جدول جو
جدول جو

معنی چنگولی - جستجوی لغت در جدول جو

چنگولی(چَ)
نوعی ساز باشد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاچنگولی
تصویر پاچنگولی
چنگلوک، ویژگی انسان یا حیوانی که انگشتان دست و پایش کج و معیوب باشد، ویژگی آنکه به واسطۀ ضعف و سستی هنگام حرکت دست به دیوار بگیرد یا به کسی و چیزی تکیه کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگولک
تصویر انگولک
انگولک کردن، انگولک کردن مثلاً دستکاری کردن، با چیزی ور رفتن، مزاحم کسی شدن، به کسی آزار رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چنگلوک
تصویر چنگلوک
ویژگی انسان یا حیوانی که انگشتان دست و پایش کج و معیوب باشد، ویژگی کسی که به واسطۀ ضعف و سستی هنگام حرکت دست به دیوار بگیرد یا به کسی و چیزی تکیه کند، برای مثال به مردن به آب اندرون چنگلوک / به از رستگاری به نیروی غوک (عنصری - ۳۵۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنگوله
تصویر زنگوله
زنگ کوچک کروی شکل که به پای کودکان یا گردن چهارپایان می بندند، زنگل، زنگله، زنگدان، زنگلیچه، ژنگله، ژنگدان،
در موسیقی از آوازهای موسیقی قدیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چنگالی
تصویر چنگالی
خوراکی که از روغن داغ کرده و آب و شکر یا شیره با نان تریت کرده درست کنند، چنگال خوست، چنگال خست، چنگال خوش، انگشتو، بشتره، بشتزه، بشنزه، بشنژه
فرهنگ فارسی عمید
(چَ)
از قرای سجاس رودزنجان خالصه دیوان و قدیم النسق سی خانوار سکنه دارد. محصولش غله آبی و دیمی است. از آب رود خانه مشروب میشود. چشمۀ آب هم دارد. یونجه کاری میکنند. هوایش ییلاقی است. (مرآت البلدان ج 4 ص 275). دهی است جزء دهستان سجاس رود بخش قیدار شهرستان زنجان در 30 هزارگزی شمال قیدار سر راه عمومی قیدار به زنجان واقع شده است. کوهستانی و سردسیر است. 452 تن سکنه دارد. از چشمه مشروب میشود. محصولاتش انواع میوه و غلات است. شغل بیشتر اهالی زراعت و قالیچه، گلیم و جاجیم بافی است. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
طعامی که چنگال نیز گویند. (ناظم الاطباء). حلوایی است از کعک و شیره و جز آن. چنگال. (یادداشت مؤلف) ، مالیده گر. (آنندراج). چنگال مال. (شرفنامۀ منیری). رجوع به چنگال شود
لغت نامه دهخدا
(چَ لَ)
ضعیف است
لغت نامه دهخدا
(چَ گُ لِ)
نام یکی از پاسگاههای گمرک و مرزبانی بخش مهران شهرستان ایلام است. در 54 هزارگزی جنوب خاور مهران و 4 هزارگزی جنوب راه شوسۀ مهران به دهلران واقعاست. کوهستانی و گرمسیر است. پاسگاه در درۀ کنار رود خانه چنگوله واقع شده است. آب قنات مخصوص پاسگاه است و آب رودخانه شور و تلخ و گوگردی است. این پاسگاه در حدود 18 هزارگز با مرز عراق فاصله دارد. سکنۀ آن را افراد پاسگاه و یک خانوار محلی تشکیل میدهد. در زمستان از ایلات پشتکوه برای تعلیف احشام خود به نزدیکی مرز میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
بمعنی بادپیچ است و آن ریسمانی باشد که در ایام عید و نوروز از شاخ درخت و جاهای بلند آویزند و زنان و کودکان بر آن نشسته در هوا آیند و روند و گویند این لغت از لغات هندی است. (از برهان) (آنندراج). ریسمانی که دو سرش ببالا بسته و در میانش جای نشستن آدمی است که بر آن تاب میخورد و نامهای دیگرش ’تاب’ و ’آورک’ است. (فرهنگ نظام ذیل چنچولی). چنچله. (ناظم الاطباء). چنگولی. (فرهنگ نظام). بادپیچ. باد. (در تداول روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه). و رجوع به بادپیچ و تاب و چنچله شود
لغت نامه دهخدا
فرانسوی سمداریان تکمه دگمه گوی گریبان، حلقه ای که تکمه را از آن گذرانند
فرهنگ لغت هوشیار
رشته هایی از ریسمان نخی یا ابریشمی که بشکل رشته یا گلوله درست کنند و بکلاه اطراف لباس علم (درفش) بند پرده تسبیح و غیره آویزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنگوله
تصویر شنگوله
شوخ و ظریف، زیبا رعنا، عیار، سر خوش سرمست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگدلی
تصویر سنگدلی
سخت دلی بیرحمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشگولی
تصویر پشگولی
قوی اندامی و حرص در کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنگدلی
تصویر تنگدلی
اندوهگینی افسردگی غمگینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکولی
تصویر انکولی
تاج الملوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگوری
تصویر انگوری
شرابی که از انگور بگیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگولک
تصویر انگولک
تحریک، انگشت کوچک انگشت کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به بنگال. آنچه مربوط به بنگال باشد، از مردم بنگال اهل بنگال، زبانی که مردم بنگال بدان تکلم کنند و آن آمیخته ایست از هندی فارس و عربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چوغولی
تصویر چوغولی
خبر گیری، خبر آوردن برای کسی، شکایت کردن از کسی پیش کسی بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنگلوک
تصویر چنگلوک
آنکه دست و پایش معیوب و ضعیف باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنگوله
تصویر زنگوله
زنگهای کوچکی که به گردن چارپایان آویزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاچنگولی
تصویر پاچنگولی
پاچنگلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنگولی
تصویر شنگولی
عمل شنگول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنچولی
تصویر چنچولی
هندی تاب بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنگالی
تصویر چنگالی
در هم مالیده، چنگال چنگالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنگولک
تصویر چنگولک
ضعیف و سست: (دست و پاش چنگولک شده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگوله
تصویر انگوله
((اَ لِ))
تکمه، دگمه، جا دگمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چنگلوک
تصویر چنگلوک
((چَ))
انسان یا حیوانی که انگشتان دست و پایش معیوب و ضعیف باشد، چنگوک
فرهنگ فارسی معین
چنگ، پنجه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سرخوشی، سرمستی، کیفوری، نشئگی
متضاد: بی حالی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پنجه، پنجه انداختن گربه سانان و سگ سانان، پنجه ی حیواناتی مانند: گربه و پلنگ که ناخن های تیز و بلندی.، نوعی حالت نشستن شبیه به چمباتمه که ناشی از درد یا سرما باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که دستش شل و انگشتانش خشک باشد
فرهنگ گویش مازندرانی