دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 24 هزارگزی شمال خاوری اهواز و 10 هزارگزی شمال باختر ملاثانی ساحل شمالی رود خانه دز واقع است. دشت و گرمسیر است. 70 تن سکنه دارد. از رود خانه دز مشروب میشود. از محصولاتش غلات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راهش مالرو است ولی از طریق شوشتر اتومبیل رو است. ساکنینش از طایفۀ عنافجه هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 24 هزارگزی شمال خاوری اهواز و 10 هزارگزی شمال باختر ملاثانی ساحل شمالی رود خانه دز واقع است. دشت و گرمسیر است. 70 تن سکنه دارد. از رود خانه دز مشروب میشود. از محصولاتش غلات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راهش مالرو است ولی از طریق شوشتر اتومبیل رو است. ساکنینش از طایفۀ عنافجه هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
چیده، ویژگی گل یا میوه که از درخت کنده شده، ویژگی آنچه از میان چیزهایی برگزیده و جداشده باشد، گزیده، ویژگی آنچه با نظم و ترتیب در کنار هم یا روی هم قرار داده شده
چیده، ویژگی گل یا میوه که از درخت کنده شده، ویژگی آنچه از میان چیزهایی برگزیده و جداشده باشد، گزیده، ویژگی آنچه با نظم و ترتیب در کنار هم یا روی هم قرار داده شده
دهی از دهستان باری (بلوک شاخدونیه) بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 55 هزارگزی جنوب خاور اهواز و 5 هزارگزی جنوب راه اهواز به رامهرمز واقع میباشد. زمینش جلگه و هوایش معتدل است و 280 تن سکنه دارد. آبش از چاه. محصولش غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری میباشد. راه این آبادی در تابستان اتومبیل رو است و ساکنان آن از طایفۀ کعبی شادکانی اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان باری (بلوک شاخدونیه) بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 55 هزارگزی جنوب خاور اهواز و 5 هزارگزی جنوب راه اهواز به رامهرمز واقع میباشد. زمینش جلگه و هوایش معتدل است و 280 تن سکنه دارد. آبش از چاه. محصولش غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری میباشد. راه این آبادی در تابستان اتومبیل رو است و ساکنان آن از طایفۀ کعبی شادکانی اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
چوبی بود که مسافران چون سلاح در دست دارند. (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 469). چوبدستی که شتربانان و امثال ایشان بدست گیرند. (برهان) (از جهانگیری). چوبدستی شتربانان. (رشیدی). چوبدستی شتربانان که چماق گویند و امثال آن. (انجمن آرا) (آنندراج). کدین و چوبدستی شتربانان و جز آنان. (ناظم الاطباء) : دو چیزش برکن و دو بشکن مندیش زغلغل و غرنبه دندانش به گاز و دیده به انگشت پهلو به دبوس و سر به چنبه. لبیبی (از فرهنگ اسدی). چونت زینسان سخن به بی ادبی است زخم چنبه سزدت بر پهلو. ؟ (از فرهنگ اسدی). ، چوبی باشد که زنان بدان جامه شویند و از پس در نیز نهند استواری را. (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 469). چوب گنده را گویند مثل چوبی که در پس در، اندازند و چوبی که گازران بر جامه زنند. (از برهان). هر چوب گنده را گویند، مانند چوبی که در پس در نهند تا زود گشوده نشود و گاهی گازران بر زبر آن جامه را بشویند. (جهانگیری). چوب گنده مانند چوب گازران که بر آن جامه شویند. (رشیدی). چوب گنده که پس در، اندازند و چوب گازران که بدان جامه کوبند. (انجمن آرا) (آنندراج) ، چوب خوشۀ انگور که بر تاک چسبیده است. (برهان). چوب خوشۀ انگور بر تاک چسبیده. (ناظم الاطباء). چوب گونه ای که دانه های انگور بدان پیوسته است. چوب باریک و منثعب که حبه های انگور و خرما و امثال این دو بدان دوسیده است. تلزنه. (در اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه) ، کنایه از مردم ناهموار و درشت باشد. (برهان). مردم ناهموار و درشت و گردنکش. (ناظم الاطباء) ، در تداول روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه، مطلق ضرب و لطم و کتک را گویند، چنانکه گویند فلان کس را چنبه زد یا فلانی چنبه خورد و امثال اینها. چنبه (در اصطلاح روستائیان فیض آباد بخش تربت حیدریه) ، چوب ’الک’ در بازی ’الک دولک’. (یادداشت مؤلف). - چنبه خوردن، در تداول روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه، بمعنی کتک خوردن از کسی است اعم از اینکه زنندۀ کتک با چوب یا با دست یا با وسیلۀ دیگر زده باشد. - چنبه زدن، دراصطلاح روستائیان فیض آباد بخش محولات تربت حیدریه بمعنی کتک زدن است، خواه با دست یا با چوب یا بوسیلۀ دیگر باشد
چوبی بود که مسافران چون سلاح در دست دارند. (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 469). چوبدستی که شتربانان و امثال ایشان بدست گیرند. (برهان) (از جهانگیری). چوبدستی شتربانان. (رشیدی). چوبدستی شتربانان که چماق گویند و امثال آن. (انجمن آرا) (آنندراج). کدین و چوبدستی شتربانان و جز آنان. (ناظم الاطباء) : دو چیزش برکن و دو بشکن مندیش زغلغل و غرنبه دندانش به گاز و دیده به انگشت پهلو به دبوس و سر به چنبه. لبیبی (از فرهنگ اسدی). چونت زینسان سخن به بی ادبی است زخم چنبه سزدت بر پهلو. ؟ (از فرهنگ اسدی). ، چوبی باشد که زنان بدان جامه شویند و از پس در نیز نهند استواری را. (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 469). چوب گنده را گویند مثل چوبی که در پس در، اندازند و چوبی که گازران بر جامه زنند. (از برهان). هر چوب گنده را گویند، مانند چوبی که در پس در نهند تا زود گشوده نشود و گاهی گازران بر زبر آن جامه را بشویند. (جهانگیری). چوب گنده مانند چوب گازران که بر آن جامه شویند. (رشیدی). چوب گنده که پس در، اندازند و چوب گازران که بدان جامه کوبند. (انجمن آرا) (آنندراج) ، چوب خوشۀ انگور که بر تاک چسبیده است. (برهان). چوب خوشۀ انگور بر تاک چسبیده. (ناظم الاطباء). چوب گونه ای که دانه های انگور بدان پیوسته است. چوب باریک و منثعب که حبه های انگور و خرما و امثال این دو بدان دوسیده است. تِلِزنَه. (در اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه) ، کنایه از مردم ناهموار و درشت باشد. (برهان). مردم ناهموار و درشت و گردنکش. (ناظم الاطباء) ، در تداول روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه، مطلق ضرب و لطم و کتک را گویند، چنانکه گویند فلان کس را چنبه زد یا فلانی چنبه خورد و امثال اینها. چُنَبَه (در اصطلاح روستائیان فیض آباد بخش تربت حیدریه) ، چوب ’الک’ در بازی ’الک دولک’. (یادداشت مؤلف). - چنبه خوردن، در تداول روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه، بمعنی کتک خوردن از کسی است اعم از اینکه زنندۀ کتک با چوب یا با دست یا با وسیلۀ دیگر زده باشد. - چنبه زدن، دراصطلاح روستائیان فیض آباد بخش محولات تربت حیدریه بمعنی کتک زدن است، خواه با دست یا با چوب یا بوسیلۀ دیگر باشد
دهی است از دهستان نهرهاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 6 هزارگزی جنوب باختری اهواز کنار رود کارون واقع است. دشت و گرمسیر است. 70 تن سکنه دارد. ازرود خانه کارون بوسیلۀ موتور آبکش مشروب میشود. محصولاتش غلات و سبزیجات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راهش در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفۀ سادات هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان نهرهاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 6 هزارگزی جنوب باختری اهواز کنار رود کارون واقع است. دشت و گرمسیر است. 70 تن سکنه دارد. ازرود خانه کارون بوسیلۀ موتور آبکش مشروب میشود. محصولاتش غلات و سبزیجات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راهش در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفۀ سادات هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
پالاد به ترکی کتل گویند اسپی است که پیشاپیش اسپ شاهان و فرماندهان برند پالا ز دروازه تا درگه شه دو میل - دو رویه سپه بود و پالا و پیل (اسدی توسی) یدک اسب کتل بالاد بالاده. توضیح جنیبه در عربی صوف پشم شتر شش ساله و ناقه ایست که بدراهم بکسی دهند تا بر آن غله آرد (منتهی الارب) و بمعنی مذکر و در بالا در عربی (جنیب) است. رک منتهی الارب
پالاد به ترکی کتل گویند اسپی است که پیشاپیش اسپ شاهان و فرماندهان برند پالا ز دروازه تا درگه شه دو میل - دو رویه سپه بود و پالا و پیل (اسدی توسی) یدک اسب کتل بالاد بالاده. توضیح جنیبه در عربی صوف پشم شتر شش ساله و ناقه ایست که بدراهم بکسی دهند تا بر آن غله آرد (منتهی الارب) و بمعنی مذکر و در بالا در عربی (جنیب) است. رک منتهی الارب
هر چوب گنده و ستبر (مانند چوبی که پس در اندازند و چوبی که گازران بر جامه زنند)، چماق چوبدستی (مانند چوبدستی شتر بانان)، هر چیز درشت و ستبر، شخص گنده و فربه مرد ناهموار درشت
هر چوب گنده و ستبر (مانند چوبی که پس در اندازند و چوبی که گازران بر جامه زنند)، چماق چوبدستی (مانند چوبدستی شتر بانان)، هر چیز درشت و ستبر، شخص گنده و فربه مرد ناهموار درشت