جدول جو
جدول جو

معنی چنگروم - جستجوی لغت در جدول جو

چنگروم
فراوان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انگروا
تصویر انگروا
جایی که گوسفندان در آن بخوابند، زاغه، آغل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چنگ رومی
تصویر چنگ رومی
صورت فلکی چنگ، از صورت های فلکی شمالی، دیگ پایه، شلیاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چنگلوک
تصویر چنگلوک
ویژگی انسان یا حیوانی که انگشتان دست و پایش کج و معیوب باشد، ویژگی کسی که به واسطۀ ضعف و سستی هنگام حرکت دست به دیوار بگیرد یا به کسی و چیزی تکیه کند، برای مثال به مردن به آب اندرون چنگلوک / به از رستگاری به نیروی غوک (عنصری - ۳۵۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سندروم
تصویر سندروم
مجموع آثار و علائمی که نشان دهندۀ یک بیماری مشخص نیست، نشانگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگوم
تصویر انگوم
انگم، مادۀ چسبناک که از تنه و شاخۀ برخی درختان میوه دار بیرون می آید و سفت می شود، صمغ درخت زنج، ازدو
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
شوخ. بی حیا. (آنندراج). بیحیا. (غیاث). گستاخ. بی ادب. بی حیا. (ناظم الاطباء) :
کلیسیای جهان را من آن کهن گبرم
که خوشدلم به تماشای سنگروئی چند.
شانی تکلو (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ گَ)
نام شهری کنار راه رامسر به لاهیجان میان کیاکلا و دیوشل، واقع در 539900گزی تهران، دارای پستخانه و تلگرافخانه. شهر کوچک لنگرود در 14هزارگزی لاهیجان و 13هزارگزی رودسر واقع شده است و مختصات جغرافیائی آن به شرح زیر است: طول 50 درجه و 10 دقیقه و 30 ثانیه و عرض 37 درجه و 11 دقیقه. جادۀ شوسۀ رشت به شهسوار از وسط شهر عبور کند و مغازه و بناهای معتبر در طرفین آن احداث شده است و نمایندۀ کلیۀ ادارات دولتی به استثنای پادگان نظامی در این شهر وجود دارد. آب آشامیدنی سکنه از چاه و آنهائی که بضاعت دارند از چشمۀ لیله کوه که در سه هزارگزی جنوب شهر واقع است تأمین می گردد و مدتی است که اقداماتی برای لوله کشی آب لیله کوه شده و ممکن است به زودی عملی گردد. جمعیت لنگرود حدود 16هزار است و در حدود 1200 باب خانه مسکونی و 500 باب مغازه و دکان و 7 مسجد دارد. روزهای شنبه و چهارشنبه بازار عمومی لنگرود است. در این شهر، یک دبیرستان و چهار دبستان پسرانه و دو دخترانه هست و کار خانه برق شهر در شرف تأسیس است. تعداد تلفن های شهری در حدود پنجاه است و کار خانه برنج پاک کنی و پیله خفه کنی دولتی دارد. از آثار قدیمی لنگرود یک بقعه به نام سیدحسین کیا و مسجدجامع است. پل آجری بین دو محلۀ این شهر روی رودخانه نیز از ابنیۀ قدیمی است. قرای موبندان، بازارده، پلت کله، گلباغ چالکیاسر نزدیک و متصل به شهر میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
نام رودخانه ای در جوار شهر لنگرود که به بحر خزر ریزد و محل صید ماهی است
لغت نامه دهخدا
(اَ)
انگم. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به انگم شود، جمع واژۀ نمر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پلنگان. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
نام شهری است در ملک چین. (برهان). شهری در چین. (ناظم الاطباء). نام قدیم خان بالیغ (خان بالغ) دارالملک ختای از اقلیم چهارم و پنجم است در اقلیم پنجم طولش از جزایر خالدات (قکد = 24) و عرضش از خط استوا (لز = 37) و شهری بزرگ است. (نزهه القلوب ج 3 ص 258)
لغت نامه دهخدا
(چِ گُ رَ)
دهی است از دهستان قلعه کری بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاه. در دوازده هزارگزی شمال سنقر و چهارهزارگزی جنوب خاوری ده عباس واقع و دردامنه قرار گرفته و سردسیر است. 210 تن سکنه دارد. از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات دیمی، توتون. اهالی بکشاورزی اشتغال دارند و از قالیچه، جاجیم، پلاس بافی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
از قرای سجاس رود زنجان خالصه دیوان قدیم النسق، پنجاه خانوارسکنه دارد. زراعتش از یک رشته قنات و یک چشمه مشروب میشود. حاصلش غله دیمی و آبی است. (مرآت البلدان ج 4ص 274 و 275). دهی است جزء دهستان سجاس رود بخش قیدار شهرستان زنجان در 12 هزارگزی شمال باختری قیدار و 9 هزارگزی راه مالرو عمومی واقع شده است. دامنه و سردسیر است. 406 تن سکنه دارد. از چشمه و سجاس رود مشروب میشود. محصولش غلات و بنشن است. قلمستان دارد و شغل اهالی بیشتر زراعت و قالیچه، گلیم و جاجیم بافی است. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
شخصی را گویند که از بیماری برخاسته باشد و از ضعف دست بر دیوار گرفته راه رود. (برهان). بیماری که تازه از بیماری برخاسته و به امداد و اعانت کسی و یا چیزی حرکت می کند. چنگلوک، مردم دست و پا کچ را گفته اند. (برهان). بمعنی چنگلوک است. (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). رجوع به چنگلوک شود
لغت نامه دهخدا
نام دهی در سه فرسنگ ونیمی مغربی اشکنان است. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ)
دهی است از دهستان قیلاب بخش اندیمشک شهرستان دزفول که در 62هزارگزی شمال خاوری اندیمشک و 3هزارگزی جنوب راه آهن تهران به اهواز واقع شده است. هوای آن گرم مالاریایی و سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالی بافی و راه آن مالرو است. ساکنین از طایفۀ عشایر لر می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ج 6)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
موضعی در 16071گزی قم میان قم و شوراب (در طول راه آهن قم به کاشان) و بدانجا ایستگاه ترن باشد. رجوع به لنگه رود شود
لغت نامه دهخدا
(چَ وَ)
نام قهرمانی است در گرشاسبنامه:
ز گشتی بکشتی همی شد چو گرد
همی کوفت گرز و همی کشت مرد
چنین تا بچنگاوۀ جنگ جوی
رسید و کمین کرد از کین بر اوی.
اسدی (گرشاسبنامه ص 123)
لغت نامه دهخدا
(چَ گَ)
کسی باشد که دست و پایش سست شده باشد و کژ. (فرهنگ اسدی). آدمی و حیوان دیگر که دست و پای او کج و ناراست باشد. (جهانگیری) (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (از اوبهی) (غیاث اللغات) :
ای غوک چنگلوک چو پژمرده برگ کوک
خواهی که چون چکوک بپری سوی هوا.
لبیبی (از فرهنگ اسدی).
بمردن به آب اندرون چنگلوک
به از رستگاری به نیروی غوک.
عنصری (از فرهنگ اسدی).
چنگلوک و چفته شکل و بی ادب
سوی او می غیژ و او را می طلب.
مولوی (از جهانگیری).
چنگلوکم چون جنین اندر رحم
نه مهه گشتم شد این نقلان مهم.
مولوی.
، شخصی که در هنگام نشستن و برخاستن دست بر پشت کسی نهد و به امداد دیگری برخیزد. (جهانگیری) (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). کسی که در نشستن و برخاستن محتاج به امدادو معاونت دیگری بود، شخص فالج و مفلوج. (ناظم الاطباء). چنگول. چارچنگولی. دست و پای بهم پیچیده. چهارچنگولی
لغت نامه دهخدا
(چَ)
از قرای سجاس رودزنجان خالصه دیوان و قدیم النسق سی خانوار سکنه دارد. محصولش غله آبی و دیمی است. از آب رود خانه مشروب میشود. چشمۀ آب هم دارد. یونجه کاری میکنند. هوایش ییلاقی است. (مرآت البلدان ج 4 ص 275). دهی است جزء دهستان سجاس رود بخش قیدار شهرستان زنجان در 30 هزارگزی شمال قیدار سر راه عمومی قیدار به زنجان واقع شده است. کوهستانی و سردسیر است. 452 تن سکنه دارد. از چشمه مشروب میشود. محصولاتش انواع میوه و غلات است. شغل بیشتر اهالی زراعت و قالیچه، گلیم و جاجیم بافی است. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(چَ گِ)
لورا. (التفهیم). رجوع به لورا شود
لغت نامه دهخدا
از قرای خرقان قراگوزلو است. زراعتش نصف آبی و نصف دیمی است. باغات میوه زیاد دارد ویکصد خانوار در این قریه سکونت دارند. (مرآت البلدان ج 4 ص 275). دهی است از دهستان خرقان بخش آوج شهرستان قزوین در 38 هزارگزی شمال باختر آوج و 38 هزارگزی راه عمومی واقع است. کوهپایه و سردسیر است. 936 تن سکنه دارد. از رود گامشکان مشروب میشود. محصولاتش غلات، سیب زمینی، سردرختی ها، انگور، بادام، قیسی و عسل است. اهالی بکشاورزی، قالی و جاجیم بافی گذران میکنند. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
نوعی نشستن هنگام خسته شدن. یا بسبب نبودن فرصت دستها را روی زانو میگذارند و می نشینند و بهمان شکل بلند میشوند. (شعوری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چنگوک
تصویر چنگوک
آنکه دست و پایش معیوب و ضعیف باشد
فرهنگ لغت هوشیار
صمغ و ماده چسبنده لزجی که از درختان مخصوصا درختان آلو و آلوچه و گوجه خارج میشود و در برابر هوا انجماد می یابد
فرهنگ لغت هوشیار
توموره وعده درد ناکی که نسج عصبی را فرا میگیرد: تومور عصبی ثالیل عصبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سندروم
تصویر سندروم
مجموع آثارو علاماتی که مرضی را متمایز و مشخص سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنگلوک
تصویر چنگلوک
آنکه دست و پایش معیوب و ضعیف باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنگوک
تصویر چنگوک
((چَ))
انسان یا حیوانی که انگشتان دست و پایش معیوب و ضعیف باشد، چنگلوک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چنگ رومی
تصویر چنگ رومی
((چَ گِ))
شلیاق، یکی از صورت های فلکی شمالی، که به صورت چنگی فرض شده است. پرنورترین ستاره آن نسر واقع می باشد و اثافی و دیگ پایه هم گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چنگلوک
تصویر چنگلوک
((چَ))
انسان یا حیوانی که انگشتان دست و پایش معیوب و ضعیف باشد، چنگوک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چت روم
تصویر چت روم
گپسرا
فرهنگ واژه فارسی سره
نام نوعی سبزی وحشی، در پلور به پرنده ای سبز رنگ گویند، پربار
فرهنگ گویش مازندرانی
اتراق گاه هموار و گسترده ی کوهستانی البرز در مسیر کوچ
فرهنگ گویش مازندرانی
گاز انبر، انبر، به درخت پربار نیز گویند، گیاهی خودرو، خوشبو
فرهنگ گویش مازندرانی
ستون، تکیه گاه چوبی کاشته شده در زمین، میخ بزرگ چوبی، از
فرهنگ گویش مازندرانی