جدول جو
جدول جو

معنی چندگتی - جستجوی لغت در جدول جو

چندگتی
به چه بزرگی؟در مقام پرسش و سوال از میزان حجم و بزرگی اشیا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ژندگی
تصویر ژندگی
پارگی، کهنگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گندگی
تصویر گندگی
گنده بودن، درشتی، ستبری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بندگی
تصویر بندگی
بنده بودن، عبادت، پرستش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گندگی
تصویر گندگی
بدبویی، بوی بد دادن
فرهنگ فارسی عمید
(چَ مَ دَ / دِ)
صفت و حالت شخص چمنده. خرامندگی. رفتار بناز و خرام. رجوع به چم، چمنده و چمیدن شود
لغت نامه دهخدا
تندگفتار. که سخن درشت گوید. تلخ گفتار:
قوی استخوانها و بینی بزرگ
سیه چرده و تندگوی و سترگ.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(چَ)
هر اندازه. (آنندراج). به هر اندازه. چندان:
ز گاو و گوسفند و مرغ و ماهی
ندانم چند؟ چندانی که خواهی.
نظامی.
عمر چندانی که کم باشد پریشانی کم است
زلف کی بودی پریشان گر نمیبودی بلند.
؟ (از آنندراج).
، بقدری. آنقدر. آن اندازه. تاحدی. تاآنجا. چندان. تا آن مقدار:
زلال آب چندانی بود خوش
کزو بتوان نشاند آشوب آتش.
نظامی.
تحمل را بخود کن رهنمونی
نه چندانی که بار آرد زبونی.
نظامی.
هوای باغ چندانی بود گرم
که سبزی را سپیدی دارد آزرم.
نظامی.
چون نگه کردم خود را دیدم در بدایت درجۀ انبیاء، پس چندانی در آن بی نهایتی برفتم که گفتم بالای این هرگزکسی نرسیده است و برتر از این مقام ممکن نیست. (تذکره الاولیاء عطار). رجوع به چند و چندان شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
نام قلعه ای در هندوستان که دارای حصنی حصین بود و محمود آن را بگشود و به اموال و غنائم بسیار رسید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 416، 417، 418)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ / رِ دُ)
یاوه گوی. مهمل گوی. گویندۀ سخن بیهوده و بی معنی. چرت و پرت گوی. گویندۀ پرت و پلا. حرف مفت زن. مهمل باف. رجوع به چرند و چرند گفتن و چرند گویی شود
لغت نامه دهخدا
(چَ خَ دَ / دِ)
چخی. چخیدگی. عمل چخنده. کوشش. سعی. جدیت، چخی. ستیزه گری. خصومت. دشمنی. ستیزه جویی، چخی. جستن بر روی کسی. رجوع به چخ و چخنده و چخی و چخیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چندانی
تصویر چندانی
هر اندازه، چندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندگی
تصویر بندگی
طاعت، عبادت، عبودیت، مملوکیت، رقیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژندگی
تصویر ژندگی
پاره گی، کهنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمندگی
تصویر چمندگی
خرامندگی، رفتار بناز و خرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کندگی
تصویر کندگی
حک و قلمزنی، تراشیدگی، کافتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندگی
تصویر گندگی
سطبری، کلفتی، درشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
زندگانی یا زندگی نهانی حیات خفی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
((زِ دَ یا دِ))
زنده بودن، زیست، حیات، مدت عمر، وضع مالی، مال و منال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بندگی
تصویر بندگی
((بَ دِ))
غلامی، بنده بودن، نوکری، عبودیت، اطاعت، فرمانبرداری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
Life
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
vie
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
Leben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
життя
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
życie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
生命的 , 生活
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
vida
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
vita
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
vida
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
жизнь
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
leven
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
जीवन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
kehidupan, hidup
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
생명 , 삶
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
חיים , חיים , חַיִּים
دیکشنری فارسی به عبری