میرزا طاهر وحید.
رجوع به چارآینه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چهارشانه
تصویر چهارشانه
ویژگی شخص تنومند و فربه که دارای شانه های پهن باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چهارآیینه
تصویر چهارآیینه
نوعی لباس جنگی شامل چهار قطعه آهن صیقل شده و آیینه مانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چار آینه
تصویر چار آینه
چهارآیینه، نوعی لباس جنگی شامل چهار قطعه آهن صیقل شده و آیینه مانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چهارآیین
تصویر چهارآیین
چهار مذهب، چهار مذهب اهل سنت شامل حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی، خیمۀ بزرگ چهار گوشه
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ غَ/ غِ)
که آن را چهار تیغه (تیغ) باشد. دارای چهارتیغ. رجوع به تیغ شود.
- قلمتراش چهارتیغه، قلمتراش یا چاقوئی که چهار تیغ داشته باشد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(چَ شِ)
دهی است از دهستان بویراحمد گرم سیری بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان، 215 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات و برنج و پشم و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(یِ نَ / نِ)
یکی از پوشش های جنگجویان قدیم. نوعی از اسلحه و این عبارت از چهار پاره آهن پهن باشد که در زره بر سینه پیوند کنند. (آنندراج). نوعی از لباس جنگ که چهار تخت از آهن ساخته و در مخمل گرفته گرد پشت و سینه کشند. (ناظم الاطباء) :
ز بس میدان کین از حمله ات شد تنگ بر اعدا
نگنجد عکس در آئینه چارآئینه داران را.
واله هروی (از آنندراج).
آمادۀ جنگ است شب و روز بعاشق
چارآینه آئینۀ آن ترک جفاجوست.
رایج (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نوعی جامه جنگ که سابقا بهنگام رزم آنرا می پوشیدند و آن دارای چهار قطعه آهن صیقل شده و آیینه مانند بوده که در پیش سینه و پشت و بالای زانوان قرار میگرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چارآینه
تصویر چارآینه
چهار آیینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چهارآیین
تصویر چهارآیین
((چَ))
چهار مذهب معروف اهل سنت، حنفی، شافعی، مالکی، حنبلی
فرهنگ فارسی معین
((~. نِ))
نوعی جامه جنگ که در قدیم به هنگام جنگ می پوشیدند و آن دارای چهار قطعه آهن صیقل داده بود که روی سینه، پشت سر و سر زانوها نصب می شد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چهارشانه
تصویر چهارشانه
((~. نِ))
مرد تنومند که دارای شانه های پهن باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
مربّعٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
Plaid
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
à carreaux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
משובץ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
چارخانه
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
কারেক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
mchele
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
체크무늬
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
格子模様
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
geruit
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
चौकड़ी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
kotak-kotak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
ลายตาราง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
a cuadros
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
a quadretti
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
格子图案的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
w kratkę
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
в клітку
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
kariert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
в клетку
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چهارخانه
تصویر چهارخانه
xadrez
دیکشنری فارسی به پرتغالی