معنی ژندگی - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با ژندگی
ژندگی
- ژندگی
- حالت و چگونگی ژند و ژنده. پارگی. کهنگی. (غیاث). رثاثت:
سیه گلیم خری ژنده جل و پشماکند
که ژندگیش نه درپی پذیرد و نه رفو.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
بندگی
- بندگی
- غلامی، بنده بودن، نوکری، عبودیت، اطاعت، فرمانبرداری
فرهنگ فارسی معین