جدول جو
جدول جو

معنی چناچن

چناچن
آواز تیر پی در پی، صدایی که از پی در پی انداختن تیر با کمان برآید
تصویری از چناچن
تصویر چناچن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چناچن

چناچن

چناچن
آواز و صدای تیر باشد که پی درپی بیندازند. (برهان). صدای تیر را گویند که از پی هم بیندازند و آنرا شپاشاپ نیز گویند. (جهانگیری). آواز و صدای پی درپی تیر انداختن. (انجمن آرا) (آنندراج). آواز و صدای تیر پی درپی انداخته شده. (ناظم الاطباء). چخاچخ. چقاچاق. چقاچق:
ز بیم چناچن که آمد ز تیر
کفن گشت در زیر جوشن حریر.
نظامی (از جهانگیری).
رجوع به چقاچاق و چقاچق شود
لغت نامه دهخدا

چناهن

چناهن
کلمه تحسین به معنی چنانهن. (ناظم الاطباء) (از برهان). به معنی زه و احسن و آفرین. و رجوع به چنانهن شود
لغت نامه دهخدا

چنان

چنان
مخفف چون آن، چونان و مانند آن، چونان، و چنانچون هم گفته شده کوشیدن، کوشش و جد و جهد
فرهنگ لغت هوشیار

چنان

چنان
آن طور، آن سان، آن گونه مانند آن، چونان
چنان چون: مانندِ، مثلِ، همان گونه که، همان سان که، چنانچون، برای مِثال به سان آتش تیز است عشقش / چنان چون دوزخش همرنگ آذر (دقیقی - ۱۰۰)
چنانچون: مانندِ، مثلِ، همان گونه که، همان سان که، چنان چون
چنانچه: آن طور، آن سان، به طوری که، بنابرآنچه، اگر، در صورتی که، چون آنچه
چون آنچه: آن طور، آن سان، به طوری که، بنابرآنچه، اگر، در صورتی که، چنانچه
چنان که: به طوری که، آن سان که، آن طورکه مانند آن که، چون آن که: ون آن که: به طوری که، آن سان که، آن طورکه مانند آن که، چنان که
چنان
فرهنگ فارسی عمید

چنان

چنان
دهی از بخش چوار شهرستان ایلام که در 15 هزارگزی شمال باختری چوار و 15 هزارگزی شمال باختری راه شوسۀ ایلام به شاه آباد واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 100 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایعدستی قالیبافی و راهش مالرو است. اهالی این آبادی چادرنشین میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

چنان

چنان
بمعنی کوشیدن است. (از برهان) (از انجمن آرا). کوشش و جد و جهد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

چنان

چنان
مانند، مثل، شبیه، چون، مثل آن، مانند آن، شبیه آن
متضاد: چنین، آن چنان، آن گونه، آن طور، آن سان
متضاد: این سان، بدان سان، بدان گونه
فرهنگ واژه مترادف متضاد