جدول جو
جدول جو

معنی چنگوار - جستجوی لغت در جدول جو

چنگوار
(چَ)
همانند چنگ. کوژ. خمیده:
چنگی کو در نوازد بیست و چار
چون نیابد گوش، گردد چنگ وار.
مولوی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شنگویر
تصویر شنگویر
زنجبیل، گیاهی پایا، با برگ های دراز و باریک شبیه برگ نی، گل هایی خوشه ای و زرد رنگ و ساقه ای معطر که مزه ای تند دارد و به عنوان ادویه و دارو به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگوسار
تصویر نگوسار
نگونسار، فرو افتاده، در علم زیست شناسی گل نگون سار گیاهی تزیینی و خوش بو با ساقۀ کوتاه و گل های سرخ یا کبود و کمی سرازیر که ریشۀ آن مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگوار
تصویر ناگوار
نامطبوع، ناخوشایند مثلاً حوادث ناگوار، بدمزه، خوراکی که در معده هضم نشود، امتلا، سوء هاضمه، تخمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دژگوار
تصویر دژگوار
هر غذایی که گوارا و قابل هضم نباشد، بدگوار، ناگوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوگوار
تصویر سوگوار
مصیبت دیده، ماتم زده، ماتم دار، عزادار، غمگین، سوگ دار، سوگ زده، سوگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چنگار
تصویر چنگار
نوعی بیماری که ورم و زخم آن شبیه پای خرچنگ است، در علم زیست شناسی خرچنگ
فرهنگ فارسی عمید
(چَ)
خرچنگ را نامند و بتازی سرطان گویند. (جهانگیری) (برهان) (آنندراج). پنج پایه. پنج پایک
لغت نامه دهخدا
(چَ)
از قرای سجاس رود زنجان خالصه دیوان قدیم النسق، پنجاه خانوارسکنه دارد. زراعتش از یک رشته قنات و یک چشمه مشروب میشود. حاصلش غله دیمی و آبی است. (مرآت البلدان ج 4ص 274 و 275). دهی است جزء دهستان سجاس رود بخش قیدار شهرستان زنجان در 12 هزارگزی شمال باختری قیدار و 9 هزارگزی راه مالرو عمومی واقع شده است. دامنه و سردسیر است. 406 تن سکنه دارد. از چشمه و سجاس رود مشروب میشود. محصولش غلات و بنشن است. قلمستان دارد و شغل اهالی بیشتر زراعت و قالیچه، گلیم و جاجیم بافی است. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(گَنْگْ)
دزد و غارتگر. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَگْ/ چَ گَ)
شهری است بسیار ولایت در هند. (اوبهی). نام شهری است از ولایت هندوستان. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). شهری در هندوستان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
درگاه و بارگاه شاه و امیری که باریافتن در آن دشوار باشد، کسی که به هیچکس اجازه ورود نزد خود ندهد، خدا باری تعالی
فرهنگ لغت هوشیار
ساحل جزیره، مجموعه چند جزیره نزدیک بهم مجمع الجزائر: همان تا بدین گنگبار از شگفت چه بینیم کان یاد باید گرفت. (گرشا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنگ وار
تصویر لنگ وار
همچون لنگان. یا لنگ وار رفتن، چون لنگان قدم برداشتن و راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگوار
تصویر ناگوار
چیز بد هضم که زود گوارا نشود، تحلیل نرفته، هضم نشده، سنگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگخوار
تصویر سنگخوار
سنگ خوارک
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از مجازات که آدمی را تا کمر در خاک نشانند و بر ان سنگ باران کنند بحدی که بمیرد
فرهنگ لغت هوشیار
بقایای متحجر شده موجودات زنده اعصار قدیمه. این بقایا علم به احوال موجودات گذشته را به مقیاس بسیار زیادی برای ما روشن میکنند و نیز در تشخیص سن طبقات زمین موثرند فسیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوگوار
تصویر سوگوار
ماتمزده، عزادار مصیبت زده، ماتم زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنگولک
تصویر چنگولک
ضعیف و سست: (دست و پاش چنگولک شده)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که همه موهای سرش سفید شده باشد سر سفید، شوره که از آن باروت سازند
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره ترشکها که ریشه اش دور خویش پیچیده و در تداوی بعنوان قابض بکار رود انارف برسیان دارو پرشیان دارو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگنار
تصویر انگنار
کنگر فرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنگوار
تصویر گنگوار
دزد و غارتگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنگاور
تصویر جنگاور
جنگجو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژاگوار
تصویر ژاگوار
فرانسوی دیله ببر از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنگبار
تصویر زنگبار
دوره ای از ادوار ملایم موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنگدار
تصویر زنگدار
طنین دار (صدا آواز)، دارنده زنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنگار
تصویر چنگار
خرچنگ
فرهنگ لغت هوشیار
نگونسار: چون محال آمد پدیدار آمدن گم شدن به یا نگوسار آمدن، (منطق الطیربنقل دکترگوهرین. اسرارنامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنگار
تصویر چنگار
((چَ))
خرچنگ، جانوری است دوزیست با چنگال های بلند که به یک پهلو حرکت می کند، یکی از صورت های فلکی منطقه البروج، چهارمین برج از بروج دوازده گانه که خورشید تیرماه در این برج دیده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناگوار
تصویر ناگوار
نامطبوع، وخیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چنگار
تصویر چنگار
سرطان
فرهنگ واژه فارسی سره
خرچنگ، سرطان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از مراتع شبه جزیره ی میانکاله واقع در شرق بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی