جدول جو
جدول جو

معنی چناهن - جستجوی لغت در جدول جو

چناهن
(چَ هََ)
کلمه تحسین به معنی چنانهن. (ناظم الاطباء) (از برهان). به معنی زه و احسن و آفرین. و رجوع به چنانهن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چنان
تصویر چنان
آن طور، آن سان، آن گونه مانند آن، چونان
چنان چون: مانند، مثل، همان گونه که، همان سان که، چنانچون، برای مثال به سان آتش تیز است عشقش / چنان چون دوزخش همرنگ آذر (دقیقی - ۱۰۰)
چنانچون: مانند، مثل، همان گونه که، همان سان که، چنان چون
چنانچه: آن طور، آن سان، به طوری که، بنابرآنچه، اگر، در صورتی که، چون آنچه
چون آنچه: آن طور، آن سان، به طوری که، بنابرآنچه، اگر، در صورتی که، چنانچه
چنان که: به طوری که، آن سان که، آن طورکه مانند آن که، چون آن که: ون آن که: به طوری که، آن سان که، آن طورکه مانند آن که، چنان که
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چناچن
تصویر چناچن
آواز تیر پی در پی، صدایی که از پی در پی انداختن تیر با کمان برآید
فرهنگ فارسی عمید
(چَ هََ)
کلمه تحسین است به معنی آفرین و بارک اﷲ که همه نیکی ها در ضمن آن هست، یعنی وصف نتوان کرد از غایت نیکویی. (برهان) (از جهانگیری) (از انجمن آرا). کلمه تحسین، یعنی آفرین و مرحبا و بارک اﷲ. (ناظم الاطباء). چناهن. زه. احسن. و رجوع به چناهن شود
لغت نامه دهخدا
(چَ نِ)
نام یکی از دهستانهای بخش شوش شهرستان دزفول که در جنوب باختری دزفول و در باختر رود خانه دز واقع است. هوایش گرمسیری است و سکنۀ این دهستان و آبادیهای تابع آن 6 هزار تن میباشند. آبش از رودخانه و چاه. محصول عمده اش غلات و شغل بیشتر اهالی دیم کاری است. این دهستان از 14 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و قصبۀ چنانه که به ’چنانه محمد’ معروف است مرکز دهستان میباشد. قریه های مهم این دهستان عبارتند از: عشیره، زامل فعیل، زمد و ساکنان این قراء ازطوایف مختلف اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ نَ)
نام قبیله ای از قبایل خوزستان. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 92)
لغت نامه دهخدا
(چَ چَ)
آواز و صدای تیر باشد که پی درپی بیندازند. (برهان). صدای تیر را گویند که از پی هم بیندازند و آنرا شپاشاپ نیز گویند. (جهانگیری). آواز و صدای پی درپی تیر انداختن. (انجمن آرا) (آنندراج). آواز و صدای تیر پی درپی انداخته شده. (ناظم الاطباء). چخاچخ. چقاچاق. چقاچق:
ز بیم چناچن که آمد ز تیر
کفن گشت در زیر جوشن حریر.
نظامی (از جهانگیری).
رجوع به چقاچاق و چقاچق شود
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی از بخش چوار شهرستان ایلام که در 15 هزارگزی شمال باختری چوار و 15 هزارگزی شمال باختری راه شوسۀ ایلام به شاه آباد واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 100 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایعدستی قالیبافی و راهش مالرو است. اهالی این آبادی چادرنشین میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
بمعنی کوشیدن است. (از برهان) (از انجمن آرا). کوشش و جد و جهد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چناچن
تصویر چناچن
آواز و صدای تیر که پیاپی اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
مخفف چون آن، چونان و مانند آن، چونان، و چنانچون هم گفته شده کوشیدن، کوشش و جد و جهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنان
تصویر چنان
((چُ یا چِ))
آن سان، آن گونه، مثل آن، مانند آن
فرهنگ فارسی معین
مانند، مثل، شبیه، چون، مثل آن، مانند آن، شبیه آن
متضاد: چنین، آن چنان، آن گونه، آن طور، آن سان
متضاد: این سان، بدان سان، بدان گونه
فرهنگ واژه مترادف متضاد